دلایل استفاده از سرمایه گذاری خطر پذیر شرکتی برای استارتاپ ها چیست؟

تاکنون در سری مقاله های مربوط به موضوع سرمایه گذاری خطر پذیر شرکتی یا همان CVC ، آن را معرفی کردیم و تفاوت های آن را با VC بر شمردیم. حال باید این سوال را پاسخ داد که چه عواملی سبب می‌شود که شرکت‌های بزرگ دنیا از میان مدل‌های سرمایه‌ گذاری متنوعی که وجود دارد مدل CVC را برای سرمایه گذاری انتخاب کنند و این مدل چه منافعی را برای آن‌ها به همراه دارد؟ در یک تحقیق از متخصصان CVC پرسیده شد که چرا شرکت‌هایشان تصمیم می‌گیرند با استفاده از مدل سرمایه گذاری خطر پذیر شرکتی بیشتر از سایر روش‌های سرمایه گذاری استفاده کنند.

آن‌ها پنج دلیل را برای وقوع این امر مطرح کردند که به آن‌ها اشاره می‌کنیم:

  • گذار از دامنه‌ی باریک‌تر به وسیع‌تر

CVC ها از محیط کسب و کار مادرشان فراتر می‌روند و با دید بازتری آنچه در صنایع مختلف اتفاق می‌افتد را رصد می‌کنند. این امر باعث می‌شود که بتوانند بخش‌هایی که در آینده به صورت مستقیم به کسب و کار مادرشان مرتبط خواهد بود را شناسایی کنند و از این طریق هم برای آن، ایجاد ارزش کنند. در واقع دامنه‌ی نگاه وسیع‌تر و همچنین بزرگ بودن شبکه‌ی افرادی که CVC با آن‌ها در تعامل است سبب می‌شود که با روندهای کلان صنعت آشنا شود و آن را با شرکت مادر به اشتراک بگذارد. ثمره‌ی این شناخت، ایجاد قدرت تصمیم‌گیری در شرکت مادر برای ورود به حوزه‌های نو و انتخاب‌های گزینه‌های بهتر در پیشبرد حوزه اصلی کسب و کارش خواهد بود.

  • گذار از آنالیزهای سطحی تا عمیق

معمولا بیشتر تصمیم‌ها بر اساس درک مستقیم حاصل از تجربه و مطابق با استراتژی‌های شرکت، گرفته می‌شوند اما لازم است که CVC ها قبل از سرمایه گذاری بررسی کنند که یک استارتاپ چگونه به تحقق اهداف مالی و استراتژیکی شرکت کمک می‌کند.

هنگامی که CVC به درستی نیازهای استارتاپ را شناسایی کند، می‌تواند بهترین چارچوب را برای دسترسی استارتاپ به دانش، توانایی و ارتباطات خود ایجاد کند. بدین صورت فرآیند رشد استارتاپ تسریع می‌شود و دستیابی به اهداف مشترک استارتاپ و CVC تسهیل می‌شود. در سوی دیگر نیز اقدامات استارت آپ برای آزمایش مسیرهای جدید توسعه‌ی کسب و کار، نیازمندی‌هایی که با آن مواجه می‌شود و تلاش‌هایی که برای غلبه بر موانع انجام می‌دهد تجربه‌ای ایجاد می‌کند که در صورت تعامل نزدیک ، CVC نیز از آن بهره‌مند خواهد شد.

بررسی و تحلیل صحیح وضعیت و آینده‌ی استارتاپ ضروریتی است که اگر به آن پرداخته شود، ضمن ایجاد زمینه‌ی تعامل و اتخاذ تصمیم‌های بهتر، شناخت پیرامونی دقیق‌تری هم برای CVC و شرکت مادر آن ایجاد می‌کند.

  • گذار از آرزوهای پایین‌تر به بالاتر

ریسک پذیری CVC ها سبب می‌شود که استارتاپ ها دست به انتخاب هایی بزنند که در شرکت مادر به سبب محدودیت‌های تصمیم‌گیری، قابل اتخاذ و پیگیری نیستند. این شرایط سبب می‌شود که تمام پتانسیل استارتاپ برای دستیابی به سود بیشتر فعال شود و در صورت موفقیت آن، شرکت مادر نیز تصمیم راحت‌تری برای ورود به این حوزه‌های دارای ریسک خواهد داشت. اینگونه است که شرکت مادر با تشکیل یک CVC می‌تواند برای رسیدن به اهداف بلندپروازانه‌اش، منافع خود را با منافع شرکت‌های کوچکتر ولی دارای اختیار و پتانسیل بالا گره می‌زند. اگرچه شاید نسبت شکست به موفقیت سرمایه گذاری های یک CVC ، هشتاد به بیست باشد، اما در این صورت هم، شرکت‌های مادر به خاطر حاشیه سود بسیار بالا، در صورت موفقیت بعضی از استارتاپ ها، بسیار منتفع خواهند شد.

معمولا CVC ها با چشم اندازی بلند مدت فعالیت می‌کنند و یک جایگزین برای نوسانات ارزش گذاری فراهم می‌کنند که می‌تواند عمیقاً بر استراتژی «ادغام و اکتساب» سنتی‌تر تاثیر بگذارد. CVC به دلیل هدف قرار دادن توسعه ی شرکت اصلی از طریق استارت آپ ها به صورت طبیعی زمان بیشتری برای رسیدن به این هدف در اختیار آن ها قرار می‌دهند و می‌توانند مزد این صبوری را نیز با دستیابی به هر دوی اهداف مالی و استراتژیک دریافت کنند. از طرفی دیگر این استراتژی بلند مدت را می توان موهبتی بزرگ برای استارتاپ ها دانست که می توانند ضمن داشتن اختیار عمل بیشتر، فشار کمتری را تحمل کنند و به جای تعاملات فرسایشی با سرمایه گذار انرژی خود را صرف گسترش کسب و کارشان نمایند.

  • گذار از تغییرات تدریجی به تغییرات سیستماتیک

CVC‌ ها نوآوری های تحول آفرین را تقویت می‌کنند. در حالی که دستیابی به این نوع نوآوری ها در استراتژی عملیاتی شرکت ها چندان امکان‌پذیر نیست. این نوآوری های تحول آفرین ممکن است از طریق محصولات، فناوری ها، خدمات یا مدل های کسب و کار جدید ظاهر شود که می‌تواند به رشد کسب و کار اصلی یک شرکت کمک کند و حتی در نهایت سیستم کلی کسب و کار را تغییر دهد.