پدرام باقـــرنژاد - روزنامــه نگار- کارشناس ارشــد مدیــریت اجــرایی -مدیــرارشد فــرهنگی ، رسانــه ای ...
پدرام باقرنژاد روزنامه نگار؛ شمارش معکوس و انفجار خاموش اقتصاد؛ چقدر زود دير می شود!
پدرام باقرنژاد روزنامه نگار و مدیر مسئول پایگاه خبری، تحلیلی چراغ اقتصاد
چراغ اول از کتاب چراغ اقتصاد:
سرمقاله؛ در دنياي امروز، اقتصاد بهعنوان موتور محرکه توسعه و رفاه جامعه، نقش بيبديلي دارد. اين موتور اگرچه در ذات خود منبعي از اميد و پيشرفت است، بااينحال، در کشور ما، اين موتور بهسوي يک انفجار خاموش در حرکت است؛ انفجاري که ميتواند تبعات جبرانناپذيري براي نسلهاي آينده به همراه داشته باشد. «چراغ اقتصاد» چراغ راه تحول و توسعه فرداي ايران، در اين يادداشت به بررسي وضعيت کنوني اقتصاد ايران ميپردازد و با نگرشي واقعبينانه و تحليلي تلاش ميکند راهکارهايي براي جلوگيري از اين فاجعه احتمالي ارائه دهد. ضرورت تغيير رويکرد از نگاههاي صرفا تهديدمحور به نگاهي فرصتجويانه و آيندهنگر، کليديترين توصيه اين يادداشت است. در اين ميان، تأکيد بر تعقل و تلاش مستمر، عبرت از تاريخ، و ضرورت اقدام قاطعانه، بهعنوان اصولي اساسي مطرح ميشوند. نگاهي که به جاي تأکيد صرف بر تهديدها، به شناسايي فرصتها ميپردازد و در هر نقدي، راهحلهاي سازندهاي را پيشنهاد ميکند. از همينرو، بازسازي اقتصاد کشور نيازمند ارادهاي ملي، عزمي همگاني و بهرهگيري از تجربيات گذشته است.
- سکانس اول: تعقل و تلاش، تنها مسير نجات
از ناداني و شعارهاي توخالي بيزارم و در برابر دانايي و شعور، با احترام سر فرود ميآورم. انفعال و يأس و قهر را برنميتابم و هرگز تسليم شکستهاي مقطعي، تلخي ايام و نااميدي نميشوم. چالشها و موانع را بهعنوان بخشي از مسير ميپذيرم، نه بهعنوان پايان راه. همواره تمام تلاشم را ميکنم حتي اگر همتراز تلاشم نيز نتيجه حاصل نکنم، حاضر نيستم فرصتهايم را با غُرولُند کردن و بدوبيراه گفتن و نقدهاي بيحاصل تلف کنم. من تلاش ميکنم، تمام تلاشم را بهکار ميبندم، خسته ميشوم، بيرمق ميشوم، بارها زمين ميخورم و باز بلند ميشوم و به تلاشم ادامه ميدهم، گاهي بمانند ديگران مأيوس ميشوم و گاهي نااميد، اما باز از تلاش دست نميکشم، زيرا باور دارم که اميد و اعتقاد، اولين و آخرين سنگر هر حرکت منجر به پيروزي است. زيرا يقين دارم که تلاش هدفمند و خستگيناپذير، حتي در سختترين شرايط، سرانجام به بار خواهد نشست. اين تلاش نبايد صرفا کوششي بيهدف باشد، بلکه بايد بر پايه تعقل، دانش، و تفکر استوار شود. ما ملزم به قوي بودن، مبارزه کردن و پيروزي هستيم؛ نااميدي جايي در مسير ما ندارد. من اعتقاد دارم هر کس در جهت چشماندازش بيوقفه حرکت کند، يقينا روزي نتيجه خواهد گرفت و به مقصودش خواهد رسيد. من تا آن روز از مسير اصليام خارج نخواهم شد و فقط بهتر و بيشتر تلاش خواهم کرد. تلاشي توأم با تعقل و تفکر و دانش و خرد. اين مسير هيچگاه خالي از سختي نخواهد بود، اما يادمان باشد که نااميدي مرگ تدريجي تلاش است. ما هيچ راهي جز قوي بودن و تلاش کردن و پيروز شدن نداريم. ما اجازه نااميد شدن و چارهاي جز پيروزي نداريم.
«چراغ اقتصاد» حاصل چنين نگاهي است. نگاهي که با روشنبيني، بهجاي آنکه فقط به تهديدها توجه کند تلاش ميکند تا فرصتها را نيز شناسايي کند و اگر از روي دلسوزي نقدي دارد، آن را با پيشنهاد همراه سازد. «چراغ اقتصاد» ميخواهد يادآور شود که تهديدها اگر بهدرستي تحليل شوند، ميتوانند به فرصتهاي تحولساز تبديل گردند. نگاهي که درد و رنج را ميبيند و بهدنبال راهحلهاي عملي ميگردد و ميگويد نگاهي که ايمان دارد بايد در ظلمات چراغي بيفروزد. بياييد نقادان دلسوز باشيم، نه صرفا منتقدان مأيوسکننده. بياييد غرزدنهاي دائمي و نقدهاي بيحاصل را کنار بگذاريم و به جاي آن، از تلاشهايمان براي بهبود اوضاع فرداي ايران بگوييم. ما محکوم به خلق اميد و روشن کردن چراغ در ظلمات و تاريکيها هستيم و براي رسيدن به فردايي روشنتر بايد تلاش و باور داشته باشيم.
- سکانس دوم: از تاريخ بياموزيم و عبرت بگيريم تا آيندهساز شويم
تاريخ، آينهاي است که افکار و اعمال گذشتگان را در خود منعکس ميکند. صفحات تاريخ رخدادهايي را در خود نگهداري ميکنند که حاصل انديشههاي درست و غلط، صحيح و ناصحيح و صواب و ناصواب حاکمان و تاريخسازاني است که چنين ميانديشيدهاند که ميدانند چه ميکنند، اما نميدانستند. آنها، شايد با نيتي خيرخواهانه، جملگي تصور ميکردند علامه دهر و بدون خطا هستند و قطعا راهي صحيح را ميپيمايند و گاه با اعتمادبهنفس کاذب، تصور ميکردند تنها راه صحيح، راهي است که آنها در نظر داشتهاند اما گذر زمان و قضاوت تاريخ پرده از خطاهاي آنها برداشته است. آري تاريخ، قضاوتکنندهاي واقعگرا و بيرحم است و غالبا سالها، دههها و گاهي قرنها از رخدادهاي تاريخي ميگذرد و سپس امکان قضاوتي عادلانه درباره عملکرد واقعي تاريخسازان فراهم ميآيد. خادمين و خائنين به تاريخ و بشريت، هر دو صفحاتي از تاريخ را به خود اختصاص دادهاند. تاريخ، نه در کاغذ و کتاب که در دل مردمان حک و منتقل ميشود. آنها که جنگ و قحطي و بدبختي و گرسنگي را براي ملت و سرزمينشان رقم زدند و آنها که آرامش و آسايش و آزادي و امنيت و بينيازي را به مردمانشان هديه دادهاند. آنها که بياباني بيآبوعلف را سرزمين برتر جهان کردند و آنها که سرزمينهاي حاصلخيز را چون بياباني بيحاصل و مردماني غني را فقير و فقيرتر کردند. تاريخ را ميخوانيم و تحليل ميکنيم، بيآنکه در نظر بگيريم ما نيز صفحاتي از تاريخ گذشته آيندگان هستيم. تاريخ از ما چه خواهد گفت. تاريخ شاهدي بيواسطه است؛ ما امروز نتيجه اعمال گذشته را ميبينيم و فرداها نتيجه امروز ما را خواهند ديد.
آري اکنون، ما نيز در مسير ساختن آيندهايم و تصميمات ما در صفحات تاريخ ثبت خواهد شد. هر تصميم امروز ما، خطي است که در سرنوشت فرداي ما کشيده ميشود. بايد از تاريخ بياموزيم و تکرار اشتباهات گذشتگان را متوقف کنيم. ما وارثان گذشتهايم، پس يا از آن عبرت ميگيريم يا در آن غرق ميشويم. خادمين و خائنين هر دو در تاريخ ثبت شدهاند و ما نيز مسئوليم که با انتخابهاي آگاهانه و خردمندانه، آيندهاي روشنتر براي مُلک و ملت خود و نسلهاي بعدي بسازيم. تکبّر و خودبزرگبيني، راه را به خطا ميبرد؛ بهجاي آن، بايد از خردجمعي بهره بگيريم و به پيشگيري بهجاي درمان روي آوريم. ما وارثان گذشتهايم و معماران آينده.
امروز بسياري از سرمايههاي کشور، جوانان و تحصيلکردگان، صاحبان ايده و فکر، آنها که دغدغه اين کشور را دارند، آنها که ميتوانند منشأ اثر باشند، بيکارند يا در جايگاه خود و محل مؤثر خود قرار نگرفتهاند و ابزار تأثيرگذاري و کار را در اختيار ندارند. بيکاري و بياستفاده ماندن استعدادها، گنجينههاي ما را به تهديدي بدل کرده است. در سالي که «توليد، دانشبنيان و اشتغالزايي» شعار يعني هدف قرارگرفته بود، بارها در يادداشتهاي منتشر شدهام نوشتم: بايد اين شعار را به عمل نزديک کنيم. قوانين دستوپاگير و بروکراسي آزاردهنده و موانع توليد و حرکت را شناسايي و حذف کنيم. بروکراسي بهمثابه زنجيري است که بر پاي توليد بسته شده و تا اين زنجير پاره نشود، حرکت ممکن نخواهد بود.
در کنار اينها بيمه و ماليات و عوارض و گمرکي و اخذ مجوزهاي متعدد بيخاصيت و فشارهاي مختلف را از گُرده توليدکنندگان برداريم و حذف کنيم. نبايد قوانين تبديل به مانعي براي نفس کشيدن اقتصاد شوند. بگذاريم اقتصاد مجددا نفس بکشد و خود را ترميم و احياء کند. صنعت تنفس کند، کارآفرين انگيزه حضور و فعاليت مجدد پيدا کند. جرأت و حوصله بازگشت و پذيرش تحمل اين راه پرفراز و نشيب، حداقل نيازمند اعتماد به مسير دارد. قوانين ناعادلانه، دشمن توليد و اشتغالزايي هستند و مغاير شعار و هدف آن سال، بايد اين قوانين حذف شود. وقتي شعار باارزشي هدف چشمانداز سالي ميشود بايد موانع دستيابي به آن را حذف و شاهراههايي براي رسيدن به مقصود فراهم کنيم. تحقق شعار امکانات ميخواهد. بدون ابزار مناسب، هيچ هدفي محقق نخواهد شد. اما آنها که وضعيت را چنين کردهاند دوباره و چندباره و همواره شعار ميدهند.
- سکانس سوم: اقتصاد بيمار و نياز به درمان فوري
آيا روزي به ياد ميآوريد که اقتصادمان را با سلامتي و شادابي توصيف کرده باشيم؟ اقتصادي که در آن، اشتغال پايدار و رفاه عمومي برقرار باشد و فقر و بيکاري به حداقل برسد؟ اقتصادي که در آن، کارآفرينان انگيزهاي براي توليد و اشتغال داشته باشند و نگران فرداي خود نباشند؟ اين تصوير براي بسياري از ما، تنها يک روياست. اما چرا؟ مگر کشوري ثروتمند و مملو از منابع خدادادي مانند ايران نميتواند چنين اقتصادي داشته باشد؟ مگر سرمايه انساني، از جمله جوانان تحصيلکرده و نيروي کار پرتوان، بزرگترين سرمايه يک کشور نيست؟ چرا با وجود اينهمه امکانات، بهجاي آنکه در صف کشورهاي توسعهيافته قرار بگيريم، به يک بحران اقتصادي نزديک ميشويم؟
يکي از دلايل اصلي، مديريت ناکارآمد و سياستگذاريهاي نادرست است. آنچه امروز نيازمند آنيم، تغيير رويکردها و سياستهاست. مديريت اقتصادي نبايد بهطور مداوم دچار نوسانات سياسي شود؛ بلکه بايد براساس يک برنامه بلندمدت و پايدار، به دور از دخالتهاي غيرضروري مسير خود را بپيمايد و برنامههاي کلان و خُرد مرتبط، براساس زمانبنديها و برنامهريزيها عينا عملي و انجام شود.
عدمتوجه به آينده و سياستگذاريهاي اقتضايي کوتاهمدت و موقتي، اقتصاد را در وضعيتي قرار داده که نيازمند يک جراحي عميق و سريع است. اين جراحي درد و هزينه دارد، اما در نهايت، براي بقاي اقتصاد ضروري است. دردي که امروز تحمل ميکنيم، براي فردايي است که ميتواند روشنتر و پربارتر باشد.
براي رسيدن به چنين روزي، بايد از خواب غفلت بيدار شويم و به فکر درمان دردهاي اقتصاد و جامعه باشيم. قوانين دستوپاگير و بروکراسيهاي ملالآور که سد راه توليد و اشتغالزايي هستند، بايد فورا اصلاح و حذف شوند. اقتصاد کشور نيازمند نفس تازه است، و اين امر تنها با ايجاد شرايطي مساعد براي کارآفرينان و صنعتگران ميسر ميشود. بايد اقتصاد را از نو بازسازي کنيم تا مردم دوباره به آيندهاي روشن و زندگياي شايسته اميدوار شوند.
- سکانس چهارم: واقعيتهاي تلخ و ضرورت اقدام قاطعانه
نان دانهاي ده پانزده هزار تومان، شير ليتري سيوپنج هزار تومان، ماست سطلي صدو پنجاههزار تومان، تخممرغ شانهاي دويست هزار تومان، دو اتاق در بدترين جاي شهر براي اجاره ماهانه ده تا پانزده ميليون تومان يعني اگر يک خانواده چهار پنج نفره فقط در روز در تمام وعدههاي غذايي، آب خالي و چهارتا نان با ماست يا تخممرغ بخورند و دو اتاق براي زندگي اجاره کنند، بايد حداقل پانزده تا بيست ميليون تومان درآمد داشته باشند. هزينههاي سرسامآور روزمره زندگي که همچون باري سنگين بر دوش مردم سنگيني ميکند. چگونه ميتوان از خانوادهاي با درآمد حداقلي انتظار داشت از پس اين هزينههاي سرسامآور برآيد؟ اين در شرايطي است که پايه حقوق کارمند و کارگر حداکثر يازده تا دوازده ميليون تومان است و بازنشستههايي داريم که بعد از سي سال تلاش امروز بهزور همين حدود حقوق دريافت ميکنند، بهسختي گذران ايام ميکنند و با سيلي صورت خود را سرخ نگه ميدارند. تازه پول آب و برق و گاز و تلفن و حملونقل و لباس و کفش و مدرسه و هزار خرج ناگزير و هزار درد بيدرمان ديگر را، اگر در نظر نگيريم. اگر براي دندان پوسيده ناچار نباشي به دندانپزشک مراجعه کني، اگر بيمار نشوي و به دکتر و دارو و بيمارستان نياز پيدا نکني. اگر همسرت و فرزندانت نياز به چيزي که نيازي طبيعي است پيدا نکنند و آن را مطرح نکند که باعث سرافکندگي و شرمساري شود. چرا در سرزميني بااينهمه ثروت و فرصت و نعمت و برکت و معادن و ذخاير و نفت و گاز و جنگل و طبيعت و دريا و...، که اخلاقا، قانونا و شرعا متعلق به يکايک ايرانيان است و همه در آن سهيم هستند، هشتِ اين ملت بايد هميشه گرو نُهشان باشد و مردم بايد در چنين فقر و محروميتي زندگي کنند؟ چرا فقر و فساد و فحشا و اينهمه درد و رنج منجر به طلاق و اعتياد و دزدي و هزار بزه ديگر، اينهمه افسردگي و اضطراب و پرخاشگري در جامعه ديده ميشود. جامعهشناسان و روانشناسان پاسخ آن را بهخوبي ميدانند. پاسخ نهايي اين پرسشها در تصميمات و سياستهاي نادرست اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي نهفته است. باور ندارم که سرنوشت ما به اين وضعيت گره خورده باشد؛ بلکه معتقدم که بايد از اين وضعيت عبور کنيم. بايد نقشههاي مخرب را با نقشههاي عقلاني و عملي جايگزين کنيم. بايد براي آيندهاي روشنتر، اقتصادي عادلانه و اجتماعي سالم تلاش کنيم.
من باور ندارم که بههرحال مبتلابه آنچه هستيم که رقمزدهاند و فعلا خودکرده را تدبير نيست. من معتقدم بايد دنداني که درد ميکند را کشيد. بايد نقشه اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي که باعث اينهمه رنج و عذاب ملي شده را پاره کرد و نقشه عملي و عاقلانه و عادلانهاي را جايگزين نقشه اين ساختمان مخروبه کرد. بايد ساختمان در حال خراب شدن را قبل از واژگوني کوبيد و ساختماني جديد بنا کرد و علاوه بر کلاننگري به ساختار، دوباره به همه اجزاي آن نيز توجه کرد. بايد نخبگان را شناسايي کرد. بايد راندهشدگان را به همکاري دعوت کرد. بايد از اهل دانش و خرد و تعقل و تفکر در تمامي رشتههاي تخصصي ياري گرفت و بايد ساخت. بايد اصلاح شدني را اصلاح کرد و اصلاح نشدني را از نو ساخت. بايد اين شعار شعور شود، هدف شود، همهگير شود، همه اراده کنند، همه پايبند باشند، همه بگويند و از ته دل و با شور و اشتياق بگويند، باعقل و خرد بگويند، با اعتقاد و اقتدار بگويند، بگويند دوباره ميسازمت وطن و عمل کنند. بگويند و بسازند قبل از آنکه شاهد واژگوني کامل اين ساختمان و ويراني بيشتر وطنمان باشيم و البته تاريخ قضاوت خواهد کرد که چه کساني و به چه ميزان با حماقت يا خيانت يا مأموريت در اين ويراني نقش داشتهاند. امروز شايد اميد واهي ما اين است که دلواپسان بيعمل و شعاردهندگان بياثرِ هر دو جناح سياسي و اقتصادي نيز به خود بيايند و خود را به مردم رنجديده و صبور کوچه و خيابان نزديک کنند. کمي درد و فقر و نااميدي عموم جامعه را ببينند، بشنوند، لمسکنند، درک کنند و در آخر از خود بپرسند چه شد که چنين شد و چگونه ميشود سنگهايي که توسط همانديشان بدانديش و کژانديش آنها به چاه انداختهشده، توسط عاقلان از چاه درآيد. شايد تنها راهش سپردن امور به عقلا و شايستگان و دلسوزان باشد. دلواپسي کافي نيست دلبستگي و دلسوزي لازم است. اداره يک سرزمين تخصص، تعقل، خرد و آيندهنگري ميخواهد. اراده، مديريت، جديت و سلامت ميطلبد. اصالت، عدالت و شجاعت ميخواهد و مهرباني. مهرباني به مُلک و ملت.
- سکانس آخر: اميد به تغيير و الزام به يکپارچگي
اميد است پس از چهارده دوره فعاليت دولتها و قبل از رسيدن به نيمقرن آزمونوخطا، با يکدست شدن و همجهت شدن تمامي قواي سهگانه کشور و حاکميت، و در راستاي مصلحت مُلک و ملت، در اين دوره، دولت وقت، موفق شود شايستگان را شناسايي کند و بالوپر دهد. بايد نيروهاي متخصص و کارآمد را بهکار دعوت کرد. بايد از زنان و مردان از نيروهاي جوان و ميانسال مستعد استفاده کرد که انرژي، انگيزه، ريسکپذيري و دورنماي وسيعتري دارند. متأسفانه بسياري از آنها که ميدانند و ميتوانند، اگر از اين ديار نرفته باشند در کنجي خزيدهاند و انزوا و انفعال را انتخاب کردهاند. بايد دعوتشان کرد. بايد تکريمشان کرد. بايد قدرشان را دانست بايد شأنشان را در نظر گرفت، بايد دلجوييشان کرد و در مکان درست قرارشان داد، تا همراهي کنند. بايد چنين انديشيد و چنين کرد که شايد بازسازي شود. بايد تمامي نيروهاي ارزشمند و دلسوز و دغدغهمند را به همراهي و همدلي دعوت کرد و بايد دانست که بعد از نزديک نيم قرن حکمراني ديگر فرصت و بهانهاي براي اشتباهات تکراري و اين دور تسلسل باطل نمانده و يادآور شد و با جديت و به محکمي اعلامخطر کرد که اقتصاد ملي در حال انفجاري خاموش است. اقتصاد اين کشور مانند بسياري ديگر از امورش نقشهاي جديد براي نوسازي ميخواهد و در شمارش معکوس قرار دارد. پيش از آنکه خيلي دير شود بايد کاري کرد. فراموش کردهاند، فراموش نکنيد چقدر زود دير ميشود.
- راهکارها: فرصتها را دريابيم و تهديدها را به فرصت تبديل کنيم
در پايان بايد تاکيد کرد که اقتصاد کشور نيازمند تغييرات ساختاري و اساسي است. اين تغييرات، از يکسو بهمعني پذيرش هزينههاي آن و از سوي ديگر، بهمعني استفاده از فرصتهاي پيشرو است. تغييراتي که بتوانند اقتصاد را از اين مسير خطرناک منحرف کرده و بهسوي توسعه و رفاه هدايت کنند. در اين ميان، استفاده از تجربيات گذشته، همراه با نوآوري و خلاقيت، کليد موفقيت است.
ما نيازمند بازنگري در سياستها و رويکردها هستيم. بايد توجه کنيم که هر تغييري نيازمند تعقل و تفکر است و هر تصميمي ميتواند تأثيرات بلندمدتي داشته باشد. بياييد از امروز، براي ساختن آيندهاي بهتر تلاش کنيم. آيندهاي که در آن، اقتصاد کشور، پويا و مستحکم باشد و نسلهاي آينده، به جاي نگراني از آينده، به ساختن آن اميدوار باشند.
اين يک فراخوان است؛ يک دعوت به انديشه و عمل. «چراغ اقتصاد»، با آگاهي و اشراف بر وضعيت موجود، بهدنبال روشن کردن مسير است. بياييد باهم، بهسوي آيندهاي بهتر حرکت کنيم؛ آيندهاي که در آن، ايران و ايراني در اوج قلههاي موفقيت و رفاه قرار دارند.
- جمعبندي و نتيجهگيري
در پايان بايد با صراحت اذعان کرد که زمان براي اقتصاد ايران بهسرعت در حال گذر است و صادقانه، به دور از مصلحتانديشي و احتياط و واقعبينانه آن است که هرگونه تعلل در اصلاح ساختارها، ما را به سمت يک فروپاشي اقتصادي اجتنابناپذير سوق خواهد داد. اين يادداشت بيان ميدارد براي کاهش تبعات اين تخريب و ويراني ملي، بايد با عزمي راسخ و وحدتي بيسابقه، تمامي نيروهاي متخصص و دلسوز را به کار گرفت. دولتها و نهادهاي حاکميتي بايد در مسير شناسايي و بهکارگيري شايستگان گام بردارند و از تکرار اشتباهات گذشته پرهيز کنند. اقتصاد ايران نيازمند نفسي تازه است؛ نفسي که از اصلاح قوانين ناعادلانه و بروکراسيهاي پيچيده آغاز ميشود و با ايجاد فضايي مناسب براي رشد و شکوفايي توليد و اشتغال ادامه مييابد. بايد در نظر داشت که آينده از آنِ ملتهايي است که از تاريخ ميآموزند و با چشماني باز به سوي فردايي بهتر گام برميدارند. پيش از آنکه زمان از دست برود و دير شود، بايد براي ساختن ايراني آباد و اقتصادي پايدار، اقداماتي عملي انجام گيرد. آيين چراغ خاموشي نيست. «چراغ اقتصاد» ميکوشد تا چراغ راه تحول و توسعه فرداي ايران باشد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
پدرام باقرنژاد روزنامه نگار : سرمقاله روزنامه روزگارمعدن
مطلبی دیگر از این انتشارات
پدرام باقرنژاد روزنامه نگار: دولت چهاردهم باید چراغ اقتصاد کشور را روشن کند
مطلبی دیگر از این انتشارات
پدرام باقرنژاد روزنامه نگار؛ استراتژی غرب درباره وضع تحريمهای اقتصادی عليه ايران