سایه شوم تبلیغات روی آموزش


تلویزیون رو روشن می کنم. شبکه 1 داره یک برنامه آموزشی میده. برام جالب میشه و صدارو زیاد می کنم. یک آقای خوشتیپی داره ریاضی درس میده. شلوار و کت تنگی به تن داره! با چنان شور و حرارتی حرف میزنه که احساس می کنم (با وجود اینکه معلم ریاضی هستم) دارم یه چیزای جدیدی ازش یاد می گیرم. بیشتر دقت می کنم. صحبت از یک تسته. یک مجری هم کنارش ایستاده که نقش یه آدم خنگ رو بازی می کنه. چند وقت یک بار اون آقا از مجری میپرسه فهمیدی و مجری که قراره نقش یک آدم خنگ رو بازی کنه میگه آره این که کاری نداره.

صحبت از یک تسته. یکی از تست های کنکور چند سال گذشته افتاده روی یک تلویزیون بزرگ و اون آقا خیلی با آب و تاب فقط دور و ور تلویزیون می چرخه، درست مثل جادوگری که قبل از اجرای شعبده ش، حسابی ادا و اصول در میاره. میگه همه می دونید فلان موضوع چقدر سخته. از اینکه نمی تونید تست های فلان موضوع رو بزنید خسته شدید؟ و خلاصه نزدن اون تست رو به تمام مشکلات زندگی تون ربط میده.

در نهایت صحنه آماده میشه. اون آقا اعدادی رو که به عنوان اطلاعات سوال داده شده می نویسه و چند تا رو تو هم ضرب می کنه و آخر به یکی دیگه تقسیم می کنه و یهو میگه پس میشه گزینه 4! سکوت مرگباری بر استودیو و ایضا خونه میلیون ها دانش آموز ایرانی حکم فرما میشه. ناگهان مجری که لحظاتی نمی تونسته از فرط شعف حرفی بزنه ناخودآگاه دست می زنه و اشک شوق بر چشمانش حلقه می زنه و به سختی لب به سخن باز می کنه و میگه: همین! کم کم نطقش باز میشه؛ واقعا به همین راحتی! باورم نمیشه! چجوری تونستید؟ استاد آیا این روش مخصوص شماست؟

استاد که حالا احساس آدمی رو داره که بزرگترین قله های موفقیت رو در نوردیده، با بزرگ منشی جواب می ده: بله و من بسیاری دیگر از این روش ها بلدم که در بسته آموزشی خودم قرار دادم و با اون ها می تونید از پس سخت ترین تست های کنکور به راحتی بر بیاید.

مجری در راستای وظیفه ای که داره میگه: استاد اگر انقدر راحته کاش منم دوباره کنکور بدم! و استاد باز با خضوعی قابل توجه میگه: چرا که نه.




من از اینکه موضوعی خیلی ساده به شکل صحیح و علمی آموزش داده نمیشه و فقط از نتیجه اون استفاده میشه (به عنوان یک معلم) کمی غمگین میشم ولی این پایان کار نیست.




استاد دوباره ادامه میده: مبادا از روش اصلی حل این سوال استفاده بکنید! چرا که اون روش خیلی طولانیه و بدرد کنکور نمی خوره!

اینجاست که من خونم به جوش میاد، چرا که می دونم اگر تغییر کوچیکی در اطلاعات مسئله ایجاد بشه دیگه این راه حل استاد جواب نمیده و باید سوال رو به روش درست و اصولی خودش حل کرد.

مجری ادامه میده: استاد، حالا اگر بخواهیم این بسته رو داشته باشیم و باهاش کنکور رو بترکونیم، چیکار باید بکنیم؟ و استاد بازهم با تواضع مثال زدنی ش میگه: کافیه عدد فلان رو به فلان شماره بفرستید تا بسته طلایی ما رو درب منزل تحویل بگیرید.

بعد از اون استاد و مجری مثل آدم هایی که وظیفه شون رو نسبت به مردم ادا کردن با اون ها خداحافظی می کنن و طی کردن بقیه مسیر موفقیت رو به خود آدم ها میسپرن.




اعصابم خورد میشه و هزاران سوال میاد تو ذهنم که نمی تونم جواب بدم. در تمام این سال هایی که درس دادم آیا مسیر رو اشتباه رفتم؟ قطعا نه.

حالا میخوام چند سوال که برای خودم توی اون شرایط پیش اومد رو براتون بنویسم:

1- فرض کنیم بشه برای تمام حالت ها و تغییراتی که میشه توی سوالات داد، از این روش ها ابداع! کرد و به خورد دانش آموزان داد. واقعا حفظ کردن تمام این حالت ها از یاد گرفتن اصولی و درست مطالب سخت تر نیست؟!

2- مگر کنکور غیر از وسیله ای برای ارزیابی علمی دانش آموزان برای ورود به دانشگاه هاست؟ خیر؛ خب یعنی وسیله است و هدف نیست. مثلا فرض کنیم دانش آموزی با همین روش ها در کنکور قبول شد و رفت در دانشگاه شریف سر کلاس درس استاد نشست. آیا پیش نیاز های لازم از دوره دبیرستان رو برای فهمیدن دروس دانشگاه داره یا می خواد اونجا هم از همین روش های صد من یه غاز استفاده بکنه؟

3- اصلا فرض کنیم که این دانش آموز فرضی ما که با همین روش ها در دانشگاه قبول شده، فارغ التحصیل هم بشه و بره وارد فضای کار بشه. آیا هیچ احتیاجی به مطالب علمی که در دوره دبیرستان و دانشگاه یاد گرفته نداره. مثلا مهندسی که نتونه یک سوال ساده هندسه رو حل کنه میتونه در این زمینه عملکرد موفقی داشته باشه؟

4- اگر چنین کسانی که بدون پایه و سواد علمی لازم (به شکل ناشایست) رشد کردن، به آینده کشور میتونن ضربه بزنن، چرا صدا و سیما وقت خودش رو بدون هیچ نظارت علمی بر مطالب ارائه شده به این آقایون میفروشه؟

لب کلام اینکه مهم ترین دشمن یک معلم سر کلاس درس در حال حاضر، تبلیغاته! اگر می خواهید موفق بشید، تلویزیون رو خاموش کنید و کتاب هاتون رو باز کنید.