چرا باید کتاب بخونیم؟!.

من از دوران راهنمایی با کتاب و کتاب خوانی آشنا شدم و در دبیرستان هم جز دوره ای که برای کنکور مجبور بودم بیشتر درس بخونم کج دار و مریز تعداد زیادی کتاب خوندم که یک خط فکری مشخص نداشتند و بیشتر براساس اینکه چی گیرم بیاد میخوندم. کتاب دست دوم فروشی های (یا همان کهنه فروشی) انقلاب رو بعضا سر میزدم و احساس میکردم دارم بین عتیقه ها چرخ میزنم و یه حس عجیبی داشتم. حس می کردم فروشنده نمی دونه داره چه عتیقه ای رو به من با قیمت پایین میفروشه و من دارم پر سود ترین معامله تاریخ رو انجام میدم. بگذریم...

در طول دوره دانشجویی هم ادامه پیدا کرد و کم کم مسیر خاصی پیدا کرد انتخاب هام.

اما راجع به کتاب خوانی میخواستم صحبت کنم نه خودم!

بنظرم همه باید کتاب بخونن. نه فقط کسی که اهل علمه و یا دانشجوئه، یا درس میخونه یا هر چیز دیگه ای...

همه [تاکید می کنم؛ همه] باید کتاب بخونن. حالا چرا؟!

بنظرم دلیلی که خیلی از ماها برای کتاب خوندن میاریم نشون میده خیلی کتاب نمی خونیم.

با‌سواد شدن و بزرگ شدن دایره لغات و ... اولیه ترین مواردی است که یک کتاب خون حرفه ای از اون ها عبور می کنه و بهش میرسه و دیگه هیجانی در او ایجاد نمیکنه...

اما مسئله مهم و اصلی قدرت تحلیل و تفکره.

کتاب شما را به تفکر وا می دارد. حتی اگر اوایل سرسری بخوانید، حتی اگر فکر کنید رمان این کار را با شما نمی کند. (که خیلی غلط است)

درگیر شخصیت ها می شوید. جای آنها فکر می کنید و تصمیم می گیرید. از آینده کتاب پیش بینی می کنید. حتی گاهی جای نویسنده فکر می کنید و دوست دارید کتاب به روش دیگری ادامه دهید.

اتفاقات داخل کتاب را با اتفاقاتی که اطراف شما می افتد مقایسه می کنید. و کم کم به تحلیل می رسید. حس می کنید که تدریجا چگونه نسبت به همه چیز ارزیابی مختصری دارید که مستمرا عمیق تر می شود.

نشانه هایی از این تحلیل در وجود شما بزودی نمایان خواهد شد. چون دوست دارید همه چیز را به دقت بررسی کنید و نظر سطحی درباره موضوعی ندهید، کمتر صحبت می کنید. پس کم حرفی شاید از اولین نشانه های مطالعه باشد.

خط فکری و مسیری هم بزودی برای مطالعات آینده خود انتخاب خواهید کرد. من خود رمان هایی که با اتفاقات واقعی درگیرند را خیلی دوست دارم. مثل قصه هایی که در زمان انقلاب های کارگری فرانسه و روسیه رخ داده اند. در این راستا ویکتور هوگو، امیل زولا، تولستوی، داستایوسکی و ... پیشتازند. البته از نظر من.

در ایرانی ها هم، نویسندگان معاصر که قصه هایی درگیر با فضای ظلم و اختناق را نوشته اند خیلی آثار جذابی دارند. بزرگ علوی، صادق هدایت و جلال آل احمد و... خیلی خوبند.

خلاصه باید هر چه زودتر شروع کرد. هیچ وقت دیر نیست. ممکن است مسیر مطالعاتی شما به سمت و سوی شغل شما منحرف شود و از مسیر رمان و ... خارج شوید. فرقی نمی کند؛ مهم تفکر است.

درباره تفکر یک موضوع دیگری را هم بگویم که با تجربه شخصی ام مخلوط است. بنظرم مطالعه به تفکر و تفکر به تصمیم های درست می انجامد؛ حتی در کوچکترین تصمیم های شخصی. من فکر می کنم انسانهای با مطالعه، معمولا انسان های بهتری می شوند.

یک سری هم به چی بخونم بزنید که پر از کتاب است و کتاب های عمومی هم تو راهن...