آب‌بندی | یادداشتی بر سریال یاغی (قسمت 6)


لینک یادداشت‌های پیشین:
هواپیما بازی، قسمت پنجم یاغی
روایت‌های ناکوک، قسمت چهارم یاغی
عروسی بدان، قسمت سوم یاغی
کارت کاردرست، قسمت اول و دوم یاغی

چه بگویم؟ نگفته هم پیدا ست! آقاجان! آقای محمد کارت! مگر من شخصا و در دلم به شما نگفتم که آب‌بندی ممنوع؟ مگر تو خودم به خودت نگفتم که فیلمنامه‌ات دارد خراب می‌شود؟ مگر نگفتم که در خطر آب‌بندی کردن و کش دادن هستی؟ مگر نگفتم نصف قسمت که نه، همه‌اش ول معطل ایم! نگفتم چرا هر قسما سروته فقط 10 دقیقه قصه دارد؟ فقط یک اتفاق مهم و تأثیرگذار درش می‌افتد؟ چرا گوش نمی‌کنی برادر؟


چی شد؟ ترسیدید؟ نترسید بابا! شوخی کردم! من همیشه آخر هر قسمت شوخی می‌کنم، حالا شوخی امروز رو ببینید، خیلی خفنه! اسید می‌زنیم!
چی شد؟ ترسیدید؟ نترسید بابا! شوخی کردم! من همیشه آخر هر قسمت شوخی می‌کنم، حالا شوخی امروز رو ببینید، خیلی خفنه! اسید می‌زنیم!

یاغی دیگر در خطر نیست، یاغی خود خطر است! سریال در مسیر آب‌بندی شدن و کش‌دار شدن و خراب شدن پیش می‌رود. این ایراد اساسا از فیلمنامه است و اساسا کارگردانی هم هیچ کاری نمی‌تواند بکند! کارگردانی فقط می‌تواند ما را سرگرم (نوع اول و اصیلش که نه) کند و سرمان را شیره بمالد و مشغول کند، قصه اما کجا روایت می‌شود؟ سروته این قسمت چه اتفاقی می‌افتد؟ شخصیت‌ها نزدیک‌تر و آشناتر می‌شوند یا قصه جلوتر می‌رود و موقعیت تازه‌ای می‌آفریند؟ هیچکدام! فقط اول قسمت که مشغول شیرین‌کاری قسمت قبل ایم (دعوای قلابی اسی خان) و اینجا خیلی ادامه دارد، اسی خان هم عمرا پا پس بکشد، بعد هم که دوردور و ماشین‌بازی و اون آخر هم، اسیدبازی! اسیدبازی هم الکی ست، مثل دعوای اسی خان، مثل تصادف کردن جاوید، مثل کتک خوردن جاوید به دست دایی‌ها، مثل خودکشی کردن اَبرا، این اسیدپاشی هم یک چیز باسمه‌ای و الکی ست و فقط جو می‌دهد، فقط جو! بدون این کارها هم ما قسمت بعدی را می‌خریم و می‌بینیم آقای کارت!

خدایی یکی به ایرانی‌ها بگه از بالا نگیرند، از بالا نگیرید آقا!
خدایی یکی به ایرانی‌ها بگه از بالا نگیرند، از بالا نگیرید آقا!

کارگردانی چه حرکتی می‌کند؟ هیچ حرکتی نمی‌تواند بکند! فقط می‌تواند این وسط‌مسط‌ها بازی‌بازی کند و سر مخاطب را شیره بمالد؛ چقدر هم که فیلمبرداری‌اش بد است و چقدر هم دوربین افتضاح است! زبانم مو درآورد از بس که افتضاح بودن فیلمبرداری را تکرار کردم، فیلم با این فیلمنامه شلخته سابق و آب‌بندی‌شده کنونی، چگونه با روایت‌ها و قصه‌هایش کار می‌کند؟ هیچی بابا! همه‌اش سر کاری ست، اصلا مهم نیست، یک‌بار مصرف هم نیست. حتی خط اصلی داستان هم گم می‌شود؛ اَبرا نصف قسمت قبل رو پر کرده‌بود، این قسمت اصلا نیست! قسمت بعد هم نخواهد بود! مگر برای احوال‌پرسی جاوید، قسمت بعدش ولی دوباره نصف سریال را الکی قرق می‌کند. فلانی هم همینطور، بهمانی هم همینطور؛ یک دو قسمت با این سرگرم ایم، دو قسمت با اون یکی. اصلا سریال متوازن و کوک نیست و بشدت ناهماهنگ است، شلخته است، هرج‌ومرج است، آشفته است، آشوب است. راه به جایی نمی‌برد بلکه فقط توک می‌زند.

اومدیم طلا خانوم رو ببریم خرید، خیلی اتفاق مهم و تأثیرگذاری ست، بخوبی درام را جلو می‌برد!
اومدیم طلا خانوم رو ببریم خرید، خیلی اتفاق مهم و تأثیرگذاری ست، بخوبی درام را جلو می‌برد!

هر چقدر در شنای پروانه و قسمت 1 و 2 یاغی این چیزها بود، باز یک سرگرمی و حواس‌جمعی‌ای بود، در نهایت قصه‌ای بود که به جلو برود، اتفاقی بیفتد، چیزی بشود، بعد از این همه بگیروببند الکی و کشمش‌بازی و سماورسازی، بالاخره یک فرجی می‌شد و نوری هبوت می‌کرد! الآن ولی چه اتفاقی می‌افتد؟ الآن اصلا اتفاقی هست؟ اگر هم باشد باید ساعت‌ها و چندین و چند قسمت منتظر بمانی تا به آن برسی؛ راه خسته‌کننده‌ای در پیش است و کارت، چقدر میمون و جک‌وجونور و مسخره‌بازی نشان دهد تا کار راه بیفتد؟ بالاخره ملت خسته نمی‌شوند؟ نمی‌گویند: «خب که چی؟ بسه بابا! یه حرکتی، یه نوری.» آب‌بندی شدن سریال‌ها و فیلم‌های ما مثل گذشته نیست؛ در گذشته ریتم کند می‌شد و کش‌دار می‌شد و الکی یک کار ساده، خیلی تند و طولانی می‌شد. گاهی حتی از زندگی روزمره و عادی هم طولاتی‌تر می‌شد! الآن ولی کش‌دار شدن و طولانی شدن مطرح نیست، الآن سریال‌ها اتفاقا کشدار نیستند و چیزی رو الکی کش نمی‌دهند بلکه موقعیت‌ها و جریانات مسخره و مبتذلی را در خودشان جای می‌دهند و با آنها، فیلمنامه را پر می‌کنند. مثلا قبلا رسیدن دختر به پسر یک 40 قسمتی طول می‌کشید و کش می‌آمد، الآن ولی دیگر اون‌قدر کش نمی‌آید، عوضش وسط این 40 قسمت، کلی اتفاق بی‌ربط و الکی می‌افتد و هر قسمت، مخاطب سرش با چیزی گرم می‌شود که اقلا مهم نیست و اصلا به کار نمی‌آید. سروته‌اش رو که هم بیاری، کلا یک اتفاق مسخره بی‌ربط است که همینطوری از هوا می‌افتد یا تعمدا و با چینش چیده می‌شود، مخاطب هم باید الکی این را باور کند و همراه با کاراکترهای پوشالکی که هویت‌شان را از دست دادند و دیگر شخصیت نیستند، این مسیر رو طی کند و یک 10 قسمتی هم، درگیر این ماجرای مسخره و بی‌ربط بشود. راه دیگر این است که شخصیت‌های فرعی الکی و بی‌مقدار تولید کنیم (حیف این واژه، تولید) که هیچ کارکرد داستانی و دراماتیکی ندارند و الکی سر مخاطب را با این شخصیت‌ها، شیره بمالیم. الکی وقتش را بگیریم و با این شخصیت فرعی، ماجرای فرعی‌ای را دنبال کنیم که هیچ فایده و ثمره‌ای ندارد! هیچی به هیچی! مثلا در سریال یاغی، خواستگار و نامزد داداش عاطی چیه؟ مثلا اگر از سریال حذف شود و داش عاطی Single بماند، اتفاقی برای داستان می‌افتد؟ چه بار و نیرویی این کاراکتر دارد؟ هیچی. یا مثلا خرید رفتن طلا خانم با جاوید و کت و کفش خریدن، چه فایده داستانی‌ای دارد؟ اصلا کل وجود طلا خانوم تو تین قسمت‌ها که فایده‌ای دارد؟ نه شخصیت‌پردازی می‌شود و نه راز مگویش لو می‌رود، معرفی خونه جاوید چه فایده داستانی‌ای دارد؟ صحبت‌های بهمن خان با اسی قلک یا کل دعوای اسی قلک با جاوید در این قسمت، چه معنایی دارد؟ آخرش می‌خواهد چه شود؟ چه شق‌القمری می‌خواهد بکند؟ نه مقدمه‌ای ست بر توفانی یا حداقلی ساحلی، موجی، نه عامل و بهونه‌ای ست برای آشنایی و نزدیکی با شخصیت (مگر ما دعوای برادر بهمن خان را دیدیم؟ ما فقط صورت زخمی دیدیم.)، نه قصه را جلو می‌برد و موقعیتی یا چیزی می‌آفریند؛ کلا هیچی به هیچی! همونجا که بودیم، همونجا هم ایستادیم! 100 قسمت گذشته و ما از هیچ نظر، به هیچ مقدار، جلو نرفته‌ایم. این وضعیت از سینمای (باز هم حیف این واژه) ترکیه و شبکه‌های Gem و Rubix دیگران می‌آید، یکمی هم از سریال‌های هندی و باسمه‌ای کره‌ای که درشان یک اتفاق ساده و یک نگاه اول دختر و پسر، چنان کشدار و آب‌دار و سهمگین و بزرگ کارگردانی (و باز حیف این واژه) می‌شود که انگار زمین به آسمان آمده و ماه وسط حیاط است! سریال‌های ما هم مشابه سریال‌های ترکیه‌ای و کره‌ای، از فیلمنامه، داستان و درام تهی اند و در نتیجه، با موقعیت‌ها و سوژه‌های (و باز حیف) الکی و بی‌ربط، وقت ما را پر می‌کنند. همانطور که در یک سریال ترکیه‌ای، شما در قسمت دهم همانجایی ایستادید که در قسمت صدم و رابطه‌تان با آدم‌ها و موضوعات و قصه (قصه ندارد که) هیچ تغییری نکرده و فقط الکی سرتان گرم شده و هیچ جلو که نرفتید هیچ، عقب هم رفتید! چون وقت و زندگی‌تان را تلف کردید، این قضیه درست در سریالهای ما تکرار می‌شود و فقط روکش و ظاهر سریال است که متفاوت است (همچین متفاوت هم نیست ها!).

برید بیاید، من هستم. کور خوندی اگر فکر کردی من رفتم.
برید بیاید، من هستم. کور خوندی اگر فکر کردی من رفتم.

با چیزهایی سرمان گرم است و با چیزهایی مشغول ایم که هیچ فایده‌ای ندارند و در نهایت، ما را به جایی نمی‌برند. انگار که هیچی به هیچی، سریال با دو قسمت درست همانجا ایستاده که قسمت چهارم ایستاده، نه! قسمت دوم ایستاده. فقط کافی ست در 10 دقیقه مرور اتفاقات کنید و اسکیپ (رد) کنید تا برسید به ابتدای قسمت هفتم؛ هیچ چیزی را از دست نمی‌دهید، حتی بهتر از ما که گیج و آشفته ایم، سر از همه چیز در می‌آورید. یاغی وقت مخاطب را می‌گیرد و با چیز الکی سر او را گرم می‌کند و از قصه و داستان و درام و جلو رفتن، تهی ست. آب‌بندی شدن از فیلمنامه آمده و کارگردانی بددوربین بدکادر شلخته بی‌مایه، هیچ حرکتی نمی‌تواند بکند!


حتی این نما هم مثل نمای آخر شنای پروانه، حالت از بالا به پایین و تحقیرآمیز دارد. بماند که مادر هم فقط کاریکاتور است (فقط گریه و...).
حتی این نما هم مثل نمای آخر شنای پروانه، حالت از بالا به پایین و تحقیرآمیز دارد. بماند که مادر هم فقط کاریکاتور است (فقط گریه و...).

فقط ذکر چند نکته در رابطه با محمد کارت: نگاه از بالا به پایین و تحقیری نسبت به پدر و مادر؛ چه در فیلم شنای پروانه و نسبت به پدر و مادر جواد عزتی، چه اینجا و نسبت به مادر بهمن خان، در هر مورد حتی دوربین کارت هم از بالا به پایین است! High-Angel است! چنین چیزی بنظر می‌آید ریشه‌دارتر شده و فکر کنم در مستندها هم موجود است. یک نگاه کاریکاتوری و توهین‌آمیز به مادرها که فقط گریه و ناله می‌کنند و یک نگاه تحقیری به پدرها که همه شکست‌خورده اند و عرضه هیچ کاری ندارند و کنترل پسرانشان از دستشان در رفته؛ یک همچین نگاه و منظری در پس دوربین و دیالوگ‌ها و بازی بازیگران است. در کل رفتار کارت با پدران و مادران همیشه یکسان بوده و یک‌تنه به آنها.... بگذریم.

مادرجان، از خدا می‌خواهم اسیر چیزی نشوی، خودت باشی! آمین.
مادرجان، از خدا می‌خواهم اسیر چیزی نشوی، خودت باشی! آمین.

پول‌بازی خطری برای محمد کارت است. در این سریال هنوز پول‌داربازی و لوکس‌بازی و تجمل‌بازی را باب نکردند و گرایشی نسبت به این خزعبلات ندارند؛ منتها چرا یاغی رو این چیزها تمرکز می‌کند؟ از رمان و نوشته "سالتو" می‌آید یا چیز دیگری؟ هر چی هست، چرا باید محمد کارت رویش مانور بدهد؟ در حال حاضر نگاه حقارتی و ما بیچاره ایم و شما زندگی می‌کنید یا ما مرده ایم و بدبخت ایم ندارند ولی توجه به اسنوکربازی کردن اون یکی و خونه و زندگی این یکی و میمون‌بازی اون دیگری یا ماشین‌بازی این دیگری، چه توجیهی دارد؟ به چه دردی می‌خورد؟ آهنگ خارجی به چه دردی می‌خورد؟ John Cash؟ چرا و برای چه و با چه هدفی؟ محمد کارت به یک جاهایی می‌روند که از خودشان و اصالت‌شان بدور است، برای چه بماند، هنوز اون اصالت و حق‌شناسی همیشگی را حفظ کرده‌اند ولی از کجا معلوم که شاسی‌بلندی و از پامنار تا زعفرانیه نشوند؟ احتمالش کم است و بعید است ولی آقای کارت باید قدر خودش و نگاه و اصالتش را، بیشتر بداند.

ما این قسمت نبودیم ها ممد! دایرکتت رو چک کن، مراقب باش چیکار می‌کنی.
ما این قسمت نبودیم ها ممد! دایرکتت رو چک کن، مراقب باش چیکار می‌کنی.

نکته بعدی هم اما استفاده درست و بجا از نابازیگران است که امیدوارم به مرور نه تنها قطع، بلکه کم هم نشود که هیچ، بیشتر هم بشود! وقتی خوب است چرا نشود؟ و دیگر اینکه چرا فیلمبرداری اصلاح نمی‌شود؟ هنوز بابت تمرکز روی سوژه و قدرشناسی موضوع و مخاطب، نگاه‌ها و دوربین فیلم قابل تحمل است، بماند که همین سوژه هم وسط این فیلمنامه زپرتی آب‌بندی‌شده کشکی در حال تلف شدن است، اما خود فیلمبرداری و قاب و نما و خصوصا اندازه و فاصله نما، بشدت خراب است! نه تنها کج‌وکوله است و بی‌سلیقه بلکه نمای لانگ یا باز اصلا نداریم و نماها انقدر نزدیک و مدیوم‌کلوز و مدیوم اند که سر مخاطب درد می‌گیرد و حالش بهم می‌خورد! حالت تهوع می‌گیریم بابا! کنترل خرده‌موقعیت‌ها و قصه‌های فرعی هم اضافه کنید تا از این به بعد جای توضیح مراحل کشمش‌پزی و بدبختی‌های یک قهوه‌چی مؤنث، کمی هم قصه بگوییم یا حداقل با این شخصیت‌ها و خرده‌موقعیت‌ها کم‌کم در داستان جلوتر برویم یا حداقل با آدم‌ها بیشتر آشنا بشویم.


هاهاهاهاها.... پیش بسوی تباهی!
هاهاهاهاها.... پیش بسوی تباهی!

یاغی با یک فیلمنامه ضعیف و شلخته آب‌بندی شده گور خودش را کنده و فیلمبرداری و شلختگی و افسارگسیختگی خود کارت هم نمی‌تواند این خطا را جبران کند، متأسفانه دروتخته خوب چفت شده‌اند، حسابی جور اند! با این روند شاید این آخرین یادداشت ما بر این سریال باشد چون از این به بعد، در مسیر سقوط قرار گرفته و چیزی برای عرضه ندارد.