«يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ»
بد نبود تامی! | یادداشتی بر سریال نقابداران (Peaky Blinders S06 Es 04,05&06)
یادداشتهای پیشین ما:
لعنت بهت تامی! قسمتهای 2 و 3 نقابداران (فصل 6)
پرش در خلاء، قسمت اول نقابداران (فصل 6)
فصل ششم به پایان رسید؛ ایده سرهم کردن یک پایان و ساختن 2 فیلم سینمایی... در این حد که خیلی... چطوری بگم؟ واقعا قدرنشناسی ست، ناسپاسی ست، از مخاطب و از تماشاچی که وقت گذاشتن پای سریال، مثل این میماند که پایان فیلم سینمایی رو تو سالن سینما حذف کنیم و جاش بنویسیم: «در سریال ادامه دارد...» در سریال ادامه دارد و... جیگر! عسل! قندونبات! شاخه نبات! طلا! بلا!
وضع 3 قسمت پایانی از 3 قسمت اول و بخصوص، بخصوص، خیلی بخصوص! دو قسمت 3 و 2 بهتر است؛ اول چون پایان است و قرار است چیزی بشود، چیز بگو! حرفی بزن! بیفیلمنامه کارگردانیدار! یک موتور محرک و نیمچه تنور کمجانی روشن است که حاصل جمعبندی ناتمام! و به سروسامان رسیدن سریال است، حالا قرار است همه قوا جمع شود حداقل برای یک کاری، مثلا قرار بوستون و...، قرار نیست چپلچلاق و هپلیهپو و بیسروسامان تو (تامی) باشد، شانه موهای... اِه! ببخشید! خلاصه اینکه یک جمع و مجموع و جریانی حداقل شکل گرفت و این، یکمی فاجعه فیلمنامه را نجات میدهد.
کارگردانی حداقل از اون فیلمبرداری عروسی دور شده، هنوز به کارگردانی سینما که نرسیده و فکر کنم، از باقی فصلها و قسمتها هم عقبتر است. جالب است که همه قسمتها را بزرگوار حرفهای آنتونی برنی کارگردانی کردهاند، چه فصل 5، چه 6 که یکی پس از دیگری بدترینهای سریال اند البته نه زیاد از کارگردانی که بیشتر از فیلمنامه ولی شاید پربیراه نباشد که بگوییم: ضعیفترین کارگردانیها هم مال 5 و 6 اند. All Right Mates! دوربین روی دست و اینها رو تا حدی رها کردیم ولی باز اندازه نما و این حرفها جای کار دارد، حالا کارگردانی هم فقط یک چیز فرمولیزه شده نیست که من حین میگویم: «دوربین روی دست، نما فلان...» روایت و کلیاتی هست ولی الآن این کلیات، با همین جزئیات ساخته میشود یا برعکس، اگر کلیات خوب نباشد، جزئیاتی هم در کار نیست؛ وقتی بجای یک نمای خوب و درست که درونیات تامی را بیرون میریزد، چیز اشتباهی میدهید، خب جانم! نیاز به توضیح دارد؟
از کارگردانی رنگ و نور هم کم شده، بافت و فضا هم ضعیف شده، چه بیرمینگهام و چه جاهای دیگر، سریال آشفته شده ولی این آخر کاری، پایان و جمعبندی یکمی همه چیز را جمع کرده و همراستا کرده. کلا سیستم Peaky Blinders روی پایان است و محبوبترین قسمتهایش، قسمتهای پایانی اند بشدت! بیشتر از سریالهای دیگر. انگار که هر فصل برای این شروع میشود که تهش، تامی با یکی از نقشههایش، ترتیب یکی و یک چیزی رو بده؛ پایان زمان یک نقشه هوشمندانه و دقیق است، یک Peaky Blinders بازی واقعی! وقت Peaky Blinders شدن سریال است! وقت نقاب از چهره برداشتن نقابداران و وقت ترمز بریدن، وقت افسار پاره کردن، وقت شکستن، برای همین انگار که هر فصل، یک شروع دارد برای ساخت موقعیت، یک پایان هم برای جمع کردن موقعیت؛ منتها مشکل این وسط است که اضافی ست یا گنگ است یا گاف دارد یا چالهچوله دارد یا افت میکند، اینجا هم در فصل 6، قسمت اول خوب است، قسمت پایانی هم نه به اون خوبی ولی بدکی نیست، خیلی بزور و خیلی با نفستنگی سرپا ست. نقابداران این فصل بیشتر از هر وقت بیرمق و پرحاشیه بوده، گیج بوده، شلخته بود و خانواده، این زمان بیشتر از هر زمان دیگری آشفته بوده.
کاری که سریال با آدمهایش میکند درست نیست؛ پسر جدید تامی چرا انقدر شیر میشود؟ و فین چرا انقدر مغضوب؟ چون دوستش را نکشته، Peaky Blinder نیست؟ تامی که همون دکتر دورو هم نکشت، الآن قضیه چطوری ست؟ آیدا مزخرفترین شخصیت کل سریال، اصلا حرفی راجبش نمیزنم، چی این شخصیت بدرد میخورد؟ لیندا چقدر باسمهای! لیزی که قهر میکند، تامی خبر ندارد! خب برو دنبال زنت! مایکل چقدر بیچاره ست؟ خودش خبر ندارد! خب قضیه زتش رو بهش بگو، یار خودت کن! بندازش تو دسته عمو نلسون، خودت هم گموگور شو، پنهان شو، دخل همه رو بیار! اتصافا چه نقشهای ریختم تامی! نامردی اگر عملی نکنی! حالا دفعه بعدی به حرف ما هم گوش کنید لطفا! الٱن شیطان بزرگ (مثلا)، آزوالد پوزوالد چه شد؟ فقط آخر کار کلک حقیرانهاش مشخص شد و احتمالا کلا تو پوست گردو بوده تا در فیلم سینماییها، بشکند؛ دشمن اصلی تامی.
چیزی که فصل 6 را بزور، با چسب، نگه داشته؛ فکر میکنم میراث گذشته، رابطه پیشین با آدمها و خصوصا فضا و شمایل سریال است. تقریبا هیچ چیز دراماتیکی این فصل اضافه نمیکند و عمق را بیشتر از قبل نمیکند. تا دیر نشده، بازگشت دایی چارلی و عمو جانی و بازگشتی که سریال به دنیای بیرمنگهام و خانواده میکند، واقعا رضایتبخش است و شادیآفرین (برای ما)! پیام خوش خانواده هم که دارد هر چند، پیام درست و واقعی دادن، نه تبلیغ، یک قضیه جدا ست. راجب چسبی که سریال را نگهداشته، یک نویی، خاصی و مرعوبکنندگی و سحرآمیزیای هست که بیشتر از فیلمنامه میآید و دارودسته نقابداران، اعمال و حرکات و خط داستانی اینها، نزد تماشاچی محترم و مغتنم است، برایش جذاب است و بدنبالش است. در گذشته کارگردانی هم بود با صدا و فضا و جغرافیا و نور، با رنگ، با بازی، با یکمی دکوپاژ و طراحی، دو تا کات بعضا، الآن همینها هم یا نیست (دکوپاژ، طراحی، کات) یا کم شده (رنگ و نور، جغرافیا) یا بگینگی، همچنان پابرجا ست (بازی و صدا).
تقریبا بعد از 3 سال (2019 تا 22) نقابداران برگشت و خوش برگشت! منتها بد ادامه داد و فیلمنامهاش، بیشتروبیشتر تو ذوق زند، بیچاره کرد، کارگردانیاش هم از همیشه ناتوانتر و بیرمقتر بود؛ سریال باز میتواند به مدد گذشته و پایانبندی جذابیتهای کمی داشتهباشد اما این کافی نیست، خصوصا برای Peaky Blinderها کافی نیست! بنظر من که هنوز بهترین فصل، فصل اول و بدترین، آخرین فصلی که خواهدآمد.
راستی! کاشف به عمل اومده که حتی خود تامی هم نمیتواند جلوی تامی را بگیرد! خدانگهدار، به امید دیدار...
مطلبی دیگر از این انتشارات
پرش در خلاء | یادداشتی بر سریال نقابداران (Peaky Blinders S06 E01)
مطلبی دیگر از این انتشارات
اتفاقات گنگ و نامعلوم، یادداشتی بر سریال Strange Things (فصل 4)
مطلبی دیگر از این انتشارات
معارج حضرت مسیح (ع) | یادداشتی بر فیلم مصائب حضرت مسیح (ع)