«يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ»
سینمای عنکبوتی، یادداشتی بر فیلم عنکبوت
هیچ خری، هیچ غلطی نمیتواند بکند! محترمانهاش، ولش کن... بگذریم. هیچ فیلمی، هیچ اثری، هیچ آهنگی، چه میدونم کاریکاتوری، رفتاری، تصویری، هیچ... به هیچ چیز، نه فقط چیزهای مقدس و پاک، بلکه به هیچ چیز معمولی و دمدستی هم، نمیتواند توهین کند. وقتی این توهین به مقدسات باشد، کاملا نمایش بیشعوری خود است، این تبلیغ حماقت خود است. حتی اگر سینما بلد باشد و خوشساختترین و تکنیکیترین فیلم دنیا هم باشد، هر جا که بخواهد توهین کند، خرابکاری کند، دهنکجی کند، راهش را کج رفته و بار کج، به مقصد نمیرسد؛ هیچ وقت نمیرسد. حتی شما اگر بخواهی به چیزهای بد مثل داعش توهین کنی، اشتباه کردی. باید ذات واقعی و کثافت حقیقی اینها را برملا کنی، اگر بخواهی سر ظاهرات و مسائل الکی حین توهین و تمسخر کنی یا همینجور رو هوا، فلسفهببافی، سخنت نقض خودت میشود! یعنی چنان ضعیف و مضحک ضربه میزنی که ضدحمله میخوری! مخاطب اتفاقا در ناخودآگاهش، همراه داعش میشود و به آن حق میدهد، چرا؟ چون شما رو موضوعی دست گذاشتی که راهش کج و مقصدش اشتباه است، ذاتا غلط است، ذاتا اشتباه است، این است که نه میتوانند توهین کنند، نه میتوانند تبلیغ کنند، فقط میتوانند دروغ بگویند و خودشان را رسوا کنند.
توهین به دیگران، عملا توهین به خود است! بنابراین هیچ کوفتوزهرماری نباید ما را ناراحت کند که: «اه؟ این فیلمه چی گفته؟ چی شد؟» اصلا در حدی نیست که بخواد... امّا کسانی که دستاندرکار اند، خصوصا کسانی که پشت این فیلمها اند، باید توبیخ بشوند؛ توبیخ جدی، نه مسخرهبازی. اشتباهی در کار نیست که شما فکر کنید از دستش در رفته و ناغافل در فیلمش خطایی کرده، کلا ذات فیلم چنین است! خطاکار و بیشعور است. یکی دو تا خطا نیست که بگیم: «سوءتفاهمه.»، این عملا یک حرکت آشکار و مبتذل است و آگاهانه هم انجام میشود، اگر از ناخودآگاه هست که، خب بدتر! از کوزه همان برون تراود که در او ست. این هم نه خواسته ما که بگیم: «ما عقدهای هستیم، اینها رو فلک کنید تا آروم بشویم!» بلکه باید خواسته خود خطاکاران باشد و بیشتر، خواسته مسئولین سینما (داریم؟) که خجالت بکشند و افتضاحاتشان را جمعوجور کند و یکمی در صدد جبران برآیند؛ وگرنه، بروید هزار تا عنکبوت بسازید، جدایی بسازید، اسبها را مست کنید، در مدرسه به روی کودکان افغان باز کنید (یوخ بابایا؟) و دشتها را خاموش کنید، هر چی هم خواستید به این لجنکاریتان بگویید، از هر جا هم خواستید جایزه بگیرید، هر مسئولی هم خواست حمایت کند، لابی کند، تور لیدر شود و سفر کند. خدا نگهدار شما باشد، اگر بخواهید.
عنکبوت قاتل، بیشعوری رو در اینجا میبینید؟ فیلم تو ایران اسمش عنکبوت است، تو خارج عنکبوت قاتل (Killer Spider)؛ ما هم کور ایم، پوستر رو نمیبینیم (بالا عکسش هست). این فیلم چنان بدبخت و بیچاره است، چنان حقیر و خاکبرسر است که اصلا در حد این حرفها نیست! در حد هیچی نیست! در حد این هم نیست که بگیم: «فیلمنامه فلان!»، فیلمنامه چیه؟ چهار تا کد و دکمه، حتی کت دوختن برای دکمه هم نیست، چیه این اصلا؟ حتی یکخطیاش هم درست نمیسازد که این آقا قاتل است، به این دلیل قاتل است، اینطوری شد، آنطوری شد و چه و چه... چهارتا کد مسخره که توهینآمیز هم نیستند، تو حتی در حد تکنیک و ساخت پرزرقوبرق نیستی که مثلا دروغ بگویی، عرضه این کار هم نداری! طرف دو بار تو ماشین کنار زن مینشیند، همکارش وسط حیات جلوی نامحرم لخت میشود، به زنش بیحرمتی میشود (چون چادر سرش است) و یکی دو باری هم با این و اون مشورت میکند که ما چرا به اینجا رسیدیم و شما اهل عمل نیستید، بعد قتل انجام میدهد؛ اولی مسخره، دومی مسخرهتر، سومی افتضاح! همینجوری پشت هم، اصلا چی شد؟ چطور شد؟ حداقل یک قاتل بعد از اولین قتل زندگیاش، یک عذاب وجدانی، نگاهی، اصلا فریاد شادیای، یک چه میدونم، غرور ناپلئونیای، آشفتگی راسکلنیکفیای، ابرانسانی، نیچهای، چیزی، یک چیزی، چی؟ هیچی. دوباره فیلم کشتن (کشتن هم نیست، انگار عروسک خفه میکنی، خیلی تصنعی ست) نشان میدهد و کشتن، جنازه قایم کردن، چه و چه و چه و چه و چه... یک جا یکی از مقتولها نمیمیرد، طرف با خودش میگوید: «قباحت داره! زنی گفتند، مردی گفتند؛ من که نمیتونم دست بندازم دور گردنش خفهاش بکنم که!» خب چی کار کنیم؟ پامون رو میگذاریم دور گردنش و خفهاش میکنیم، اینطوری حتما خدا را هم خوش میآید (ببخشید خدا، حق مطلب)؛ حتی یک استغفراللّه میگیم که شاید خفه کردن مردم با جوراب جزو نامحرمات حساب شود و بهتر بود کتانی و چکمه میپوشیدیم. بیاحترامی (اصلا مگه تو میتونی؟ دو ساعت نالیدم که گندهتر از تو هم نمیتونن.) فیلم مثلا اینطوری ست، بیاحترامی هم نیست، نه این آشغال، نه هر آشغالی دیگری، نه اصلا تکنیکیترین فیلم سینمای جهان، هیچکدوم هیچ غلطی نمیتوانند بکنند، فقط به خودشان توهین میکنند.
این از فیلمنامه، خداحافظ! باز فیلمنامه اومده چهارتا کد و رمز چیده، یکی دو تا خط داده که مثلا: «زن طرف (قاتل سریالی) وقتی میخواد ماشین تاکسی سوار بشود، گردباد میآید و توفان میشود، ایشون حواسشان میرود به چادرشان (که نیفتد) و دستپاچه میشوند، اشتباهی جای تاکسی زرد، سوار ماشین شخصی میشوند؛ طرف راننده هم هیز و بیناموس تشریف دارد. وای چه مصیبها! خانمها چادر از سر بردارید یک وقت عفتتان لکهدار نشود!» حالا ایرججون (کارگردان) چقدر ضایع! باز فیلمنامه سعی کرده مثلا این کد و ربط رو بده، کارگردانی (داره مگه فیلم؟ حیف واژه) چنان ضعیف هست که این مثلا صحنه (حیف واژه) رو بقدری مسخره اجرا میکند که... تو همه این دقایق، کارگردانی چنان بیخاصیت است، چنان اخته است، چنان بیعرضه است که حتی نمیتواند این صحنهها (قتل و...) را غمناک یا دلهرهآور کند؛ حتی از پس یک احساس سطحی مبتذل آفریدن هم برنمیآید که ما بگیم: «وای! خدای من، احساس A دارم! بیشتر شماره یک میگيريم!» فیلم چنان اخته و گوربهگوری ست که حتی مخاطب پسش میزند! یعنی چنین موضوع هیجانانگیز و کنجکاویبرانگیزی را (قاتل سریالی) هم نمیتواند بسازد تا مردم فیلم را تماشا کنند! همه خسته میشوند و فیلم را ول میکنند! یعنی حتی یک کار سطحی و مبتذل هم نتوانسته بکند، حتی یک کلیپ یا مونتاژ جذاب هم نتوانسته بسازد که ما مثلا جذب شویم: «وای خدای! حالا میخواد چیکار کنه آقاهه؟ حرکت بعدیاش یعنی چیه؟» فوقش مثلا میخواهیم بدونیم جنازهای که لای فرش پیچیده، کجا میاندازد. راستی! اینها رو قبل از چال کردن یا انداختن جایی، غسل میدهند؟ فیلمنامهنویس دقت نکرده فکر کنم، حواست باشد دیگر!
جواد نوروزبیگی تهیهکننده هم انگار به این فیلمنماها علاقه دارد؛ کشتارگاه، عنکبوت قاتل، اعترافات ذهن لوس و لوده من، برادران لیلا و رحمان 1400 (مجری طرح)، این است که میگم آقایون به اصطلاح سینمایی، سینمایینماها، به خودشان بیایند. طرف (نوروزبیگی) سالی حداقل 2، 3 تا فیلم تولید (حیف واژه) میکند، این اصلا تهیهکنندگی حرفهای ست؟ کم مونده مثلا هر سال در جشنواره بیخاصیت فجر، چند تا فیلم داشتهباشند! این آقا، دست به جایزه و خارج بردنشون هم خوب هست و هر فیلمی رو، یک توری هم میبرند دور دنیا، جایزهگردی؛ بالاخره خودفروشی و گدایی یک چیزی میکَند با خودش میآورد؛ شما بری زیاد ناله کنی و زیاد گدایی کنی، بالاخره یک سکهای، فیپریشیای، نگاه عقبموندهای، هیئت سوسولانی، چیزی ته کاسهتان میاندازند. جالب است که جواد نوروزبیگی در همه فیلمها هم، از عوامل حرفهای استفاده میکنند؛ یعنی برای عنکبوت قاتل که کارگردانیاش زیرصفر است، محمود کلاری (فیلمبردار) را میآورد، با استاد کیمیایی کار میکند (خون شد)، بازیگر چهره میآورد، شاید آهنگساز و تدوینگر هم بیاورد (من آشنا نیستم)، خلاصه همچین دستش باز است؛ همه چیز برایش مهیا ست، سالی 2، 3تا از اینها میسازد دیگر! بین اینها، حالا یا هوس میکند یا پا میدهد از سمت کارگردان و فیلمنامهنویس (قرایی و دیگران، اونطور که خودشان گفتند) و یک فیلم مثل بیهمهچیز در میآید. اینطور که بوش میآید وضعیت تهیهکنندگی در سینمای ما... ولش کن، بگذریم؛ شاید اصلا چیزی به اسم تهیهکنندگی نداریم.
در مورد عنکبوت قاتل که اصلا حرفی نیست، چیزی ندارد. فیلمبرداری محمود کلاری و بازیگرهای شناختهشدهاش هم کاری نمیتوانند بکنند؟ مثلا چیکار کنند؟ خانه از پایبست ویران است، خواجه در بند نقش ایوان است؟ آخر نقش ایوان هم ندارد! لااقل اگر داشت، آدم تا ته فیلم را میدید! تهیهکنندهشان (جواد نوروزبیگی) خوش باشند، سالی 2، 3 فیلم و سریال همینطوری در کنند، جایزه بگیرند، نگیرند، اصلا هر کاری میخواهند بکنند. خوشبختانه سینمای آزادی داریم، هر کس هر غلطی که دلش خواست، میتواند بکند. باز هم میگم که هیچ کسی یا چیزی، فیلمی، پوستری، کاریکاتوری، تبلیغاتی، نه در حدش است نه اصلا میتواند به چیزی توهین کند؛ چه برسد به چیزهایی که مقدس و پاک هستند!
راستی! اگر میخواستید اسم فیلم رو بگذارید "قاتل عنکبوتی"، اشتباه نوشتید. در انگلیسی صفت پیش از اسم (موصوف) میآید که یعنی، "قاتل عنکبوتی" میشود: Spider Killer. کلمه Killer Spider به معنای "عنکبوت قاتل" است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نحیف و نحیفتر! | یادداشتی بر سریال چیزهای عجیب (Stranger Things) - نیمه دوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
نفوذ یه روزی! | یادداشتی بر فیلم نفوذی
مطلبی دیگر از این انتشارات
فضای اودیسهای، یادداشتی بر 2001: A Space Odyssey