عروسی بدان! قسمت سوم یاغی

یادداشت پیشین ما بر قسمت‌های اول و دوم یاغی

دستم به نوشتن نمی‌رود چون حرف چندانی راجب قسمت سوم یاغی، اثر محمد کارت، ندارم. اما از طرفی بنظرم چیزهایی در این قسمت نمایان شد که خطرناک و مهم هستند.

اول از همه، دوباره اسلوموشن دیدیم! به مدت 3 یا 4 دقیقه! این مسلما در کارگردانی، یک فاجعه جهانی ست! کدوم فیلم فرنگی رو سراغ دارید که 5 دقیقه اسلوموشن بگیرد؟

قسمت جدید، 3، می‌شود گفت که ضعیف‌ترین قسمت سریال، تا اینجای کار بوده‌است. قسمت دوم هم همچنین، بسیار ضعیف‌تر از قسمت اول بود؛ ایراد کار را دقیقا نمی‌دانم ولی مسلما در فیلمنامه و کارگردانی ضعف‌هایی است.

این رو کجای دلم بگذارم؟
این رو کجای دلم بگذارم؟

فیلم‌های ما 2 ساعت روی چیزی کار می‌کنند که بدرد نمی‌خورد! مسئله اصلی فراموش شده و ما رسیدیم به سالگرد ازدواج پارسا پیروزفر! بهمن خان! این کجای قصه ست؟ با این شخصیت شکل می‌گیرد؟ طناز طناطبایی حضور بی‌اثر دارد؛ الآن مثلا تا 10 قسمت باید خانم طبابایی را کنار آقای پیروزفر ببینیم که چه شود؟ تا مثلا در قسمت 11 بدرد بخورند و اتفاقی بیفتد؟ این کار، گرفتن وقت مخاطب است.

کانال مستنده، بزن شبکه 3!
کانال مستنده، بزن شبکه 3!

ناگهان 3 ماه به جلو می‌رویم! جاوید هم مثلا عصبانی ست! دوستانش هم چقدر ناراحت اند! می‌رقصند و خوش اند! اگر منظور این است که اینا شاد اند و با غم جاوید تضاد ایجاد می‌کنند تا غم جاوید نمایان‌تر و پررنگ‌تر شود، اصلا اینطور نیست! تنها قوت این قسمت، حضور نصفه‌ونیمه یار جاوید است که فکر کنم از بچه‌ محل‌ها و آقاهای همون محل است (یعنی اونجا زندگی می‌کنند و اصطلاحا نابازیگر اند، منتها نابازیگرهای ما فرق چندانی با بازیگرها ندارند....)

آقا اسی چطور؟ همین؟ 4 دقیقه اسلوموشن گرفتید برای ورود، چقدر هم ناشیانه جاوید تو می‌رود، از اون دارودسته اسی خان یعنی کسی چیزی نفهمید؟ بعد خود اسی خان هم نمی‌فهمد؟ فکر کرد جاوید با اون چشمای سرخ اومده احوال‌پرسی؟ بعد چرا نمی‌زندش جاوید؟ عذاب وجدان با چی؟ اصلا معلوم نیست اینجا جاوید چه می‌کند و در چه حالی ست. کارگردانی هم افتضاح است، دوربین انفرادی کار، حداکثر دوئل اسی خان و جاوید را درمی‌آورد و بحث خرابه و دارودسته اسی خان و ناامنی که می‌شود، کلا پرت است و زور تماما روی لوکیشن و محل فیلمبرداری ست.

چقدر بجا! چقدر دقیق!
چقدر بجا! چقدر دقیق!

در مورد بهمن خان و خانمش صحبت کردیم، این صحنه مسخره بیلیارد چیست؟ آخ ببخشید! اسنوکر! بله، بله. چه شخصیت‌پردازی حیرت‌انگیزی! آن هم با میز بیلیارد! احسنت، احسنت! خب که چی حالا؟ مثلا زن جسوری ست؟ یا خودساخته ست؟ در این دوره‌وزمونه و تبعیض‌ها، من متنفر از هر صحنه آشغالی در سریال‌ها هستم که می‌خواهد پولدارها و چیزهای لوکس را نشان دهد تا مردم را فریفته کند. هر چند که محمد کارت اهل این حرف‌ها نیست ولی بنظرم این آقا اصلا نباید وارد وادی این چیزها شود و همچین چیزهایی را در فیلمش نشان دهد.

آدم به این نامردی خب معلومه دست به کار می‌شه جاوید جان!
آدم به این نامردی خب معلومه دست به کار می‌شه جاوید جان!

ماجرای کشتی‌گیر شدن بچه محل جاوید و نامردی او هم به اندازه کافی تأثیرگذار نیست، سراغ این و اون گرفتن و میمون بازی و غش کردن و مردن و کمپ و دست‌وپای بیماران رو بستن و اینها، کلا همه سرکاری ست! خصوصا اینکه نتیجه‌ای هم ندارد. یک باشگاه پیدا شده و جاوید رفته و قبول شده، بعد چرا حدس نمی‌زند که این نامرد تلافی خواهد کرد؟ چنین شخصیت باجنبه‌ای (جاوید)، چرا باید اونطور قهر کند و برود؟ چون بالاخره یجوری باید برسد دم خانه؟ قصه شناسنامه که انقدر در قسمت اول مهم بود، کلا ماست‌مالی می‌شود! جاوید حتی به شناسنامه‌اش نگاه هم نمی‌کند!

ذوق بدبخت رو کور کردی، نامرد!!!
ذوق بدبخت رو کور کردی، نامرد!!!

در نهایت صحنه فرار هم درست نیست، چرا هیچکدوم از این لوتی‌های محل به کمک نمی‌آیند؟ مشکل اصلی قسمت سوم یاغی، فیلمنامه ضعیف آن است که اتفاقات و وقایع‌اش اصلا باورپذیر نیست، به‌هم‌پیوسته نیست، متمرکز نیست و پراکنده است. این مشکل در شنای پروانه هم هست؛ شخصیت می‌رود از بچه محل‌ها سراغ بگیرد، یک بار قهوه‌چی زن سرگرم می‌شیم، یک بار با کارگاه کشمش‌پزی جاوید! یک بار با شیلنگ‌بازی، یک بار با استخر نیسانی! یک بار با... اینا جذاب هست و خوب هست ولی حضورشان نامنظم و کنترل‌نشده است.

بعلاوه اینکه کارگردانی کمکی نمی‌کند و فقط تو ذوق نمی‌زند! البته اسلوموشن‌اش حسابی تو ذوق می‌زند! تقریبا هیچ نمای درست و بجایی در کارگردانی به یاد ندارم و این یعنی کارگردانی این قسمت و رفتار دوربین هم، یک چیز دم‌دستی و اولیه شده. در نهایت صحنه فرار هم درست نیست، چرا هیچکدوم از این لوتی‌های محل به کمک نمی‌آیند؟ مشکل اصلی قسمت سوم یاغی را گفتیم، فیلمنامه ضعیف آن است که اتفاقات و وقایع‌اش اصلا باورپذیر نیست، به‌هم‌پیوسته نیست، متمرکز نیست و پراکنده است. بعلاوه اینکه کارگردانی کمکی نمی‌کند و فقط تو ذوق نمی‌زند! البته اسلوموشن‌اش حسابی تو ذوق می‌زند! تقریبا هیچ نمای درست و بجایی در کارگردانی به یاد ندارم و این یعنی کارگردانی این قسمت و رفتار دوربین هم، یک چیز دم‌دستی و اولیه شده.

بازی این بزرگوار در اینجا بسیار تأثیرگذار است.
بازی این بزرگوار در اینجا بسیار تأثیرگذار است.

در نهایت شاید صحنه خوب این قسمت، صحنه سوت بهمن خان است که تا حدی در شکل‌گیری و نزدیکی ما به این شخصیت، مؤثر است. نکته این است که با این سکنات و وجنات و قیافه، همچین صحنه و واکنشی از این آدم، واقعا باورپذیر است! احتمالا تین هم بخاطر قدرت بالای جناب پیروزفر در کار است، هر چند فکر می‌کنم صدا و بیان ایشون، بعلاوه نگاه‌هاشون، بخوبی روی نقش نمی‌نشیند.

حال این قسمت فقط وصل بود به این بنده خدا.
حال این قسمت فقط وصل بود به این بنده خدا.

در کل فیلمنانه بد است و کارگردانی هم نمی‌تواند آن را نجات دهد، در این قسمت به اندازه کافی زور ندارد.

بخور بره بالا، خدا حواسش به چهارمی هست!
بخور بره بالا، خدا حواسش به چهارمی هست!

راستی! چرا در صحنه بالا، سمت راست کادر اینطوری ست؟ این چه جور قاب‌بندی‌ای ست؟