کارت کاردرست! یادداشتی بر سریال یاغی

به نام خداوند جان آفرین

حکیم سخن در زبان آفرین

کارت، محمد کارت، یاغی سینما ست!

نمی‌خواهیم زیاد کسی را گنده کنیم یا هندونه زیر بغلش بگذاریم؛ کارت ایرادات مهمی دارد که گفته نمی‌شود: مرزش با سوژه معلوم نیست، ممکن است دچار بلاتکلیفی شود و از طرفی می‌داند با دوربینش چکار کند ولی نمی‌داند چطور از آن استفاده کند.

تمامی 4 نمای بالا مستندی، شلخته و غیرسینمایی هستند.
تمامی 4 نمای بالا مستندی، شلخته و غیرسینمایی هستند.


دوربین روی دست فیلم، بسیار بدتر از شنای پروانه، با نماهای بشدت بسته و نزدیک (کلوزآپ‌های زیاد)، بشدت توی ذوق می‌زند. خداروشکر این صحنه بد و اشتباه دزدی که هیچ تأثیری در فیلم ندارد؛ بالاخره تمام می‌شود و سریال از اینجا کار خود را شروع می‌کند.

مشکل محمد کارت در طرز استفاده از دوربین است؛ دوربین پایه ندارد، ثابت نیست! در صحنه اول فیلم (دزدی) بسیار شلخته و درهم‌وبرهم است و حتی سوژه یا شخصیت اصلی را هم به ما نمی‌دهد! استفاده زیاد کارت از نماهای بسته و مدیوم کلوز، جای ایراد دارد و روی مخاطب تأثیر بدی می‌گذارد. اما روی هم رفته، جناب محمد کارت، سوژه خودش را بخوبی می‌شناسد و برای آن احترام قائل است. شلخته ولی متمرکز و دقیق!

عشق با لمس و بوس و بغل ساخته نمی‌شود، فایده‌ای ندارد. با همین نما می‌توان عشق ساخت.
عشق با لمس و بوس و بغل ساخته نمی‌شود، فایده‌ای ندارد. با همین نما می‌توان عشق ساخت.


دوربین می‌داند که روی چی زوم کند و به چی بها دهد؛ حتی بعضی کات‌های فیلم هم بسیار دقیق و درست است،منتها فیلم تو همین کات‌ها، بجای کات زدن مستقیم، دوربین را می‌چرخاند! یعنی حتی از صورت شخصیت به گردن‌بند کات نمی‌زند! بلکه از صورت به سمت گردنبند، حرکت می‌کند. زوم روی گردن‌بند مهم و درست است، حتمی ست، از شعور بالا و فهم دقیق کارگردان است، اما چرا نمی‌آیی و کات بزنی؟ چرا از تکان‌های نامنظم و حرکت‌های بی‌خودی استفاده می‌کنی؟

دوربین می‌فهمد که گردن‌بند مهم است؛ از دست دادن اَبرا (اَبرا، پروانه، اینها احتمالا اسم‌های مورد علاقه محمد کارت اند) را بخوبی نشان می‌دهد، با یک زوم سینمایی! دوربین از صورت علی شادمان بر روی گردن زوم می‌کند، این نما به خوبی به ما نشان می‌دهده در چه موقعیتی هستیم: اَبرا از دست رفته و بازگشتنش خیلی سخت است! مشت گره کرده، صورت زخمی، گردن‌بند خاکی، اینها همه هم درد را نشان می‌دهند، هم انتقام را، هم محبوب از دست‌رفته را.

بجای اینکه دو ساعت رجز بخوانی و الم‌بلم بکنی، با همین نما، میل به انتقام رو نشون بده!
بجای اینکه دو ساعت رجز بخوانی و الم‌بلم بکنی، با همین نما، میل به انتقام رو نشون بده!


اما همین دوربین حیف نیست که انقدر تکان می‌خورد؟ حیف نیست که همینطور چپ و راست می‌شود؟ چرا ما برای کات ارزشی قائل نیستیم؟ در حالیکه نصف سینما به کات است!

در مورد بازی بازیگران، با ترکیب شنای پروانه طرف ایم: خوب و بد.

آیا اینجا شخصیت، کمی گیج و منگول نیست؟
آیا اینجا شخصیت، کمی گیج و منگول نیست؟

علی شادمان بازی خوبی ندارد، چرا؟ چون نقش جا نمی‌افتد. شادمان پیوسته بازی می‌کند و از تب‌وتاب نمی‌افتد ولی بازی سینما چیزی بیشتر از شو‌-منی و سیاه‌بازی ست. مشکل در هدایت شادمان است و اینکه معلوم نیست او تکلیفش با فضای اطرافش، کاراکترها، قصه و تا حدی با خودش و اَبرا، چیست.

کل ایران در کف این استخر اند!
کل ایران در کف این استخر اند!

امیر خان جعفری هم همینطور است، پیوسته است ولی بجا نیست! چه در جیران حسن آقا فتحی، چه در یاغی محمد کارت. امیر جعفری حیران است و هیچوقت معلوم نیست که کجا ایستاده.

این شمایل و این ظاخر، یعنی آقای پیروزفر موفق می‌شوند؟
این شمایل و این ظاخر، یعنی آقای پیروزفر موفق می‌شوند؟


حضور پارسا پیروزفر هم چنگی به دل نمی‌زند، بنظر میاد نقشی که برای ایشان انتخاب شده یکم، بدقواره ست و مناسب نیست. لااقل در اجرای قسمت اول که چنین بود.

داداش‌ها همه اینطوری نگاه می‌کنند، خصوصا اگر آبجی هم باشند.
داداش‌ها همه اینطوری نگاه می‌کنند، خصوصا اگر آبجی هم باشند.


شخصیت خواهر علی شادمان، بقول خودش: داداش، بازی مناسب و بجایی دارد و اَبرا. در شنای پروانه هم تیم خانم‌ها از آقایون بهتر بودند؛ آقایون بیشتر عربده‌کش و معرکه‌گیر اند تا بازیگر.

از تیم بازیگری و دوربین که بگذریم، کارت با موسیقی چه می‌کند؟

توانایی بالای محمد کارت در استفاده از صدا، برای من، مثال‌زدنی ست! بخوبی می‌فهمند که صدا باید چکار کند؛ محوهای درست و سکوت‌هایی که می‌گیرند، خیلی گیرا ست و چه در شنای پروانه و چه در یاغی، بار و کشش خاصی دارد و کاراکترساز است. بخوبی موقعیت را چفت‌وجور می‌کند.

بعلاوه اینکه قطعاتی از موسیقی که پخش می‌شوند و استفاده از اینها (مثل صنهه پایانی قسمت 2) واقعا درست و ستودنی ست؛ اما صحبت از صحنه تعقیب‌وگریز قسمت 2 شد، این چه افتضاحی ست؟ اسلوموشن! چرا کارگردان‌های ایرانی کل صحنه را اسلوموشن می‌گیرند؟ حداقل فیلم 4 دقیقه اسلوموشن پیوسته و آزاردهنده داشت. چرا بلد نیستید یک صحنه رو درست دربیاورید؟ چرا بلد نیستید پرداخت کنید؟ جای اینها می‌خواید با یک اسلوموشن طاقت‌فرسا 5 دقیقه‌ای کار را فیصله دهید؟ برای خانم پاکروان در خاتون و آقای کارت در یاغی، این افتضاح و مضحکه کارگردانی، قابل‌قبول نیست و امیدواریم که هر چه زودتر جمع شود.

کارگردانی: دوربیت غلط، سوژه درست.

اینجا کانال مستنده، بزن شبکه 3!
اینجا کانال مستنده، بزن شبکه 3!

دوربین تقریبا نابود است، وضع خوبی ندارد. ولی حداقل سوژه را بخوبی می‌شناسد و می‌تواند تا حدی درست نمایش دهد.

نمای بالا، هم لوس نیست و بجا ست، همه عاطفه دارد و هم ما را به اسهال و استفراغ نمی‌اندازد. از طرفی، با دست‌های پینه‌بسته یک پیردختر پیرپسر 40 و 50 ساله طرف نیستیم!
نمای بالا، هم لوس نیست و بجا ست، همه عاطفه دارد و هم ما را به اسهال و استفراغ نمی‌اندازد. از طرفی، با دست‌های پینه‌بسته یک پیردختر پیرپسر 40 و 50 ساله طرف نیستیم!


وقتی قرار است در صحنه‌ای دعوا بشود، محمد کارت واقعا می‌فهمد و بلد است که دعوا چیست؛ صحنه، بازی‌ها و کنش‌ها را جوری می‌کشد و طراحی می‌کند که واقعا دعوا بخوبی درمی‌آید. منتها چرا آن را با این دوربین از تک‌وتا می‌اندازد؟ باید ازشان پرسید. نکته این است که محمد کارت، سوژه را می‌شناسد، به آن احترام می‌گذارد و شخصیت‌هایش را دوست دارد؛ حتی به محیط هم بها می‌دهد. نتیجه اینکه کارگردان اجزای بصری و چیزی که در تصویر تماشاگر می‌بیند، برایش مهم است و به آن توجه دارد. به این توجه دارد که هر چیزی چطور باشد و چگونه سر جای خودش قرار بگیرد؛ بنابراین صحنه را می‌چیند تا به سوژه آشنا برسد. اینجا فقط بازی‌ها و دوربین اشتباه هست که کار را خراب می‌کند ولی حتی همین دوربین، در یکی به دو ها بخوبی می‌تواند کات دهد. با صحنه‌ای که در قسمت اول نشان داده‌شد (گروه موسیقی خیابانی) عشق خواننده گروه به داداش! کاملا نمایان شد. یک نگاه از خواننده به داداش، عشق او را نشان می‌دهد و از طرفی، نگاه نکردن داداش به او و ذل زدنش به جای دیگر، نشان می‌دهد که کاملا از مرحله پرت است! در ادامه هم که خواننده گروه را تعطیل می‌کند، معلوم می‌شود که او هم از امتناع یار خبر دارد و همین، دستمایه‌ای می‌شود برای چاره‌ای که در قسمت دوم می‌چیند. (مسافرت به شمال)

ترتیب نماها، از بالا به پایین.
ترتیب نماها، از بالا به پایین.

چنین کارگردانی‌ای در سینمای ما نادر است، وجه فنی چندانی ندارد (از نظر ساخت، چون دوربین متحرک است) اما وجه اصلی آن این است که کارگردان، بخوبی سوژه را دریافته و در حال نزدیک کردن ما به آن است. از طرفی از موسیقی، صدا، بازی‌ها، دیالوگ و کات‌ها کمک می‌گیرد و تا حدی، بر آنها چیرگی دارد. فهم سینمایی و دراماتیک دارد و تا حدی بلد هست کارگردان که چطور از سینما کار بکشد؛ منتها توروخدا این مستند را کنار بگذارید آقای کارت!

داداش نمی‌شنوی؟ این کانال مستنده، جمع کن باو!
داداش نمی‌شنوی؟ این کانال مستنده، جمع کن باو!


وقتی به فیلمنامه کار می‌رسیم باید بگیم که: اه، علی یه؟ اه، فیلمنانه ست؟ یعنی فیلم حداقل‌حداقل، آب‌بندی نشده و می‌شود تحملش کرد. می‌شود بهش توجه کرد و پای آن نشست و با احترامی که محمد کارت برای سوژه‌هایش قائل است؛ می‌توان مطمئن بود که سریال فرازوفرود و پایانی خواهد داشت و همه چیز همچین الکی‌الکی هم نیست.

وقتی به فیلمنامه کار می‌رسیم باید بگیم که: اه، علی یه؟ اه، فیلمنانه ست؟ یعنی فیلم حداقل‌حداقل، آب‌بندی نشده و می‌شود تحملش کرد. می‌شود بهش توجه کرد و پای آن نشست و با احترامی که محمد کارت برای یوژه‌هایش قائل است؛ می‌توان مطمئن بود که سریال فرازوفرود و پایانی خواهد داست و همه چیز همچین الکی‌الکی هم نیست. اید بگیم که: اه، علی یه؟ اه، فیلمنانه ست؟ یعنی فیلم حداقل‌حداقل، آب‌بندی نشده و می‌شود تحملش کرد. می‌شود بهش توجه کرد و پای آن نشست و با احترامی که محمد کارت برای یوژه‌هایش قائل است؛ می‌توان مطمئن بود که سریال فرازوفرود و پایانی خواهد داست و همه چیز همچین الکی‌الکی هم نیست.

فیلمنامه کار، حداقل‌ها رو رعایت می‌کند، بیشتر زور از آن کارگردان است. سناریو در پی‌ریزی یک پیرنگ نصفه‌ونیمه و بال‌وپر دادن به کاراکترها، موفق عمل می‌کند. این فیلمنامه اما مثل تمام فیلمنامه‌های ایرانی، در بحث قانون و مقررات می‌لنگد. یعنی وقتی صحبت از دادگاه و قوانین کشوری و وکیل و شناسنامه گرفتن می‌شود، توضیحی در آستین ندارد. سریال‌ها و فیلم‌های ما متأسفانه نمی‌توانند ما را با بخشی از این کشور آشنا کنند؛ انگار که همه چیز دستمایه و الکی ست و فقط یک کوچه‌ای ست! محض اینکه آدم ازش رد شود، ولی در فیلم‌های جهان همین کوچه، مهم می‌شود و آشنا، و اسم و هویت پیدا می‌کند. یاغی تا حدی در هویت‌دار کردن شهر و محله موفق است ولی وقتی پا به دادگاه و پاسگاه و اینجور جاها می‌کشد، کار بیخ پیدا می‌کند. فیلمنامه‌های ما در ارائه یک بستر کلی، یک شهر، یک محله، یک روستا، یک کوچه، یک اداره، یک مکان، در ارائه یک محیط و جفرافیا به هم پیوسته، سالها ست که شکست می‌خورند و انگار برای‌شان، مهم هم نیست. مشکل اصولا از کارگردانی ست در سینمای ما ولی خود فیلمنانه‌ها هم، هیچ به دنبال این نیستند که دنبال مکانی بگردند یا پاسگاهی را به شکلی درست ترسیم کنند.

فیلمنامه خوب بود، منم اومدم. فرمایش؟ هنوز 2 قسمت بازی نکردم چطو از بازی من ایراد می‌گیری؟ من همسن باباتم بچه!
فیلمنامه خوب بود، منم اومدم. فرمایش؟ هنوز 2 قسمت بازی نکردم چطو از بازی من ایراد می‌گیری؟ من همسن باباتم بچه!


دوربین بد است، بازی‌ها مشکل دارد، یکم سرگردان و ویلانی در کارگردانی موج می‌زند ولی مسلما کارگردان پای کار و مرد میدانی ست! کارت کاردرست، اولین کسی که سینما را دوست دارد. (پسرخاله بنده تشریف دارند، با هم خیلی راحت ایم!)