رازقیام! سردستهی شبزدهها، مغرور و کمی پرپر...
بررسی فیلم «انجمن شاعران مرده» از پیتر ویر | وقتی سینما شعر میشود
انجمن شاعران مرده، به کارگردانی پیتر ویر، کارگردان استرالیایی و سکاندار موج نوی استرالیا، فیلمی محصول ۱۹۸۹ و اقتباسی از رمانی به همین نام نوشتهی ن. ه. کلاینبام است. اثری که نشان داد حتی در دل سیاهی هم میتوان ردپایی از نور یافت.
اگرچه فیلم خالی از اشکال نیست، اما تجربهای ارزشمند و ماندگار برای بینندهاش رقم میزند؛ تجربهای که با لمس و درک پیام فیلم، تا مدتها در ذهن بیننده باقی خواهد ماند. با بررسی این سرودهی دلنشین سینما، همراه انتشارات آوانس باشید.

داستان فیلم دربارهی جان کیتینگ، معلم ادبیاتی نوآور است که به کالج ولتن آمده و با روشهای غیرمتعارف تدریس، دانشآموزان را به عشقورزی به شعر و تفکر آزاد تشویق میکند. گروهی از پسران با تأثیرپذیری از او، انجمنی سری تشکیل میدهند و در جلسات مخفی شعر میخوانند. آنها با محدودیتهای مدرسه و فشار خانواده روبهرو میشوند و سعی میکنند تا دنبال علاقهی خود بروند... .
دههی ۸۰ میلادی در هالیوود دورهای پرتنش بود؛ اگرچه تکنیکها و جلوههای بصری پیشرفت کرده بود، اما بسیاری منتقدان از ضعف روایت و تکرار ژانرها انتقاد میکردند. بلاکباسترها موفقیت تجاری بیشتری داشتند و آثار مستقل کمتر مجال بروز مییافتند. با این حال، انجمن شاعران مرده بدون توجه به حواشی آن سالهای سینما، داستان خود را با قوت روایت میکند و به یکی از آثار ماندگار آن دوران بدل شده است.
این فیلم پیش از انتشار رمان خود به نمایش درآمد. فیلمنامهی دقیق و اجرای استادانهی اثر، سبب ماندگاری آن در سینما شد. سبک روایی فیلم مخاطب را بهخوبی همراه میکند و دیالوگهای پندآموز و بازیهای درخشان، جذابیت اثر را دوچندان کردهاند. فیلم بهجای مقدمهچینیهای بیهوده از همان دقایق نخستین، داستان اصلیاش را آغاز میکند: سال تحصیلی جدید آغاز شده و مدیر مدرسه پس از سخنرانی کوتاه خود، معلم ادبیات جدید را که جایگزین آموزگار پیشین شده، معرفی میکند: جان کیتینگ با بازی درخشان رابین ویلیامز.

جا دارد تا لحظهای تأمل کنیم و دربارهی هنرنمایی رابین ویلیامز فقید در فیلم، صبحتی کنیم. رابین ویلیامز با طراوت و انعطافِ خود، شخصیتِ کیتینگ را جان میبخشد. هر حرکت و نگاهش پر از شور و شعف است و هر کلمهاش همچون زمزمهای شاعرانه در ذهن دانشآموزان و مخاطب باقی میماند. او توانسته با ظرافتی طبیعی تضاد بین شور زندگی و محدودیتهای مدرسه را به تصویر بکشد و شخصیتی بسازد که هم الهامبخش است و هم واقعی، انسانی و عمیق. بازی ویلیامز بهتنهایی یکی از نقاط قوت فیلم بهحساب میآید که تماشای آن را به تجربهای دلانگیزتر تبدیل میکند.
در یکی از صحنهها، جان کیتینگ در کلاسش از دانشآموزان میخواهد صفحهای از مقدمهی کتاب درسی خود را که مقالهای طولودراز و ریاضیوار در خصوص شعر است، پاره کنند تا از محدودیتهای فکری رهایی یابند و بیاموزند که نباید تنها به قواعد خشک پایبند باشند، بلکه باید خودشان بیندیشند و احساس کنند. این اقدام، آغاز تجربههای غیرمتعارف کیتینگ و نمادی از آزاداندیشی است. او در ادامه از دانشآموزان میخواهد تا در حیاط مدرسه، سبک راه رفتن خود را بسازند تا با این کار روحیهی فردگرایی خود را تقویت کنند. همین سکانسهای نمادین، هویت شخصیت جان کیتینگ و فیلم را میسازند؛ سکانسهایی که ماندگارند و درون آنها، درس عشقورزی به خود و زندگی نهفته.

یکی از نقاط ضعف فیلم این است که تمرکز آن صرفاً روی یک شخصیت نیست و سعی دارد تمام کاراکترها را پوشش دهد. این رویکرد نهتنها به خودی خود بد نیست، بلکه حتی میتوان آن را نقطهی قوتی نیز بهحساب آورد؛ اما تلاش فیلم در این زمینه چندان موفق نبوده و گاهی سبب آشفتگی در قصه و روایت میشود. در صحنهی آغازین، تمرکز روی تاد اندرسون با بازی ایثن هاوک است و گمان میرود او شخصیت اصلی باشد، اما به مرور نقش او (تا سکانس پایانی فیلم) کمرنگ شده و توجه بیشتر به نیل پری با بازی رابرت شان لئونارد معطوف میشود. جدای از پرش ناموزون میان سه شخصیت کیتینگ، تاد و نیل، به شخصیتهای دیگر اعضای انجمن شاعران مرده نیز به طور ناهماهنگ پرداخته میشود. فیلم در شخصیتپردازی موفق است، اما نمیتواند به آن سامان ببخشد و از این جهت ضعیف عمل کرده و این تنها اشکالی در فیلم است که نمیتوان از آن چشمپوشی کرد.
سکانس پایانی فیلم با صحنهای بهیادماندنی در کلاس رقم میخورد؛ جایی که پس از رویداد تراژیکی که برای نیل پری رخ داد، دانشآموزان در واکنش به الهام و شجاعت کیتینگ، یکی پس از دیگری روی میزهای خود میایستند و احترام و وفاداری خود را به معلمشان نشان میدهند. آغازگر این حرکت اعتراضی، تاد اندرسون بود. شخصی که در طول فیلم کاراکتری درونگرا و خجالتی معرفی شد و در اینجا با شجاعت، اعتراض خودش را بیان کرد. این صحنه، نقطهی اوج تضاد میان سنت و آزاداندیشی را به تصویر میکشد و با حال و هوایی شاعرانه و عاطفی، قدرت تأثیر کیتینگ بر روح و اندیشهی شاگردانش را آشکار میکند.

پیتر ویر، با این فیلم نشان داد که چگونه میتوان میان سادگی روایت و شاعرانگی تصویر تعادل برقرار کرد. او با پرهیز از جلوههای پر زرقوبرق و تأکید بر فضاسازی، ریتمی آرام اما تأثیرگذار میسازد که اجازه میدهد مخاطب به تدریج در دنیای شخصیتها غوطهور شود. استفادهی او از لوکیشن بستهی مدرسه و تضاد میان قابهای خشک و منظم کلاسها با صحنههای آزاد طبیعت که چشماندازی دیدنی میآفرینند، بهخوبی پیام فیلم را دربارهی کشمکش میان انضباط سنتی و روح آزاداندیشی منتقل میکند. ویر در این اثر، با دقتی بالا، از جزئیات تصویری و ریتم روایت بهره میگیرد و میکوشد تا سینما را به تجربهای شاعرانه و ماندگار بدل کند. در فیلم، نورپردازی نقش مهمی در خلق تضاد میان انضباط مدرسه و آزادی روح دانشآموزان ایفا میکند. ویر اغلب از نور طبیعی برای صحنههای خارجی و آزاد استفاده میکند تا حس سرزندگی و امید را منتقل کند، در حالی که کلاسها و راهروهای مدرسه با نور نرم و محدود نمایش داده میشوند که محدودیت و ساختار خشک محیط آموزشی را منعکس میکند. این تقابل نوری، بهطور بصری پیام فیلم دربارهی کشمکش میان سنت و آزاداندیشی را تقویت میکند و مخاطب را به تجربهای حسی از فضای داستان دعوت میکند.
موسیقی متن فیلم، با تلفیق قطعات کلاسیک و ملودیهای ظریف، بهخوبی فضای شاعرانه و عاطفی داستان را تقویت میکند. نفمههای موسیقی، لحظههای تأمل و شور درونی شخصیتها را برجسته میکنند و با ریتم روایت همگاماند؛ از لحظات آرام و ملایم کلاس تا هیجان انجمن شاعران مرده، موسیقی حس جریان آزاد اندیشه و سرزندگی را در ذهن مخاطب زنده نگه میدارد و به تجربهی تماشای اثر عمق و انسجام میبخشد.
در مجموع، انجمن شاعران مرده شعری زنده در قاب سینماست؛ مدرسهای خشک و قانونمند که با جملههای کیتینگ و اندیشههای دانشآموزانش، به مجمعی پرشور و آزاد بدل میشود. هر حرکت و کلمه، یادآور شور زندگی و جسارت اندیشه است. فیلم، با تمام خوبیها و بدیهایش، همواره صدای دلاویز آزادی و فردیت را در گوش مخاطب طنینانداز میکند و با زمزمهی بیزمان «کارپه دیم»، جهان بستهی مدرسه را به محفل شعر و زندگی تبدیل میکند. ارزش اثر نه فقط در الهامبخشیاش، بلکه در نشان دادن نسبت میان سینما، آموزش و آزادی اندیشه است؛ اینکه چگونه یک روایت ساده میتواند به استعارهای جهانی از مقاومت فرد در برابر نظامهای محدودکننده بدل شود و جایگاهی ماندگار در سینما پیدا کند.

سپاس از بابت اینکه تا پایان مقاله همراه بودید. امیدوارم که پسندیده باشید. تا بررسی فیلمی دیگر شما را به خدا میسپارم. بدرود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی فیلم «اینک آخرالزمان» از فرانسیس فورد کوپولا | جنگ و جنون در اعماق تاریکی
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی فیلم «انقلابهای ماتریکس» از واچوفسکیها | انقلابی که در خود شکست خورد
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی فیلم «۲۳ نفر» از مهدی جعفری | شجاعت در دل اسارت