بررسی فیلم «بزرگ کردن بیبی» از هاوارد هاکس | ببر، استخوان و عشق!

بزرگ کردن بیبی، ساخته‌ی هاوارد هاکس و محصول ۱۹۳۸، یکی از برترین نمونه‌های کمدی اسکروبال در تاریخ سینماست که اقتباسی از کتابی به همین نام نوشته‌ی هیگار وایلد به شمار می‌آید.

از این فیلم، همواره به‌ عنوان یکی از آثار شاخص هاکس یاد می‌شود؛ کارگردانی که به ساخت کمدی‌های بی‌نظیرش شهرت دارد و سینمایش یکی از غنی‌ترین گنجینه‌های سرگرمی در تاریخ سینما به حساب می‌آید. با بررسی این کمدی پرشور همراه انتشارات آوانس باشید.

بزرگ کردن بیبی
بزرگ کردن بیبی

دیوید، جانورشناسی بدشانس است که درگیر ماجراهایی پرهرج‌ومرج با سوزان، زنی سرزنده و شوخ‌طبع می‌شود؛ ماجرایی که با حضور یک پلنگ به نام بیبی به اوج می‌رسد و زندگی هر دو را دگرگون می‌کند.

بزرگ کردن بیبی را در دسته‌ی کمدی‌های اسکروبال قرار می‌دهند؛ نوعی فیلم کمدی که در دهه‌ی سی در هالیوود رواج یافت و ارتباط مستقیمی با دوران رکود بزرگ آمریکا داشت. در زمانی که جامعه‌ی ایالات متحده از بیکاری و فشارهای اقتصادی رنج می‌برد و مردم بیش از پیش به تفریح و سرگرمی نیاز داشتند، کمدی‌های اسکروبال ظهور کردند. این نوع فیلم‌ها معمولاً داستانی عاشقانه داشتند و ویژگی‌هایی چون دیالوگ‌های سریع، موقعیت‌های مهمل و موقعیت‌های مضحکی را ارائه می‌دادند که در عین بداهه‌بودن، کاملاً منطقی و حساب‌شده جلوه می‌کردند. زنان در این کمدی‌ها، برخلاف اغلب ژانرهای دیگر، نقش پررنگ‌تر و فعال‌تری داشتند؛ شخصیت‌هایی مستقل و آزاد که برای دختران جوان آن زمان تصویری رؤیایی و الهام‌بخش می‌ساختند. بیش‌تر این شخصیت‌ها از طبقه‌ی مرفه بودند و کارگردانان با بهره‌گیری از این موقعیت، فرصت انتقادی هوشمندانه از جامعه و طبقه‌ی ثروتمند در اختیار داشتند.

در کمدی‌های اسکروبال، پیشبرد داستان نه بر پایه‌ی منطق علت‌ومعلولی کلاسیک، بلکه بر مبنای آشوب، سوء‌تفاهم و تصادف استوار است. روایت معمولاً با برخوردی ناگهانی میان زن و مرد آغاز می‌شود و سپس زنجیره‌ای از موقعیت‌های مضحک و بی‌وقفه‌ی آن‌ها را در مسیر عشق یا بحران نمایش می‌دهد. هر اتفاق کوچک، به‌واسطه‌ی واکنش افراطی شخصیت‌ها، به بحرانی تازه بدل می‌شود و از دل این آشفتگی، طنز زاده می‌شود. ساختار اسکروبال‌ها ریتمی شتاب‌زده دارد؛ گفت‌وگوها تند و دیالوگ‌ها سریع ادا می‌شوند. اتفاقات بی‌درنگ جای هم را می‌گیرند و روایت، بیش از آن‌که به هدف نهایی قهرمانان متکی باشد، بر پویایی رابطه و تضاد رفتاری‌شان تکیه دارد. در نهایت، همین هرج‌ومرج ظاهری به شکلی غافلگیرکننده به نظمی عاطفی ختم می‌شود تا مخاطب در خنده‌ای شیرین، به تعادل دوباره‌ی جهان باور بیاورد. بسیاری از پژوهشگران سینما، خودِ هاکس را بنیان‌گذار کمدی اسکروبال می‌دانند. فیلم «قرن بیستم» محصول ۱۹۳۴، نقطه‌ی آغاز این نوع کمدی‌ها به شمار می‌آید و بزرگ کردن بیبی شاید شناخته‌شده‌ترین و محبوب‌ترین نمونه‌ی آن باشد.

هاکس از جمله کارگردانان مؤلف سینمای کلاسیک به شمار می‌رود. او در دوران جنگ جهانی اول خلبان بود و در اوایل دهه‌ی بیست، به‌عنوان دستیار صحنه فعالیت خود را آغاز کرد. سپس به کارگردانی روی آورد و تا دهه‌ی هفتاد، چیزی نزدیک به پنجاه فیلم ساخت. سینمای هاکس، سینمایی شاد، پرتحرک و قصه‌محور است. خود او بارها گفته بود که هیچ چیز به اندازه‌ی قصه در ساخت فیلم برایش اهمیت ندارد و اگر نتواند داستان را درک کند، آن فیلم را نمی‌سازد. تنوع ژانری آثار او، از کمدی تا نوآر، وسترن و فیلم‌های ماجراجویانه، همه بر محور سرگرمی و روایت بنا شده‌اند.

بزرگ کردن بیبی
بزرگ کردن بیبی

همان‌طور که گفته شد، بزرگ کردن بیبی از برجسته‌ترین و محبوب‌ترین آثار هاکس است. فیلم در ظاهر یک کمدی عاشقانه‌ی شلوغ و سرگرم‌کننده است، اما در زیر این سطح پرهیاهو، تأملی عمیق‌تر درباره‌ی آشفتگی روابط انسانی، نظم و بی‌نظمی اجتماعی و دگرگونی نقش‌های جنسیتی در آمریکای دهه‌ی سی نهفته است. در مرکز فیلم، شخصیتی چون دیوید را می‌بینیم: جانورشناسی منضبط، عقل‌گرا و گرفتار در چهارچوب‌های علمی و اجتماعی. در مقابل او، سوزان قرار دارد: زنی سرزنده، بی‌پروا و نماینده‌ی همان بی‌نظمی لذت‌بخشی که ساختار فیلم بر آن بنا شده است. برخورد این دو جهان متضاد، شالوده‌ی محتوایی فیلم را می‌سازد. در حقیقت، بزرگ کردن بیبی درباره‌ی فروپاشی مرز میان عقل و جنون است؛ جایی که منطق خشک و گاهاً افراطی در برابر شور زندگی و بی‌نظمی عاشقانه تسلیم می‌شود. فیلم، جامعه‌ی در حال گذار آمریکا را بازتاب می‌دهد؛ جامعه‌ای که پس از رکود بزرگ، در جست‌وجوی معنا و نشاط از دست‌رفته است. سوزان به‌عنوان زنی مستقل و بانفوذ، نمود تغییر جایگاه اجتماعی زنان در سینمای دهه‌ی سی است. او برخلاف زنان کم‌وبیش منفعل ملودرام‌های کلاسیک، نیروی محرکه‌ی روایت است؛ کسی که دیوید را از قید نظم و علم بیرون می‌کشد و به ورطه‌ی عشق، دیوانگی و تجربه‌ی زندگی می‌کشاند. از همین‌رو، فیلم نه‌تنها طنزی درباره‌ی یک تعقیب‌وگریز عاشقانه است، بلکه تمثیلی از آزادی در برابر محدودیت، خودجوشی در برابر انضباط و دل در برابر عقل نیز به شمار می‌رود.

بیایید اندکی بیش‌تر به واکاوی این دو شخصیت بپردازیم. دیوید و سوزان دو قطب متضاد جهان فیلم‌اند؛ تضادی که نه‌فقط خمیرمایه‌ی طنز فیلم، بلکه حامل ایده‌ی اصلی هاکس درباره‌ی نظم و بی‌نظمی در روابط انسانی است. دیوید، نماینده‌ی عقلانیت و انضباط است. او مردی است گرفتار در جزئیات منطقی و آداب‌ اجتماعی؛ همان تیپ مردانه‌ای که در دوران رکود، ستون جامعه محسوب می‌شد اما از شور زندگی تهی گشته بود. لباس رسمی، عینک و گفتار محتاطانه‌اش نشانه‌ی همین سرکوب احساس است؛ سرکوبی که هاکس آن را به‌طرزی هوشمندانه در قالب کمدی نمایش می‌دهد. دیوید در آغاز فیلم نه عاشق است و نه زنده‌دل؛ ازدواجش را به چشم پروژه‌ای حساب‌شده می‌بیند، نه امری احساسی و عاطفی. هاکس با طنزی گزنده نشان می‌دهد که چنین نظم افراطی، سرانجام به بی‌روحی و بی‌حرکتی می‌انجامد. مسیر شخصیتی دیوید، سفری از منطق به دیوانگی است. او از رابطه‌ای قراردادی به عشقی بی‌قاعده می‌رسد و در پایان، وقتی همه‌چیز فرو می‌پاشد، تازه معنای زندگی را درک می‌کند.

در مقابل او، سوزان تجسم هر آن چیزی است که دیوید نیست: خودجوش، بی‌پروا، بازیگوش و سراسر از انرژی زنانه. او نه از سر استراتژی، بلکه از سر شهود و کنجکاوی عمل می‌کند. از همان لحظه‌ی ورودش به داستان، نظم دنیای دیوید را برهم می‌زند؛ توپ گلف او را می‌رباید، اتومبیلش را خراب می‌کند و ناخواسته او را به دل ماجراجویی می‌کشاند. سوزان را می‌توان نمونه‌ی زن مدرن دانست؛ زنی که در بحبوحه‌ی دهه‌ی سی، با قدرت و جسارتش مرزهای اجتماعی را درمی‌نوردد. فیلم با هوشمندی، این رهایی را صرفاً به شوخی یا اغراق تقلیل نمی‌دهد. در لایه‌ای عمیق‌تر، رفتار غیرمنطقی سوزان نوعی اعتراض است به دنیایی که از منطق افراطی و ساختار اشباع شده است. نکته‌ی ظریف هاکس در شخصیت‌پردازی فیلم است که نه دیوید به‌کلی در جهان سوزان حل می‌شود و نه سوزان رامِ دیوید می‌گردد؛ بلکه هر دو در برخورد با یکدیگر دگرگون می‌شوند. دیوید می‌آموزد که زندگی را با شادی‌ها و لحظات غیرمنطقی‌اش بپذیرد و سوزان درمی‌یابد که عشق، هرچند در بی‌نظمی متولد می‌شود، نیازمند کمینه‌ای از ثبات است. رابطه‌ی آن دو تمثیلی است از تعادل میان عقل و احساس؛ تعادلی که در سینمای هاکس هم خنده‌دار است و هم انسانی.

بزرگ کردن بیبی
بزرگ کردن بیبی

نمی‌توان در کنار کارگردانی حساب‌شده‌ی هاکس، از نقش بازیگران اصلی فیلم غافل شد. بازی کری گرانت و کاترین هپبورن در بزرگ کردن بیبی یکی از درخشان‌ترین نمونه‌های هماهنگی میان دو بازیگر در تاریخ کمدی است؛ زوجی دوست‌داشتنی که این فیلم دومین همکاری آن‌ها از میان چهار اثر مشترک‌شان به شمار می‌رود. گرانت با آن بدن خشک، چهره‌ی متحیر و انعطاف فیزیکی‌اش، استادانه مردی عصاقورت‌داده را بازی می‌کند که ناخواسته در مرکز هرج‌ومرج قرار گرفته و با کمیک بدنی‌اش طنز موقعیت را به اوج یک کمدی پخته می‌رساند. در مقابل، هپبورن حضوری توفانی دارد: پرجنب‌وجوش، سریع‌الکلام و بی‌پروا. او انرژی زنانه‌اش را با چنان شیطنتی در گفتار و حرکت می‌ریزد که تمام فیلم حول محور او می‌چرخد. رابطه‌ی آن دو بر اساس تضاد و ریتم بنا شده است؛ گرانت با واکنش‌های خشک و مکث‌های دقیقش زمینه را برای شوخی‌ها آماده می‌کند و هپبورن با فوران احساس و شتاب کلامی‌اش همه‌چیز را منفجر می‌کند. طنز فیلم، علاوه بر شوخی‌های کلامی، بر شیمی میان این دو بازیگر تکیه دارد و آن‌ها هنرنمایی بی‌نقصی را از خود ارائه می‌دهند.

فیلم نمونه‌ای درخشان از ریتم و میزانسن در کمدی اسکروبال است. فیلم بر پایه‌ی گفت‌وگوهای تند و بی‌وقفه، موقعیت‌های فیزیکی اغراق‌آمیز و حرکت مداوم دوربین بنا شده است؛ حرکتی که هرگز اجازه نمی‌دهد ریتم فیلم فروبنشیند. هاکس با همین تحرک پیاپی دوربین، فضایی پرهیاهو و کنترل‌نشده می‌سازد که هیجان فیلم را تأمین می‌کند و همچنین نقش مهمی در پیشبرد کمدی دارد. بسیاری از صحنه‌های فیلم شلوغ‌اند و حضور هم‌زمان چند شخصیت باعث می‌شود چشم تماشاگر بی‌وقفه میان نقاط مختلف قاب حرکت کند. بااین‌حال، هاکس توازن را به‌خوبی حفظ می‌کند؛ هرج‌ومرج فیلم کاملاً حساب‌شده است و در ساختار هیچ بی‌نظمی‌ای دیده نمی‌شود. موقعیت‌های کمدی فیلم که بیشتر بر دیالوگ‌ها استوارند تا بر کنش‌های فیزیکی (هرچند که مجموعاً ترکیبی از هر دو هستند)، در عین بازتاب شرایط اجتماعی آن زمان، هنوز هم پس از گذشت دهه‌ها خنده‌گیر و جذاب‌اند. شوخی‌های فیلم در نیمه‌ی دوم کمی دم‌دستی‌تر می‌شوند، اما هاکس با پایان منظم و هوشمندانه‌اش و به مدد نبوغ کارگردانی خود، ضعف‌ها را قابل چشم‌پوشی می‌کند و فیلم را به تجربه‌ای لذت‌بخش برای تماشاگران، به‌ویژه دوست‌داران سینمای کلاسیک و کمدی، بدل می‌سازد.

در مجموع، بزرگ کردن بیبی چکیده‌ای از تمام ویژگی‌های کمدی اسکروبال است؛ فیلمی که در عین سبکی و شوخ‌طبعی، نگاهی هوشمندانه به روابط انسانی و تضادهای اجتماعی دارد. هاکس با ترکیب ریتم، دیالوگ و بازی‌های درخشان، جهانی می‌سازد که در آن عشق، منطق را از تخت به زیر می‌کشد و بی‌نظمی به زبانی برای رهایی از زندگی خشک و یکنواخت بدل می‌شود. این فیلم نه‌تنها یکی از قله‌های کمدی کلاسیک، بلکه نمونه‌ای ماندگار از پیوند سرگرمی و هنر در سینماست.

بزرگ کردن بیبی
بزرگ کردن بیبی

سپاس از بابت اینکه تا پایان مقاله همراه بودید. امیدوارم که پسندیده باشید. تا بررسی فیلمی دیگر شما را به خدا می‌سپارم. بدرود.