رازقیام! سردستهی شبزدهها، مغرور و کمی پرپر...
بررسی فیلم «در برج جدی» از آلفرد هیچکاک | روایتی آشفته و قصهای کمرمق
«در برج جدی» ساختهی آلفرد هیچکاک محصول ۱۹۴۹، اقتباسی از رمانی به همین نام اثر هلن سیمپسون است که به زندگی پیچیده و پرتنش طبقهی اشراف در استرالیا میپردازد. اثری با فضای ملودراماتیک و روایتی آشفته که در زمرهی آثار ضعیف کارنامهی هیچکاک قرار میگیرد.
با وجود بازیگرانی چون اینگرید برگمان و جوزف کاتن، فیلم از انسجام روایی و ضرباهنگ لازم برخوردار نیست و در نهایت اثری کمرمق بهجا میگذارد که نمیتواند مخاطب را راضی کند. با بررسی این فیلم همراه انتشارات آوانس باشید.

داستان فیلم در سیدنی میگذرد و ماجرای چارلز آدیر، اشرافزادهای ایرلندی را دنبال میکند که با کمک پسرعموی فرماندارش به استرالیا آمده تا زندگی تازهای آغاز کند. او با سم فلاسکی، مردی تبعیدی که زمانی به جرم قتل محکوم شده و همسرش هنریتا، زنی با گذشتهای تاریک و معتاد به الکل، آشنا میشود. چارلز بهتدریج درگیر رابطهای عاطفی و روانی با هنریتا میشود و میکوشد تا به او برای رهایی از گذشتهاش کمک کند ... .
«در برج جدی» دومین تجربهی رنگی هیچکاک با Technicolor است؛ تجربهای که همچون فیلم پیشینش «طناب»، بر استفاده از برداشتهای بلند دهدقیقهای تکیه دارد. این تکنیک، با حذف برشهای پیدرپی، روایت را بهظاهر در زمان واقعی جاری میسازد و در عین حال، به تعلیق روانی و حس خفگی در فضای بستهی خانهی اشرافی فیلم عمق میبخشد. خانهای که خود بدل به عنصری گوتیک، وهمزده و رازآلود میشود و شخصیتها را در هالهای از سکوت، تکرار و اسارت فرو میبرد.
با اینحال، این ابزارهای فرمی نمیتوانند آشفتگی روایت را پوشش دهند. فیلم ضرباهنگی کند دارد و بهویژه در نیمهی دوم، بهسختی میتواند بیننده را با خود همراه نگهدارد. هالیوود ریپورتر در نقدی طعنهآمیز خطاب به این فیلم نوشته بود: «آدم برای رسیدن به نخستین هیجان فیلم باید صد و پنج دقیقه صبر کند»؛ جملهای که بهدرستی وضعیت تأسفبار اثر را توصیف میکند.
در کتاب «سبک و معنا: مطالعاتی در تحلیل دقیق فیلم»، اد گالاونت برداشتهای بلند در برج جدی را حامل لایههایی از معنا میداند که در پیوند با ریشههای روانی شخصیتهاست: فضاهای دستنیافتنی، سکونت ذهنی در گذشته و خطوط نگاهی که یا از تلاقی با نگاه دیگر میگریزند یا آرزوی چنین تلاقیای را دارند. این عناصر بصری، به مفاهیمی چون گناه و شرم دلالت دارند و گذشتهی تلخ شخصیتها را نه بهصورت خاطرهای بازگو شده، بلکه حضوری مبهم و حسبرانگیز تجربهپذیر میسازند.

هیچکاک بعدها در گفتوگوی خود با فرانسوا تروفو، شکست فیلم را به تصمیمهای شتابزدهی خود نسبت داد. او با صراحت گفت که علاقهی چندانی به رمان منبع نداشته و انگیزهاش برای ساخت این اثر بیش از هر چیز حضور اینگرید برگمان بوده است؛ برگمانی که ستارهی آن روزهای سینما به شمار میرفت و حضورش در فیلم برای هیچکاک نوعی پیروزی تبلیغاتی محسوب میشد. با اینحال، خودش بعدها این طرز فکر را کودکانه و اشتباه دانست. گرچه هرگز از ساخت «در برج جدی» ابراز پشیمانی نکرد اما آشکار است که حاصل کار برای او رضایتبخش نبوده و اگر به عقب بر میگشت احتمالا هیچگاه چنین اثری را نمیساخت. این فیلم، واپسین همکاری او با برگمان هم بود؛ پایانی کمرمق برای یکی از پربارترین روابط کارگردان–بازیگر در سینمای کلاسیک.
فیلم در ساختار رواییاش بیش از اندازه به گفتوگوهای کشدار و صحنههایی نمادین متکی است که گرچه در ظاهر پرمعنا جلوه میکنند، اما از شور، حرکت و گیرایی تهیاند. از سوی دیگر، فیلمنامهی سرد، دیالوگهای خستهکننده و عدم توانایی در قصهگویی و شخصیتپردازی، مانع از شکلگیری کشمکشهای مؤثر دراماتیک میشود. بازی برگمان سنجیده و پراحساس است؛ صحنهی ورودش به فیلم با آن نگاه مردد و لبخند محو شاید از معدود لحظات ماندگار فیلم باشد. هرچند حضور او عمیق و حسابشده است، اما فضای بسته و ایستای فیلم اجازه نمیدهد ظرافتهای بازیاش بهتمامی دیده شود. در کنار او، فیلم از حضور توانمند جوزف کاتن و مایکل وایلدینگ نیز بهره میبرد؛ دو بازیگری که با اجرای دقیق و کنترلشدهی خود، تلاشی موفق برای جاندادن به شخصیتهایی ایستا و کمجان دارند. اگر تمرکز بیشتری بر تنش عاطفی و درونی میان این سه شخصیت صورت میگرفت، فیلم میتوانست از حیث دراماتیک پرکششتر و درگیرکنندهتر باشد.
با همهی اینها، «در برج جدی» نمونهی بارز اثری سینمایی است که با وجود بهرهگیری از ابزارهای فرمی جسورانه، بهسبب ضعف در فیلمنامه و انسجام روایی، از همراهی مخاطب بازمیماند. این فیلم یادآور آن است که حتی بزرگترین فیلمسازان نیز ممکن است در مسیر تجربهورزی دچار لغزش شوند. با این حال، چنین شکستهایی گاه به نقطهی عطفی در کارنامهی یک هنرمند بدل میشوند. ورود هیچکاک به دههی پنجاه، آغاز دورهای پرفروغ در کارنامهی او بود؛ دورانی که با تمرکز بر مضامین روانشناختی و تلفیق بینقص فرم و محتوا، تعریفی تازه از کارنامهی هیچکاک را به مخاطبان سینما ارائه کرد. گرچه این فیلم نشانهای از لغزش در مسیر اوست، اما نقطهی عطفی شد برای ورود به دههای پرفروغ و آغاز عصری جدید از کارنامهی هنری وی. اگر که فیلم را دیدهاید، حتما دیدگاه ارزشمند خود را به اشتراک بگذارید.

سپاس از بابت اینکه تا پایان مقاله همراه بودید. امیدوارم که پسندیده باشید. تا بررسی فیلمی دیگر شما را به خدا میسپارم. بدرود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی فیلم «انجمن شاعران مرده» از پیتر ویر | وقتی سینما شعر میشود
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی فیلم «انقلابهای ماتریکس» از واچوفسکیها | انقلابی که در خود شکست خورد
مطلبی دیگر از این انتشارات
آوانس؛ برای دیدن، خواندن و شنیدن