بررسی فیلم «گنج‌های سیرا مادره» از جان هیوستون | جستجوی طلا؛ طعمِ طمع و تباهی

«گنج‌های سیرا مادره»، محصول ۱۹۴۸، درامی ماجراجویانه به کارگردانی جان هیوستون است که از برترین آثار او به‌شمار می‌رود. این فیلم اقتباسی از کتابی به همین نام، نوشته‌ی ب. تراون، نویسنده‌ی آلمانی نیز هست.

«گنج‌های سیرا مادره» به‌دلایل مختلفی از جمله شخصیت‌پردازی حساب‌شده، بازی‌های مثال‌زدنی و استفاده از لوکیشن‌های طبیعی به‌جای فیلم‌برداری در استودیو، توانست نظر منتقدان و مخاطبان را جلب کند و به یکی از برترین آثار کلاسیک تاریخ سینما بدل شود. با بررسی این شاهکار کلاسیک همراه انتشارات آوانس باشید.

گنج‌های سیرا مادره
گنج‌های سیرا مادره

دو مرد فقیر با نام‌های دابز و کرتین در مسافرخانه‌ای با پیرمردی به‌ نام هاوارد آشنا می‌شوند که ادعا می‌کند در گذشته جوینده‌ی طلا بوده است. این سه نفر به‌‌قصد پیدا کردن طلا راهی کوه‌های سیرا مادره می‌شوند، اما سرآخر حرص و طمع کار دست‌شان می‌دهد و... .

«گنج‌های سیرا مادره» چهارمین ساخته‌ی جان هیوستون است. این کارگردان آمریکایی از کودکی، پس از جدایی والدینش از یکدیگر، با تماشای بازیگری پدرش والتر هیوستون (که از جمله بازیگران این فیلم نیز هست) روی صحنه‌ی تئاتر، رفته‌رفته به بازیگری و سینما علاقه‌مند می‌شود و پا به این عرصه می‌گذارد. فیلم‌نامه‌ی بیش‌تر آثارش را خودش می‌نوشت؛ به همین دلیل فیلم‌هایش رنگ‌وبوی شخصی دارند و منعکس‌کننده‌ی نگاه او به زندگی‌اند. جدای از «گنج‌های سیرا مادره»، از دیگر آثار مشهور او می‌توان به «شاهین مالت»، «ملکه آفریقایی»، «ناجورها» و «جنگل آسفالت» اشاره کرد که همگی از آثار مهم سینمای کلاسیک به‌حساب می‌آیند.

هسته‌ی مرکزی داستان را طمع و سقوط انسان تشکیل می‌دهد. فیلم نشان می‌دهد که طمع چگونه می‌تواند موجب جنون آدمی شده و او را از اصل خود دور کند. در «گنج‌های سیرا مادره»، طمع فراتر از ضعف فردی شخصیت‌ها عمل می‌کند و فیلم آن را همچون بیماری مسری‌ای که فقط با حضور وعده‌ی طلا در محیط، به‌سرعت گسترش می‌یابد و اخلاقیات و انسانیت را زیر سؤال می‌برد، نمایش می‌دهد. هرچه طلا بیش‌تر می‌شود، بی‌رحمی و آشوب نیز شدت می‌گیرد و طمع حتی سیمای طبیعت را نیز دگرگون می‌سازد؛ کوهستان و بیابان از چشم‌اندازی بی‌طرف به صحنه‌ای خشن و تهدیدآمیز تبدیل می‌شوند. در ابتدا گمان می‌کنیم سفر این سه نفر فقط برای رفع نیاز و به‌دست آوردن طلاست، اما قصه آرام‌آرام روی دیگر خود را نشان می‌دهد. سفری که ابتدا قرار بود تنها یک تجربه باشد، به هیچ ختم می‌شود. پیش‌تر اشاره شد که فیلم به‌دلیل فیلم‌برداری در لوکیشن‌های طبیعی تحسین شد. در دوره‌ای که تقریباً تمامی آثار هالیوود در استودیو ساخته می‌شد، «گنج‌های سیرا مادره» با پا گذاشتن به دل کوهستان‌های وحشی مکزیک، نشان داد که طبیعت و عناصر طبیعی بخش جدایی‌ناپذیر روایت‌اند و نمی‌توان تمام قصه‌ها را در چهاردیواری محدود و بسته‌ی استودیوها ضبط و روایت کرد. طبیعت در این فیلم تنها یک پس‌زمینه نیست؛ بلکه خود یک شخصیت به‌حساب می‌آید. کوه‌ها، بیابان و دشت‌ها نه‌تنها مانع فیزیکی، بلکه نمادی از مصائب و سختی‌های راه رسیدن به آرزوهای بلندپروازانه‌اند. گرمای طاقت‌فرسا، خطر سقوط، کمبود غذا و خشونت ملموس محیط، تنش‌های داستان را تشدید می‌کنند و واکنش شخصیت‌ها در برابر این شرایط، طمع و ضعف انسان را آشکار می‌سازد. طبیعت همچون آینه‌ایست که اخلاقیات و انگیزه‌های انسانی را بازتاب می‌دهد و نشان می‌دهد طمع و حرص در برابر قدرت بی‌رحم جهان واقعی تا چه حد شکننده‌ است.

گنج‌های سیرا مادره
گنج‌های سیرا مادره

نخستین شخصیتی که فیلم به ما معرفی می‌کند، دابز است؛ مردی فقیر، بی‌ثبات و بی‌درآمد که از راه گدایی زندگی می‌گذراند. ظاهر آرامَش فریبنده است و ناآرامی درونی‌اش را می‌توان در برخورد تندش با پسری که قصد فروختن بلیت بخت‌آزمایی به او را دارد، دید. آشنایی او با کرتین در پارک، جرقه‌ی نخستین حرکت آن‌هاست. این دو برای شخصی که بعدها کلاهبردار از آب درمی‌آید کارگری می‌کنند و وقتی می‌فهمند قصد فریب دارد، حق‌شان را با زور می‌گیرند. این رویداد ساده و به‌ظاهر بی‌اهمیت، در ادامه بازتاب مهمی دارد و زمینه‌ی تحول شخصیت‌ها را می‌چیند و در این مرحله، نشان‌دهنده‌ی تلاش و همکاری و همبستگی این دو شخصیت است. آشنایی آن‌ها با هاوارد، پیرمرد جوینده‌ی طلا، مسیر جدیدی در زندگی‌شان باز می‌کند. سخنان هاوارد درباره‌ی طلا تأثیر زیادی بر دابز می‌گذارد و همین امر آن سه را راهی کوهستان‌های مکزیک می‌کند. دابز با پولی که از بخت‌آزمایی برنده می‌شود، هزینه‌ی سفر کرتین را نیز تقبل می‌کند که در ابتدا شبیه سخاوتمندی به‌نظر می‌رسد، اما در آینده می‌فهمیم که جز فخرفروشی، غرضی پشت آن نبوده است.

از همان ابتدا، اختلافات کوچک بر سر سهم و محل پنهان کردن طلا خود را نشان می‌دهند؛ جرقه‌هایی از طمع که قرار است بعدها به آتشی بزرگ و خانمان‌سوز تبدیل شود. ورود شخصیت گودی، پیشرفت مهمی را در داستان ایجاد می‌کند. او که از وجود طلاها باخبر شده، سهم می‌خواهد؛ اما پیش از آن‌که به‌دست جویندگان کشته شود، راهزنان او را می‌کشند. حضور راهزنان لایه‌ی تازه‌ای به کشمکش‌ها می‌افزاید و علاوه بر نبرد انسان با طبیعت و با خود، تضاد با دیگر انسان‌ها را نیز وارد داستان می‌کند. با رفتن هاوارد نزد قبیله‌ی سرخپوستان، دابز و کرتین تنها می‌مانند و شک و بی‌اعتمادی میان‌شان اوج می‌گیرد. این نقطه همان‌جاست که دابز به‌طور کامل دچار دگرگونی می‌شود؛ مردی که پیش‌تر رنگ‌وبویی از انسانیت داشت، اکنون به جنون رسیده و به نزدیک‌ترین دوستش هم اعتماد ندارد و قصد جان او را می‌کند. در این میان فیلم تصویری از وضعیت هاوارد را در قبیله‌ی سرخ‌پوست‌ها نشان‌مان می‌دهد که توسط آن‌ها پذیرفته شده و برای او احترام زیادی قائل‌اند. راحت‌طلبی هاوارد و رفتارهای زننده‌اش، تا حد زیادی با آنچه پیش‌تر از او دیده‌ایم در تضاد است و این یکی از ضعف‌های شخصیت‌پردازی اوست. پایان فیلم اگرچه تا حد زیادی قابل‌پیش‌بینی‌ست، اما تأثیرگذار و عمیق است: طبیعت انتقام خود را می‌گیرد و حریص‌ترین فرد قصه به سرنوشتی تلخ و شوم دچار می‌شود. یک نکته در پایان فیلم، بسیار قابل‌ تأمل است و آن هم لحظه‌ایست که این سه نفر، درباره‌ی رؤیای خودشان پس از ثروتمندشدن حرف می‌زنند. آرزوهای کرتین و هاوارد، آرزوهایی نه‌چندان بزرگ، اما لااقل منطقی‌ست. وقتی نوبت به دابز می‌رسد تا آرزویش را بگوید، می‌بینیم که چقدر سطح دغدغه‌هایش پایین و رؤیاهایش دم‌دستی‌ست. از دید من، سرنوشت شخصیت‌ها تا حد زیادی با آرزویشان گره خورده و هر یک از آن به همان سویی می‌رو‌د که از ابتدا خواستار آن بود. قصه پایانی بسته و کاملاً متناسب با ساختار کلاسیک قصه‌گویی دارد و هیوستون نیز به‌خوبی پیام داستان را در فیلم خود می‌گنجاند و در انتقال آن نیز موفق عمل می‌کند.

گنج‌های سیرا مادره
گنج‌های سیرا مادره

بازی بازیگران نقش مهمی در پیشبرد قصه دارد. ستاره‌ی فیلم، همفری بوگارت است؛ بازیگری که عموماً او را در نقش جنتلمن‌های شیک‌پوش دیده‌ایم. نقش او در این فیلم دقیقاً نقطه‌ی مقابل تصویر همیشگی‌اش قرار می‌گیرد: مردی گدافطرت که آرام‌آرام پست و طماع می‌شود. اگرچه انتظار چنین نقشی از او نمی‌رفت، اما او یکی از بهترین درخشان‌ترین بازی‌های کارنامه‌‌ی هنری‌اش را ارائه می‌دهد؛ نمایشی تماشایی، دقیق و حساب‌شده. خود او شخصیت دابز را یکی از کثیف‌ترین و نفرت‌انگیزترین آدم‌هایی که در زندگی‌اش دیده، خطاب کرد و احتمالاً بازی در این نقش را تجربه‌ای متفاوت در کارنامه‌اش می‌دانست. تیم هولت در نقش کرتین مکمل بسیار خوبی برای بوگارت است؛ بدون اغراق و بدون قهرمان‌بازی، اجرایی طبیعی و بی‌ادعا ارائه می‌دهد که تأثیرگذاری‌اش ناگهانی و ظریف است. اما بهترین بازی فیلم، بی‌تردید متعلق به والتر هیوستون است. پدر کارگردان در یکی از درخشان‌ترین اجراهای خود ظاهر شده که به‌شخصه آن را از بهترین هنرنمایی‌های سینمای کلاسیک می‌دانم؛ نقشی که ستون احساسی فیلم است. او پیرمردی باتجربه، جان‌سخت و آشنا با زیر و بم طمع انسانی را با ترکیبی هوشمندانه از انرژی، طنازی و خنده‌های تلخ ایفا می‌کند. این ترکیب با کوچک‌ترین افراط یا اشتباه، باورپذیری‌اش را از دست می‌داد، اما آمادگی جسمانی و بازی دقیق در تغییر لحن و حضور یک‌پارچه، همگی نشان از تجربه‌‌ی او در بازیگری دارند. پس از این‌ها، فیلم شخصیت دابز را به‌عنوان نمونه‌ای کلاسیک از انسانی ساده که در سایه‌ی فشار و طمع به تاریکی می‌غلتد، گسترش می‌دهد. او ابتدا مهربان و صمیمی به نظر می‌رسد، اما نگرانی و طمع کم‌کم او را به فردی بدبین، محتاط و خشن تبدیل می‌کند. ترکیبی از هوش، آسیب‌پذیری و ضعف اخلاقی که به‌طرز عجیبی انسانی‌ست. در مقابل، کرتین قرار است نماینده‌ی وجه اخلاقی و متعادل باشد؛ اما همین نقش کلیشه‌ای و بی‌تنش، او را در مقایسه با دابزِ پرانرژی و هاواردِ پرشور کم‌فروغ می‌کند. کرتین بیش‌تر کارکردی است تا عمیق؛ صدای عقل در میان دو قطب قدرتمند داستان، بی‌آن‌که گذشته یا کشمکش شخصی پررنگی داشته باشد. تنها کشمکش او در فیلم، درگیری‌اش با دابز، در غیاب هاوارد است و او بیش‌از اندازه در این درگیری منفعل و واکنش‌گر عمل می‌کند.

در «گنج‌های سیرا مادره»، فرم کاملاً در خدمت محتواست. هیوستون با انتخاب لوکیشن‌های طبیعی و پرخطر، واقع‌گرایی و وحشت محیط را به فیلم تزریق کرده و دوربین، تنش‌های درونی و بیرونی را برجسته می‌سازد. نورپردازی طبیعی، سایه‌های خشونت‌بار و ترکیب‌بندی قاب‌ها تضاد میان گستردگی طبیعت و تنگنای اخلاقی انسان را آشکار می‌کنند. ریتم نیز از آرامش به آشوب می‌رسد و این تحول تدریجی، همراهی عاطفی تماشاگر را با مسیر سقوط شخصیت‌ها تقویت می‌کند. در مجموع، «گنج‌های سیرا مادره» فیلمی‌ست که توانایی شگفت‌انگیزش در پیوند دادن مضمون، شخصیت و فرم، آن را از یک ماجرای ساده‌ی جست‌وجوی طلا فراتر می‌برد. فیلم نه‌تنها داستانی مهیج روایت می‌کند، بلکه آینه‌ای برای نگریستن به زوال انسان در سایه‌ی حرص، ترس و توهم است. هیوستون با ساختاری محکم و پرداختی دقیق، اثری می‌سازد که پس از پایان نیز در ذهن می‌ماند؛ فیلمی که مخاطب را وامی‌دارد درباره‌ی ارزش بقا، اخلاق و شکنندگی انسان بیاندیشد.

گنج‌های سیرا مادره
گنج‌های سیرا مادره

سپاس از بابت اینکه تا پایان مقاله همراه بودید. امیدوارم که پسندیده باشید. تا بررسی فیلمی دیگر شما را به خدا می‌سپارم. بدرود.