معرفی فیلم فریادها و نجواها (Viskningar och rop) از اینگمار برگمان | بررسی آثار برگمان قسمت پنجم

سلام و درود خدمت همه مخاطبان عزیز. در این مقاله قصد معرفی فیلم فریادها و نجواها (Viskningar och rop) اثر اینگمار برگمان را داریم. با سینمافریم همراه باشید.

(از راست به چپ) - تصویر از لیو اولمن، کاری سیلوان و اینگرید تولین
(از راست به چپ) - تصویر از لیو اولمن، کاری سیلوان و اینگرید تولین

فریادها و نجواها را جز برترین فیلم های برگمان می‌دانند. این فیلم یکی از برجسته ترین آثار کارنامه این کارگردان است و یکی از پیچیده‌ترین و فسلفی ترین آثار وی به شمار می‌رود. در این مقاله می‌خواهیم به این موضوع بپردازیم که فریادها و نجواها دقیقا چگونه فیلمی است؟ موضوع آن چیست و قصد دارد چه چیزی را به نشان دهد؟ نوشتن مقاله چند روزی طول کشیده و امیدوارم که مورد پسند علاقه‌مندان سینما قرار بگیرد. خوشحال می‌شوم اگر نظراتتان را با بنده دربارهٔ فیلم در میان بگذارید. برویم سراغ اصل مقاله.

بر خلاف آثار پیشین که خدمتتان معرفی شد، این فیلم اثری سمبولیست و نمادگرا نیست بلکه جای نمادها، این شخصیت‌ها هستند که بیشترین اهمیت را دارند. احساسات و عواطف درونی کاراکترها به مراتب اهمیت بیشتری از نماد دارد. از این رو می‌توانیم فیلم را فیلمی اکسپرسیونیستی بنامیم. بیایید نخست ماهیت این شخصیت‌ها را بررسی کنیم و بعد به سراغ باقی موارد برویم.

شخصیت اصلی فیلم اگنس است. با هنرنمایی هاریت آندرشون که پیش تر هنر خودش را در فیلم همچون در یک آینه به ما ثابت کرده بود و اینجا هم عالی است. اگنس، به سرطان رحم دچار شده و بیماری او بسیار بدخیم است. به نوعی که خواهران او، ماریا و کارین (به ترتیب با بازی های ایو اولمن و اینگرید تولین) از او مراقبت می‌کنند. در این میان خدمتکار بسیار وفاداری به نام آنا نیز وجود دارد که بسیار به اگنس در هنگام بیماری کمک می‌کند. تمام چیزی که از اگنس دستگیرمان می‌شود رنج فیزیکی است که می‌کشد. او با بیماری‌اش یک وحشت بیولوژیکی را در فیلم ایجاد کرده است. اما خواهران چه؟ آنان چه نقشی دارند؟ آیا فیلم تنها دربارۀ اگنس است و خواهران فقط از او مراقبت می‌کنند؟ خیر. نقش خواهران بسیار مهم تر از آنچه است که گمان می‌کنید.

خواهران هر کدام به شکل کنایه‌آمیزی تصویری از یک هیولا هستند. ماریا را به یاد بیاورید. او با دکتری به همسرش خیانت کرد و سبب شد تا همسر او خودکشی کند. این چه تصوری از یک زن را در ذهن شما نهادینه می‌کند؟ آیا این زن سالم است؟ یقینا خیر. کارین هم به همین شکل است. او در یکی از مازوخیستی ترین صحنات فیلم (که عموما از مازوخیستی ترین صحنات در میان آثار برگمان به شمار می‌رود)، ناحیه شرمگاهی خود را زخم می‌کند تا از این طریق همسرش را دیوانه کند! این چه تصویری از یک زن است؟ تصویر خوب؟ قطعا خیر. خود اگنس نیز تصویری از یک زن خوب نیست. شاید از او در طول فیلم عمل ناشایستی سر نزند ولی با این حال او نیز با بیماری‌اش تصویری از یک زن خوب را به ما نمایش نمی‌دهد. تنها زن خوب داستان، آنا خدمتکار است که نقش بسیار کلیدی و مهمی را در فیلم ایفا می‌کند. آنا برای اگنس به نوعی حکم مادر را دارد. بیشتر از هر کس دیگری برای او نگران و پریشان است و می‌بینیم که چطور مانند پروانه، دور اگنس می‌‌چرخد و از او مراقبت می‌کند. بازیگران فیلم به خوبی عواطف درونی کاراکتر هایشان را انعکاس می‌دهند و بازی باورپذیر و خارق‌العاده ای دارند. هاریت آندرشون یکی از برترین بازیگران زن تاریخ سینما، فوق‌العاده ترین بازی عمرش را به نمایش می‌گذارد و هنرپیشگان دیگر هم کارشان عالی است. خصوصا اینگرید تولین که بازی و نقشش را خیلی پسندیدم و به نظرم کارش را به نحو احسن انجام داد.

فریادها و نجواها مانند فیلم سکوت (که پیش تر همراه همچون در یک آینه و نور زمستانی خدمتتان معرفی شده)، اثری زنانه است. منظور از زنانه بودن این است که زنان در آن نقش به‌سزایی دارند و فیلم اصلا دربارۀ جهان زن است. این را نمی‌گویم چون فیلم حول محور چهار زن می‌چرخد. دلیلش این است که شما خاصیت مرد را در فیلم نگاه کنید. اصلا خاصیتی دارد؟ نه. ندارد. مردان در فیلم هیچ کمکی به پیشبرد داستان نمی‌کنند و کاملا بی‌فایده اند. از این جهت فیلم، اثری تماما به زن و زنانگی می‌پردازد و بر این موضوع تمرکز دارد. فلاش بک ها در فیلم بسیار مهم هستند. این فلاش بک ها به آشنایی هرچه بیشتر ما با شخصیت‌ها کمک می‌کنند. ما از این طریق ماریا، کارین و آنا را می‌شناسیم. ماریایی که به همسرش خیانت کرده، کارینی که تلاش می‌کند تا همسرش را دیوانه کند و آنایی که مادر خوبی برای اگنس است و دلسوز ترین شخصیت فیلم است. فیلم به خوبی درد و رنج شخصیت‌ها را به ما نمایش می‌دهد و اصلا دربارۀ درد و رنج است. درد و رنج اگنس در بیماری‌اش خلاصه می‌شود و دو خواهر نیز، هر دو از زندگی فلاکت‌بار خود خسته و درمانده‌اند و هیچ امیدی برای ادامه دادن ندارند، از سویی باید درد و رنج خواهرشان را نیز تحمل کنند. حال سوگ اگنس را هم به این همه غم و غصه بیفزایید. برگمان می‌گذارد با پوست و گوشتمان شخصیت‌ها، عواطفشان و رنج‌هایشان را حس کنیم. لمسش کنیم و با آن‌ها خو بگیریم. ما به خوبی مشکلات ماریا و کارین و یا درد اگنس را احساس می‌کنیم. نماهای کلوز-آپ چهره‌ای که اگنس را نشان می‌دهند فقط برای نمایش درد اند. خود برگمان در این خصوص می‌گوید:

من یک چشم‌چران هستم. نگاه کردن به یک شخص، فهمیدن این که پوست چگونه تغییر می‌کند، چشم‌ها، چگونه آن ماهیچه‌ها همواره تغییر می‌کنند و لب‌ها برای من همیشه یک درام است.

برگمان مانند همۀ آثارش عقاید خود را به نمایش می‌گذارد. او سینما را مدیومی معرفی می‌کند تا در آن ما عقاید و باور های او را در بستر داستانی عمدتا نامنظم و غیر خطی ببینیم. مانند همین فریادها و نجواها که داستانی استعاری و سیال دارد. جدای از این ها رنگ در فیلم اهمیت بسیاری دارد. دو رنگ سپید و سرخ بسیار در فیلم دیده می‌شوند و نمی‌توان اهمیت آنان را نادیده گرفت. اینکه سرخ نماد چیست (اینجا از نماد استفاده شده) را نمی‌دانم. شاید نماد ثروت باشد، شاید نماد شهوت باشد، شاید نماد خون و وحشت باشد. نمی‌دانم. معنی سپیدی را هم نمی‌دانم چون عملا برگمان در فهم این موضوع کمک چندانی به ما نمی‌کند. تنها چیزی که می‌دانم این است که رنگ در فیلم اهمیت بسیار زیادی دارد در حدی که خود برگمان در خصوص این موضوع گفته:

به غیر از فریاد‌ها و نجواها همه‌ فیلم‌های من می‌توانند با یک فرم سیاه و سفید فکر شوند. در هنگام نگارش فیلمنامه، به رنگ قرمز به عنوان یک دریچه درونی از روح فکر کرده‌ام. وقتی که کودک بودم، روح را به عنوان یک اژدهای سایه‌وار دیدم، آبی به مانند دود، شناور مانند یک حیوان بالدار بزرگ، نیمی پرنده، نیمی ماهی. ولی درون اژدها همه چیز قرمز بود.

هنوز به درکی دربارۀ شخصیت‌های فیلم نرسیده‌ام و به نوعی مهجور و سردرگم مانده‌ام. البته گویا بسیاری از کسانی که فیلم را تماشا کردند چنین احساسی داشتند و من تنها نیستم. تماشای هیچکدام از آثار برگمان تا به اینجا مانند فریادها و نجواها برایم سخت و آزار دهنده (نه از نوع بدش) نبوده و این فیلم یکی از سنگین ترین آثاری بود که تاکنون دیده‌ام. فیلم هنوز جای بحث دارد و من تنها آنچه را که خود فهمیدم و از نقد ها خواندم برایتان نوشتم. درک فیلم، ذهنی رمزگشا می‌خواهد تا آزادانه در فیلم کنکاش کند و به پاسخ نهایی برسد. سیری که فیلم تا پایان طی می‌کند، مهم تر از خود پایان است و از همین رو فیلم را به همه‌تان پیشنهاد می‌کنم. ببینید. گیج و سردرگم شوید و در ذهنتان دربارۀ فیلم بحث کنید. اگر کسی را دارید که فیلم را با او تماشا کنید و سپس در خصوصش بحث کنید که چه بهتر. اینطوری به نتیجۀ بهتری هم خواهید رسید. تا اینجا این فیلم بهترین فیلمی بود که از برگمان دیدم چرا که تا به اینجا هیچکدام از آثار او نتوانست مرا مانند این فیلم به وجد بیاورد و به فکر فرو ببرد. این اوج هنر یک کارگردان است که مخاطبش را پس از پایان فیلم همچنان درگیر نگه دارد. فریادها و نجواها اثری تماما برگمانی است که روح بلند برگمان در آن ملموس است و می‌توانید یک برداشت شخصی نیز از آن داشته باشید. فیلم را حتما ببینید تا پنجره‌ای نو از سینما و مفهوم سینما به رویتان باز شود و فریادهای برگمان را بشنوید که از زندگی و مصائبش می‌گوید و ناگفته بسیاری زیر لب دارد.

تصویر از هاریت آندرشون
تصویر از هاریت آندرشون

سپاس از اینکه تا پایان مقاله همراه بودید. امیدوارم که پسندیده باشید. تا مقاله‌های بعد در پناه خدا. بدرود.