چطور تعدد خطوط داستانی، فصل پنجم Stranger Things را تهدید می‌کند؟

سریال Stranger Things یا چیز های عجیب(به طور خلاصه ST) نام یکی از محبوب ترین و مورد انتظار ترین آثار نتفیلیکس است که به تازگی بخش اول از فصل پنجم آن پخش شده که علاوه بر انتظارات و هایپ هایی که برای ادامه ماجرا ایجاد کرده و در کنار تمام نقاط مثبتش برای فن ها این سوال را پیش اورد که آیا لازم بود خط داستانی این فصل تا این انداره شلوغ و پر تعداد باشد؟

هشدار اسپویل‼️

اگر فصل پنجم را ندید، خواندن این مقاله به هیچ وجه توصیه نمیشود.

تقریبا ۹ سال پیش بود. ۹ سال از زمانی ویل بایرز ۱۰ ساله در حال بازگشت از کلوپ D&D توسط موجودات فراطبیعی ربوده شد و جرقه یکی از بهترین و پرطرفدارترین سریال های دوران ما زده شد. سریالی که عده ی زیادی با آن بزرگ شدند،اشک ریختن، هیجان زده شدند و حالا کم کم دارن خودشان را برای خداحافظی با آن آماده میکنند.

این سریال همواره به دلیل داشتن شخصیت های جذاب و گیرا که هر فصل بنا به سنت سریال به تهداشان اضافه میشد شناخته شده است.شخصیت هایی که هر کدام راه و مسیر خودشان را طی میکنند و دست آخر در قسمت های پایانی به هم می رسند و به رویارویی با ویلن فصل می روند.

می شود گفت که از فصل سوم به بعد ST دارای خطوط داستانی شلوغ و درهمی شد که بعضی جاها به ضرر آن و بعضی جاها به نفع آن بود. برای یادآوری در فصل چهارم سریال ما خط داستانی کالیفرنیا با ویل ، مایک و جاناتان را داشتیم، خط داستانی روسیه که دو بخش هاپر و نجات دهندگان را داشتیم، از طرفی خط جدای الون و در آخر درگیری باقی شخصیت ها در هاوکینز که در قسمت های پایانی تمامی این خط داستانی ها به هم وصل میشدند(چه آنهایی که با تاثیر بودند و چه بی تاثیر ها) و در نهایت داستان با جمع شدن کاراکتر ها تمام میشد.حتی در آن زمان هم چه به فصل ۳ و یا ۴ این ایراد خط داستانی های شلوغ وارد بود. مسیر هایی که در نهایت بعد چندین دقیقه و پخش شدگی در چندین قسمت صرفا تاثیر خیلی کمی در داستان داشتند و یا اصلا تاثیری نداشتند!

و اما.... این گزاف گویی ها در بخش اول فصل پنجم ظاهرا به اوج خودش رسیده و ما اینجا با خط داستانی های کوتاه اما زیاد طرفیم برای مثال: خط داستانی هالی و وکنا و مکس ، الون و هاپر، جویس و ویل و رابین ، راقبت جاناتان و استیو سر نانسی، استیو و داستین، داستین و اتفاقاتی مربوط به ادی،  ارتش و پایگاه آنها ، مایک و لوکاس که بین این داستان ها در رفت و آمدند و...و تمام این خط ها و شاخه های داستانی فقط در ۴ قسمت اتفاق افتاده و فقط خدا(و برادران دافر ) میدانند چه ماجراهایی میخواهد به داستان اضافه شود!!

تمان این خط داستانی ها و اتفاقاتی که گاها اکثرشان در یک قسمت اتفاق می افتد باعث شده ذهن بیننده دائم بین داستان ها جابه‌جا شود و هر داستان شخصیت ها ، ریتم و موضوع خودش را دارد که باید هوشمندانه کنار هم در سریال قرار بگیرند(اتفاقی که گاهی می افتد و اکثر اوقات نه) و از آن بدتر زمانی که است که بعضی شخصیت ها برای مبادله اطلاعاتشان دور هم جمع میشوند و آنجاست که باید فکر کنیم کدام شخصیت ها در حال حاضر کنارهم اند و در هر خط داستانی چه اتفاقی افتاده است. کاری که به نوبه خود میتواند باعث خستگی مغز شود!!

"william you're going to help me one last time"

_ وکنا/هنری/001

📌و اما راه حل چیست؟ و چگونه می شد از این اتفاقات جلوگیری کرد؟ در ادامه به دو مورد از راهکار ها میپردازیم:

1.افزایش تعداد قسمت ها

یکی از مرسوم ترین و پرهزینه ترین راه ها میتوانست افزایش تعداد قسمت های فصل پنجم از حالت سنتی ۸ قسمتی به ۱۰ یا بیشتر باشد.اینجوری وقت بیشتری برای پرداختن به برخی از جزئیات مورد نظر برداران دافر(کاگردانان) بود و سنگینی هر قسمت به شدت کمتر میشد و ما فرصت سازش با شخصیت های جدید را نیز داشتیم. درست است این روش معایب خودش را نیز دارد: افزایش قسمت ها میتوانست هزینه تولید را به شدت بالا برد و شاید CGIهم ضعيف تر میشد.

ریتم داستانی با افزایش قسمت کاهش چشمگیری پیدا میکرد و هر اپیزود سبک تر(از لحاظ مطالب)و کند تر(از لحاظ روایت)می شد. که ممکن بود به مداق خیلی ها خوش نیاید.

2.حذف یا کمرنگ کردن بخش هم کم اهمیت تر(حداقل در ۴ قسمت اول)

منطقی ترین و شاید بهترین راه کمرنگ کردن خطوط داستانی کم اهمیت تر و یا حداقل کم اهمیت تر در بخش اول فصل(۴ قسمته  ابتدایی) بود . برای مثال بخش زیادی از قسمت سوم در اون تنش و اتفاقاتی که در حال وقوع بود ما خط داستانی هالی را داشتیم. خط داستانی که شاید در آینده بسیار مهم باشد اما در آن قسمت تم آهسته تر و بی اهمیت تری داشت، تایمی که می توانست بسیار کمتر باشد و به اتفاقات مهم‌تری بپردازد و کمتر به لباس پوشیدن هالی بپردازد.

از جمله اتفاقات عجیب و کم اهمیت فصل وجود ارتش و کاراکترهایی است که حدود 18 ماه است که به دنبال الون در یک شهر قرنطینه می گردند.مگر پیدا کردن یک فرد در یک شهر کوچک و بسته چقدر می تواند برای یک ارتش کامل  سخت باشد!! از آن بدتر این ارتش خط داستانی خودش و شخصیت های خودش را دارد که بخشی از تایم سریال را به خودشان اختصاص می دهند. و در نهایت باز همان کلیشه دولت و ارتش نمیفهمند تکرار می‌شود.

در نگاه اول این اتفاق خوبی است اما موضوع از جایی بیخ پیدا می کند که تایم بخش ST با پخش هفتگی فصل اول سریال IT: welcome to  derry (از پلتفرم  اچ بی او) یکی می شود و اگر آن را دیده باشید حتما نقش ارتش را در روند داستانی دیده اید نقشی که در آن ارتش نه عنصر پوشاننده(مانندST)بلکه عنصری نسبتا مهم است و شهصیت های آن در پیشبرد داستان نقشی مهم دارند.شاید این همزمانی جالب پخش این دو اثر مشابه( از برخی جهات)باعث شده تصمیمات این برادر بزرگتر در برخی جهات زیرسوال بروند.

🔻سخن پایانی

و در نهایت باید گفت که با دیدن فقط 4 قسمت برای نتیجه گیری کلی این فصل زود است و این مقاله صرفا مرور و پیشبینی از بزگترین مشکل کل این سریال است پبشبینی که شاید در کمال تعجب من به وقوع نپیوندد و در یک قوس داستانی زیبا تمام خط های داستانی یکی شوند و ما نه یک پایانیندی شلوغ بلکه یک پایانبندی درخور برای این اثر به یادماندنی بگیریم.


📌نوشته :CinemaGram


همچنین بخوانید:

https://vrgl.ir/2PGEU
https://vrgl.ir/Lj7K1
https://vrgl.ir/BXm5t