خدا راه نجات...

من به نتیجه مهمی دست یافتم به یک مسیر تمام نشدنی راهی شده ام و آن مسیرتنها معراج خداست.

یافته من در زمانی رخ داد که هیچ یک از فضایل نماهای جهان مایه آرامش که نشد هیچ،مایه ننگ من شد.

من دیدم عاشقی مشروب خوار که بعد از سال ها به تباهی رفت.
من دیده ام غم خوارانی که با افیون نداشته اند ز خوشحالی اما نادانسته جهان شده اند.

من خودم را دیده ام که به هزاران راه و دوا و درمان محتاج اما دست آخر دیدم به غم معتاد شده ام.

بعد از آن که همه را دیدم چشم هایم را شستم جور دیگر نگریستم آخر از این همه نادانی گریستم.

فهمیدم دست به درمان دوا،افیون،خود زنی هر چه فکر کنی برده ام اما یک درمان راحت را فراموش کرده ام آن هم خداست.

خدا کلمه ای به وسعت نفهمیدن انسان کلمه ای به وسعت یک جهان حال خوب.

یافتم که دنیا بدون خدا باگ دارد کاردرستی ندارد.

متوجه شدم برعکس روحانیون تنها راه رسیدن به خدا نماز او نیست

و دست آخر متوجه شدم همه راه ها به او ختم میشود.
من روحانی دیار حوزه نیستم من خود عقل دارم و قلب که خدا جایگاهش در قلب توست نه در عقل تو.

من از وقتی که چشم هایم را شستم اورا در همه جا دیدم در آدم رو به رو در درخت در خیابان در کوچک ترین بزرگترین جسم همه جا او بود او بود.

او مرا دوست دارد تنها مشکل آن بود که من اورا نمیخواستم...

من متوجه راز این جهان شده ام
جهانم بدون خدا الف ندارد.

خدا تنها راه رهایی از همه چیز است درد غم و هرآنچه مایه ننگ ماست.
و تمام درد هایم در یک جمله خلاصه شد خدا گم شده است.