دوگانگی زندگی یک دلقک

"توی دنیای طبیعی من هیچی نمیفهمم و فقط حقیقت هایی که هستند رو می پذیرم."

https://virgool.io/@mrsami/%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%82%D8%A8-%D8%B2%D8%A7%D9%88%DB%8C%D9%87-%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%85-zgndeqe3avuy

کاربر گرامی سلام(: اگر شما نیزدنبال کننده پست قبلی من که عقاید یک دلقک بود بوده اید.ومیان کامنت ها نیز سرک کشیده باشیدمیفهمید که کاربر محترم عرض بر این داشته اند که این جمله اول که چشم گرامی شما خوانده است.چه بوده و مفهوم و معنای آن را از جناب دلقک ومن حقیر درخواست نموده است.
به رسم وفا به عهد این کاربر گرامی به نام Anita وداستان واقعی دیگر از #عقاید یک دلقک منظورجمله را خواهیم نوشت("توی دنیای طبیعی من هیچی نمیفهمم و فقط حقیقت هایی که هستند رو می پذیرم.")امیداست تا به یک انسان در این دنیا توسط ما و جناب دلقک کمک شود.
تاکمی تا قسمتی مارا خوشحالی دنیوی و آخرتی نصیب شود:).


طبق معمول سرکی برجهان خود داشت آری از هرگونه تلاطم دنیوی کمی عصبی بود در لحظه اول اما آرام شده فکر کنم وسط یک تفکر،شیرازه را با زنگ زدن پاره کرده بودم.
راستش رابخوهید من همیشه از این انسان متعجب میشم که چرا مثل بقیه نیست.
بعد از چند دقیقه باکمی سروصدا حواسش را پرت کردم.
خیلی آرام گفت:چی شده بازمیخواهی حرف بزنی چرا مثل حشره ها سروصدا میکنی حرف بزن دیگه.

کمی اخم کردمو او خندید.
+گفتم که اولا در حال حاظر چیکار میکردی؟
_گفت:داشتم تصویر سازی یا خیال پردازی میکردم
+گفتم با چشمای باز؟
_گفت:آره مگه چیه از بس چشم بسته تخیل کردم دیگه عادی شده برام و چشم باز هم میتونم.

قیافه من اون لحظه/:
قیافه من اون لحظه/:

+گفتم:سرفرصت حتما به من بگو و یاد بده چیکار کنم.البته من بخاطر یه چیز مهم اینجا هستم.
یادته اون روز داشتیم درمورد زاویه ی دید صحبت میکردیم؟
_گفت اره خوب بگو چیزی شده؟
+گفتم نه اما یک جمله گفتی و میخوام معنا و مفهوم اون رو بدونم همین
_کدوم جمله رو میگی؟
+"توی دنیای طبیعی من هیچی نمیفهمم و فقط حقیقت هایی که هستند رو می پذیرم."معنیش چیه؟
_با کمی فکر روبه من اینطورگفت:چی شده؟
+گفتم شاخک های کنجکاوی من سربه فلک کشیده.
چون نمیدونه مینویسم حرفاش رو شما هم بهش نگید باشه؟:)

_خوب میدونی من دو حالت دارم حالت اول حالتی هست که هیچی چیز رو متوجه نمیشم و فقط حقیقت هارو می پذیرم
+گفتم پیشتر توضیع بده.
_خوب من مثل مردم فکر میکنم یعنی همان همرنگ جماعت میشم.برای مثال همه فکر میکنن اوضاع خیلی خرابه و منم اینو می پذیرم و اسرارو پافشاری مبنی بر اینکه چطور از این قضیه فرار کنم ندارم.
البته زمانی که با مردم صحبت میکنم..آن هم با بعضی از آنها

اما حالا در مقابل وقتی که توی دنیای غیرعادی یا به قول خودت عجیب غریب هستم همه چیز رو به یه شکل دیگه میبینم یعنی توی مثال شرایط به این فکر نمیکنم اوه لعنتی دیگه بدبخت شدم نه بلکه میگم اوه لعنتی چه فرصتی برای خودسازی پیدا کردم و چه فرصتی برای پول درآوردن و راه اندازی یه کسب کار اینترنتی....

_وتو اون دنیا همه چیز چالش برانگیزه مشکل تو اون دنیا معنی نداره و فقط یک چالش هستش.
+گفتم چالش فرقش با مشکل چیه دیگه داری باز باکلمات بازی میکنی؟...
_یکم صبر کرد و گفت وقتی حرف از چالش میاد هیجان و تفریح به ذهنت خطور میکنه ونه مثل وقتی که میگی مشکل میگی اوه لعنتی بازم غم و غصه و دردسر.
هیچکس نمیاد مشکل حل کنه اما همه برای چالش آماده هستند.
یک جمله ای از بزرگی میگه حقیقت های زندگی حقیقت به حساب نمیاد.
زمانی که اینو شنیدم گفتم چقدر احمقانه اما به خودم گفتم بذار امتحانش کنم.
ودر نتیجه اعمال و رفتار های آزمایشی و بررسی افراد به این نتیجه رسیدم که اون جمله خیلی هم درست گفته شده.
چون حقیقت ها یک موجودیت واحدنیستند بلکه موجودیت متغیر انسان ها به آن شکل واحد میدهد.
همه می گویند اوه لعنتی همه چیز خرابه اوه آره همه چیز خرابه اگر خرابه پس چرا من شاد هستم؟منتظر جواب ماند.
_اما من از این جمله حکیمانه نای حرف زدن را نداشتم و تنها شکل زیر را به خود گرفتم.

من تنها یاد گرفته ام هر مسئله ای را تک بعدی نبینم و بعد از آن فقط در بعد مثبت و فرصت ببینم تنها این راه است که سرانجامی جز شادی و خوشی دارد.

ببین هرکس به میزان لیاقت خود از این جهان محصول برداشت میکنه.
ومنم از این قانون پیروی میکنم وبه هرکس اندازه ظرف آن چیز اهدا میکنم.
زمانی که یک فرد عادی را میبینم سعی بر این دارم که عقاید مانند زندان اورا که از اطراف برای او ساخته شده را از بین ببرم نه اینکه درون زندان تفکر دیگر کنم نه،برای اینکه به او آزادگی دهم.
هرانسانی خالق هستی خود است وباید دارای تفکر مستقل باشدونه اینکه از اطراف دستور فکری بگیرد.
ونه اینکه تنها حقیقت های پیرامون را بپذیرد.
این جمله را در یادت داشته باش سامی جان.
تنها زمانی حقیقتی برای تو موجود است که با احساسات و طرزتفکر تو حقیقت به حساب بیاید
درغیر این صورت تنها عقاید و طرز ادراک القا شده توسط اطرافیان است.


ازدوستان به دلیل طولانی شدن مبحث عذر میخواهم و متشکرم که تا اینجا خوانده اید.
باز هم فراموش کردم که بپرسم چرا با بعضی ها صحبت عاقلانه نمیکند و فقط تایید کننده است.در پست آتی انشالله:)
لطفا از هشتک #عقاید یک دلقک حمایت کنیداینگونه که نظرات مبنی برنگارش و عقاید را برای من کامنت بگذارید.
وصدالبته اشتراک آن را فراموش نکنید.
ما قسطی به جزء بخشیدن آرامش و عقاید درست و همان آزادگی نداریم.
آقای دلقک که خبر ندارد اما خوب او هم خواسته قلبی اش همین است.
باتشکردوست دارشما.

سامی اردیبهشت 99