غرق در افکار بی انتها با نتایج نامعلوم ...
نقد فیلم ونوم ۲ – Venom: Let There Be Carnage
- هشدار: این نقد حاوی اسپویلر میباشد و در صورتی که هنوز فیلم Venom: Let There Be Carnage را تماشا نکردهاید، ممکن است تا باعث لو رفتن بخشهای مهمی از داستان شود.
مهمترین نقصی که در فیلم ابتدایی ونوم گریبانگیر اثر بود، نادیده گرفتن ریشهی اصلی ونوم و دنیای اوست. سونی از پتانسیلهای دنیای «اسپایدرمن» در خلق ونوم استفاده نکرد و با لجاجتِ تمام برای ونوم و «ادی براک» اثری خارج از دنیای شگفتانگیز اسپایدرمن ساخت که از پایه به شخصیتپردازی این سیمبیوت فضایی ضربه زد، اما ونوم در فیلم دوم توانست با بیان واضح و شفاف احساسات خود به نوعی در پردازش موفق عمل کند.
ونوم شاید یکی از اصلیترین و بارزترین شخصیتهایی است که میتواند با همان دستهای لزجش قلب مخاطب را لمس کند و او را حداقل تا پایان به دنبال خود بکشاند، اما دیگر عناصر فیلم تمام ابعاد شخصیتی سیمبیوت فضایی و بازی تماشایی میزبانش را زیر سوال میبرند.
همانطور که بارها گفته شده، «تام هاردی» در نقش ادی براک بینظیر ظاهر میشود. تام با صدایی که وجود ندارد، صحبت کرده و با جسمی که او را نمیبیند به مبارزه میپردازد. تلاش او برای نمایش کشمکشهای میان یک فضاییِ همیشه گرسنه و یک خبرنگار با خط قرمزهای محکم، تحسینبرانگیز است، اما این تنها رابطهای نیست که در فیلم باید به آن پرداخته شود و سازندگان در تلاشند تا با یک روند شلخته به رشد و پرورش روابط مختلف، از جمله رابطهی میان ونوم و ادی، رابطهی ادی و «اَن»، رابطهی ونوم و ان، رابطهی «کلیتوس کسدی» و ادی، و همینطور رابطهی کلیتوس و شیریک بپردازند، اما حجم روابط بهقدری زیاد است که فیلم از رشد و پرورش نود درصد آنها جا میماند و نمیتواند اهمیت هیچکدامشان را نمایش دهد.
کلیتوس کسدی و روابط او بهترین مثال برای این موضوع هستند. کسدی در ابتدای اثر ملاقاتی با ادی دارد. در همان چند دقیقه و بنا به دلایلی میان ادی و کلیتوس روابط کینهتوزانهای شکل میگیرد، اما دلایلی که شکلدهندهی این رابطهی خصمانه هستند، نمیتوانند بیننده را به اندازهی کافی قانع کنند. همچنین، دقایقی از رابطهی عاشقانه کسدی به تصویر کشیده میشود، ولی هیچوقت به هیچکدام از این دو رابطه عمقی داده نمیشود. شیریک، معشوقهی کلیتوس از دوران کودکی است و بایستی از اهمیت بالایی برخودار باشد، اما در عوض سازندگان از او تنها برای پر کردن زمان استفاده میکنند و اگر شیریک را به مانند یک شخصیتِ خام و نپرداخته از فیلم حذف کنیم، هیچ اتفاق خاصی رخ نمیدهد.
شیریک در کمیکبوکها شخصیتی منسجم دارد که نادیده گرفتن او غیرممکن است، اما دلایل مختلفی از جمله زمانِ کم اثر و حضور او در فیلم به عنوان شخصیت شرور دوم، به راحتی او را قربانی کلیتوس کردهاند. مثلث میان شیریک، کلیتوس و «کارنیج» نیز یکی دیگر از روابط نپختهی فیلم به حساب میآید. قدرت شیریک تولید صداست و یکی از عناصر مهمی که میتوانند سیمبیوتهای فضایی را آزار دهند، همین صداست. در دقایق انتهایی که مبارزهی میان کارنیج و ونوم بالا گرفته و کارنیج با آسیب رساندن به ان در تلاش است تا ادی را تهدید کند، اعتراض شیریک باعث میشود که کارنیج به سمت او هجوم ببرد. کلیتوس که از اقدامات او بسیار متعجب است، تنها با جدا کردن خود از کارنیج سعی دارد تا جلوی آسیب رساندن این سیمبیوت فضای به معشوقهاش را بگیرد، اما این تلاشها به قدری احمقانه بهنظر میآید که حتی برای یک ثانیه آب در دل بیننده تکان نمیخورد و او را نگران سرنوشت شیریک نمیسازد.
البته لازم به ذکر است که با وجود قربانی شدن شیریک، حق مطلب دربارهی کلیتوس هم ادا نشده است. نقش کلیتوس را «وودی هارلسون» برعهده دارد. او بازیگری است که به راحتی قلب مخاطبانش را لمس میکند و با لبخندهای خاص خود تمام احساساتش را منتقل میسازد، اما فیلم دوم ونوم با روایت شلختهاش به وودی مجال ایفای نقش نداده است.
کلیتوس کسدی کودکیِ دردناک و همینطور سرشار از خشونتی را پشت سر گذاشته، ولی از آنجایی که عوامل سازنده نتوانستهاند مخاطب خود را به خوبی شناسایی کنند و میان روایت یک داستان برای کودکان و بزرگسالان سردرگماند، برای روایت گذشتهی کسدی از انیمیشن استفاده کردند و همین موضوع باعث شده که داستان مرگ مادر و مادربزرگ کلیتوس بیشتر شبیه یک لطیفهی بیمزه بهنظر بیاید. تصاویر متحرک از انتقال بار خشونتِ درون روایت عاجزند و همین مطلب منجر به عدم درک کسدی از طرف مخاطبان میشود.
مشخص نکردن مخاطبان فیلم باعث شده که اثر ترکیب نپختهای از مباحث تاریک فیلمهای «بتمن» و کمدی خشونتبارِ «ددپول» باشد و در نتیجه، نتواند هیچکدام از این دو دسته را راضی کند. البته حضور شخصیت ان به خودیِ خود فاقد معناست. ان با بازی «میشل ویلیامز» دقیقاً به مانند شیریک هیچ کار مهمی در پیشبرد داستان انجام نمیدهد و بهنظر میرسد تنها برای اهداف مالی و تبلیغات بیشتر از او در فیلم دوم استفاده شده است.
ونوم بهطور کلی با وجود آنکه از دنیای اسپایدرمن جدا شده، پتانسیلهای زیادی برای ارائهی یک اثر باکیفیت داشت، اما کم کردن زمان فیلم و نادیده گرفتن المانهای مهمی از جمله شخصیتپردازی و لحنِ مشخص باعث شد تا ونوم به جمع آثار صرفاً سرگرمکننده بپوندد که پس از تماشای آن برای بار اول، هیچ اشتیاقی برای دوباره دیدنش در مخاطب دیده نشود. البته با احتساب آنکه اصلاً بینندگان تا انتهای این روایت شلوغ و شلخته را دنبال کنند. شخصیت ونوم شایستهی یک اقتباس تماشایی است، اما بهنظر میرسد که همکاری سونی پیکچرز و مارول نیز نتوانسته از پس ساخت یک اثر قابل قبول بر بیاید و هنوز هواداران باید منتظر یک اقتباس دیدنیتر با عوامل سازندهی کاردان بمانند. امید است که این مهم در آینده تحقق یابد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد فیلم جوخه انتحار – The Suicide Squad
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطور یک فیلم کمیک بوکی به یک شاهکار تبدیل میشود؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی و رتبه بندی ۱۰ دشمن برتر مرد عنکبوتی