آشنایی با کتاب ظهور جامعه فرا صنعتی دانیل بل

دانیل بل، که در 1980 به سمت استادی علوم اجتماعی دانشگاه هاروارد منصوب گردید، استدلال کرده است که جامعه صنعتی در نتیجه تغییراتی که آنها تشخیص داده اند نزدیک است که جای خود را به چیزی از نظر کیفی جدید بدهد، که او آن را جامعه فراصنعتی نامیده است.

در این اعتقاد که ما وارد مرحله جدید در تاریخ جامعه صنعتی شده ایم بسیاری دیگر سهیم هستند و عنوان ها گوناگونی برای آن مطرح کرده اند از جمله جامعه دانش پیتردراکر، جامعه طبقه خدمت رسان رالف دارندورف، دوران تکنترونپیک زبیگنیف برژینسکی و نام های دیگری با پیشوند فرا، فرابورژوا، فرامدرن، فرا کمیابی، فرا متمدن و فرا اقتصادی.

بدیهی است که بل در این اندیشه که ما وارد عصر تازه ای شده ایم یا می شویم که به شیوه جالب توجهی فراتر از جامعه صنعتی است، تنها نبود. اصطلاحی که به بل به کار برد یعنی فراصنعتی (اصطلاحی که آلن تورن، جامعه شناس فرانسوی نیز تقریبا در همان زمان آن را مطرح کرد) اصطلاحی است که بیش از همه برای توصیف جامعه صنعتی پیشرفته پذیرفته شده است.


بل نمونه روشنفکران نیویورکی بود که سی رایت میلز را مجذوب خود کرد. زندگی فکری او هم در دانشگاه و همدر بیرون دانشگاه شکل گرفت و داگلاس وب آن را به درستی سفری تدریجی از سوسیالیسم به جامعه شناسی توصیف کرده است، سفری که خود بل آن را گذرگاه پیچ در پیچ توصیف کرده است.

بل که فرزند یک خانواده مهاجر یهودی بود در 1919 در نیویورک متولد گردید. در سیزده سالگی به احایده جوان سوسیالیست پیوست. بل دلیل این تصمیم را چنین توصیف می کند:

من در محله های فقیرنشین نیویورک بزرگ شدم. در پیرامون خودم خوورویل ها را می دیدم، حلبی آبادهیا نزدیک بارانداز ایست ریور، جایی که بیکاران در خانه های موقت زندگی می کردند و در قایق های زباله کش، زباله ها را در جستجویی غذا زیر و رو می کردند. اواخر شب من با گروهی از پسرهای دیگر به بازار عمده فروشی تره بار در وست ساید می رفتیم تا سیب زمینی بدزدیم یا گوجه فرنگی های له شده را از خیابان جمع کنیم و به خانه بیاوریم، یا دور آتش کوچکی که با جعبه های شکسته ای که از بازار می آوردیم روشن می کردیم، در خیابان غذا بخوریم. من صرفاً می خواستم بدانم چرا باید چنین باشد. این اجتناب ناپذیر بود که من جامعه شناس شوم.

در اواخر دهه سی او همراه بسیاری از گروه های قومی دیگر نسل دوم وارد سیتی کالج نیویورک شد. در دوره بحران اقتصادی، سیتی کلج پناهگاه بسیاری از دانشجویان رادیکال بود که در گوشه ای از کافه تریای دانشکده بر حسب مسلک های فرقه ای رادیکال گردهم می آمدند، استالینیست ها، تروتسکیست ها، کانونیست ها، شاختمانیست ها و انواع گروه های گمنام دیگر. بل در واقع بخشی از این محیط اجتماعی بود.

بل طی دهه های چهل و پنجاه اساساً روزنامه نگار و سردبیر بود، نخست مدیر داخلی نشریه کارگری نیولیدر بود و بعداً برای مجله فورچون کار کرد. کارکردن برای هنری لیوس در مجله فورچون نشانه آن بود که بل در مسائل مربوط به اقتصاد و سیاست به گرایش مسلط نزدیک تر شده است. با وجود این، او همچنان خود را سوسیالیست می دانست، به این مفهوم که هم چنان به این اندیشه متعهد بود که همه منابع جامعه باید نخست برای برآوردن نیازهای اساسی انسانی به کار گرفته شود.

در این زمان او کتاب هایی درباره مارکسیسم و افراطی های جناح راست نوشت که سرانجام به تالیف کتابی تحت عنوان پایان ایدئولوژی (1965) منجر شد. او در این کتاب استدلال می کند که اندیشه های سیاسی قدیمی دیگر نمی توانند شرایط دگرگون شده پس از نیمه قرن کنونی را تبیین کنند.

درباره  انتقال به جامعه فراصنعتی

این اندیشه که ما وارد دوره ای مشخصاً جدید در تکامل جامعه صنعتی می شویم به کار پیشین بل درباره ایدئولوژی مربوط می شد و در اثر پرنفوذ او فرارسیدن جامعه فراصنعتی، به صورت کامل بیان گردیده است. تز اصلی او در این کتاب است که در حالی که جامعه صنعتی جامعه تولید کنندگان بود، جامعه فراصنعتی برای کنترل اجتماعی و هدایت نوآورزی و دگرگونی دانش سازمان یافته است.در این مقایسه روشن است که تفکر بل با هم انندیشه شومپیتر و هم با تفکر وبلن شباهتی خویشاوندی دارد.

اقتصاد فراصنعتی نیازمند وجود طبقه ای از متخصصان با آموزش بسیار زیاد است که از آموزش علمی، فنی، اداری و مدیریت لازم برای بازدهی خوب اقتصاد بهره مند باشند. افزون بر این، این طبقه باید بتواند به طور مستقل تصمیم بگیرد. موفقیت جامعه فراصنعتی بستگی دارد به این که آیا در موقعیتی هست که بتواند تصمیمات عقلانی بگیرد یا نه، تصمیماتی که برکارایی، محاسبه پذیری و کنترل تاکید می کنند.

جامعه فراصنعتی هم چنین نیازمند هماهنگی بسیار متمرکز تری نسبت به جامعه صنعتی است،هماهنگی ای که تنها ممکن است در عرصه سیاسی رخ دهد. بدین سان ارتباط متقابل جدیدی میان اقصاد و نظام سیاسی پدیدار می گردد. بل حکومت را عرصه نظم صنعتی جدید می داند و تا آنجا که چنین است، طبقه دانش نیازمند ابراز وجود خود در برنامه ریزی دولتی و تنظیم سیاست ها و هم چنین در تصمیم گیری در موسسات اقتصادی است.

گاهی به نظر می رسد بل می خواهد بگوید که نیروی محرک دگرگونی فناوری است و مانند هواداران خوش بین فناوری نظیر الوین و هایدی تافلر، تصور می کند که فناوری ما را به دنیای جدید باشکوهی رهنمون خواهد شد. مثلا او ادعا می کند که یکی از نتایج تحولات فناوری در دو قرن گذشته، کاهش تدریجی در تفاوت کلی میان افراد است یا به دیگر سخن، فناوری سطوح نابرابری را کاهش داده است. او از آینده ای می نویسد که ما در آن به علت پیشرفت در دانش، در مقایسه با گذشته کنترل بسیار بیشتری بر زندگی اجتماعی خود داریم و بنابراین می توانیم آن را تغییر دهیم و بهبود بخشیم. مثلا او یک جامعه بعد کمیابی را پیش بینی می کند که در آن ممکن است همه نیازهای انسان برآورده شود.

با وجود این، بل تصور نمی کند که جامعه فراصنعتی نشان دهنده پایان تقسیمات اجتماعی و ستیزه باشد. به هیچ روی چنین نیست زیرا یکی از ویژگی های بارز جوامع فراصنعتی فقدان پیوستگی و وحدت در سه بخش بنیادی جامعه یعنی اقتصاد، نظام حکومتی و قلمرو فرهنگی است. مشکلات از آنجا پدیدار می شوند که هر یک از این بخش ها بر اساس آنچه که بل اصول محوری متفاوت می نامد عمل میکند، که مراد بل از آنها هنجارها و قوانین متفاوت است.

اقتصاد را اصول محوری مبتنی بر عقلانیت ابزاری هدایت می کند. بر عکس نظام حکومتی را اصولی هدایت می کند که به برابری بیشتر و گسترش مشارکت شهروندان کمک میکند. آنچه از این تفاوتها پدید می آید تنش میان نیاز به دادن اختیار تصمیم گیری به طبقه دانش در اداره اقتصاد و نظام حکومتی و تقاضای بخش های بزرگتر جمعیت برای گسترش مشارکت دموکراتیک است. این تنش اساسی در مواقع مختلف ممکن است به ستیزه بر سر چگونگی تخصیص قدرت منجر شود.

بل در کتاب تناقض های فرهنگی سرمایه داری می کوشد نشان دهد که تنشی نیز میان اصول محوری هدایت کننده اقتصاد و اصولی که بر فرهنگ تاثیر می گذارند وجود دارد. در این کتاب، بل تا اندازه زیادی به تغییرات فرهنگی که طی دهه شصت سراسر آمریکا را فراگرفت اشاره دارد. به نظر او ضد فرهنگ جوانان آن دوره تجسم این حساسیت فرهنگی جدید بود که احساسات، ابراز عقیده و ارضای فردی را تشویق می کرد. این خرده فرهنگ جوانان، که به طور قطع غیرعقلانی بود، جهان بینی لذت جویانه ای را ترویج میکرد که در یک جامعه مصرفی مرفه امکان پذیر می گردید. این حساسیت فرهنگی دگرگون ساز روی گردانی آشکار ار فرهنگ نسل های پیشین بود، انتقال ازاخلاق پروتستانی به بازار روان پریشی زا.

پیآمد های این تقسیمات کاملا روشن نیست اما بل معتقد است که ما وارد دوره نامعلوم و بی ثباتی می شویم. اگر چه بدبینی بل بی جا نیست، تصورات او از آینده جامعه فراصنعتی در تقابل آشکار با خوش بینی فراوان نسبت به دورنماهای آینده است که می توان در نوشته های نخستین نظریه پرداز بزرگ جامعه صنعتی، کارل مارکس آن را یافت.

واکنش های انتقادی نسبت به بل

منتقدان بل اغلب او را به تاکید بیش از اندازه بر تفاوت های میان جامعه سرمایه داری صنعتی اولیه و نو ع فراصنعتی آن متهم کرده اند. انتخاب اصلاحات برای توصیف برای توصیف جامعه معاصر به طور ضمنی جدایی میان آن دو را می رساند. این ممکن است به مفهوم چیره شدن برمسائل جامعه صنعتی اولیه تلقی شود. با وجود این در سال های اخیر ظهور دوباره سطوح جدی فقر یادآور صحنه هایی از دوران جوانی بل است.

روشن است که ما وارد جامعه بعد کمیابی، که در آن نیازهای همه انسان ها برآورده می گردد، نشده ایم، که این همان سوال جامعه شناختی را که بل در جوانی مطرح کرد درباره این که چرا باید چنین باشد، از نو مطرح می کند. این امر هم چین سوالی را مطرح می سازد درباره این که آیا نظریه پردازان اجتماعی باید مانند مارکس نظر خود را بیشتر بر نظام سرمایه داری و نه صرفاً بر جامعه صنعتی متمرکز سازند یا نه یعنی نه تنها بر تفاوت ها و گسستگی ها بین گذشته و حال، همچنین بر پیوستگی ها.

صرف نظر از شبهه هایی که منتقدان مختلف درباره تز جامعه فراصنعتی بل بیان کرده اند، در میان محققان توافقی وجود دارد که وظیفه تحقیق جامعه شناسانه که با مارکس آغاز گردید و تا بل و جامعه شناسان معاصر استمرار یافت هنوز به انجام نرسیده است. جامعه شناسان می کوشند پیوستگی ها و دگرگونی هایی را که جامعه سرمایه داری صنعتی را مشخص می کند بررسی کنند، هم چنین به دریافت شیوه های پیچیده ای که اقتصاد با آن متقابلاً سیاست های دموکراتیک، هویت های فردی، دلبستگی های اجتماعی و فرهنگ مدرن را شکل می دهد و در آنها تاثیر میگذارد دست یابند.