بررسی کارآمدی نظریه کارکرد گرایی

بررسی کارآمدی نظریه کارکرد گرایی

خبرگزاری فارس: اندیشه و آرای افلاطون نسبت به جامعه و انسان مهم‌ترین بنیان‌های تاریخی کارکردگرایی مدرن نسبت به جامعه و انسان محسوب می‌شود. از آمیزش این زیربنا با ساخت تکنیکی علمی و فرهنگ جدید، جامعه‌شناسی نوین متولد شد.


چکیده

این مقاله تلاشی است برای احراز ناکارآمدی نظریة کارکردگرایی به مثابه یکی از نظریات رایج در جامعه‌شناسی. راز ناکارآمدی نظریة کارکردگرایی به ریشه‌های فرهنگی آن بر می‌گردد. کارکردگرایی محصول علم مدرن بوده و متناسب با فرهنگ سودمندگرایی طبقة بورژوا در آمریکا شکل گرفته و در ابتدا تأمین کننده منافع آن طبقه بوده است.

این رویکرد نظری دارای پیش‌فرض‌های هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی و روش‌شناسی مختص به خود است. به دلیل تغایر این پیش‌فرض‌ها با فرهنگ جامعه اسلامی، کارکردگرایی معهود نمی‌تواند مسایل این سنخ جوامع را به خوبی تبیین نماید، مگر اینکه بنیان‌های فرهنگی آن جوامع را با خود همسو نماید و آن را بومی سازد.

کلید واژه‌ها: کارکرد، ساخت، نظام، کار آمدی، تبیین، نظریه، سودمندی.

پیش درآمد

کارکردگرایی از جمله نظریات عمدة جامعه‌شناسی است، به‌گونه‌ای که از اواخر دهه 1930 تا اوایل دهه1960 جامعه‌شناسی در آمریکا از طریق کارکردگرایی معرفی می‌شد. این نظریه در حوزه‌های گوناگون جامعه‌شناسی به وسیله کاربران مختلف به کار بسته می‌شود و در پس‌زمینة تئوریک غالب نظریات جامعه‌شناختی، نشانه‌هایی از آن را می‌توان مشاهده نمود.

کارکردگرایی از جهات متعدد قابل نقد و بررسی است، ولی مسئله این نوشتار توجه به تعارض عمیق بستر شکل‌گیری کارکردگرایی با زمینه کاربَرِیی آن در تبیین مسایل اجتماعی متفاوت با آن بستر است؛ یعنی کارکردگرایی در متن شرایط تاریخی، اجتماعی و فرهنگی غرب متولد شد، ولی مراکز علمی و پژوهشی ما نیز از این نظریه به مثابة نظریة عام در تحلیل مسایل اجتماعی بهره می‌جویند و به دانش‌پژوهان جامعه‌شناسی آموزش داده می‌شود. بنابراین، پرسش این است که آیا کارکردگرایی با توجه به زمینه‌های شکل‌گیری آن، از کارآمدی لازم در تبیین مسایل اجتماعی جوامع ما برخوردار است یا نه؟ به بیان دیگر، آیا بستر شکل‌گیری کارکردگرایی با عمومیت و فرافرهنگی بودن آن در تعارض است یا نه؟

علی‌رغم تعدد استعمال کارکرد، عام‌ترین معنای آن در جامعه‌شناسی نتیجه و اثر است که انطباق یا سازگاری یک ساختار معین یا اجزای آن را با شرایط لازم محیط، فراهم می‌نماید.بنابراین، معنای کارکرد در منطق کارکردگرایی، اثر یا پیامدی است که یک پدیده در ‌ثبات، بقاء و انسجام نظام اجتماعی دارد. این معنا از همان دو معنای ریاضی و زیستی مشتق گردیده و حاوی مفاهیم کل، جزء و رابطه است.

این مقاله، در عین پذیرش اصل تحلیل کارکردی، مدعی است کارکردگرایی رایج، حامل شرایط فرهنگی و اجتماعی زادگاه خاص خودش است که کارآمدی آن را در جوامع، که از حیث فرهنگی و اجتماعی با آن متفاوت‌اند، با اشکال جدی مواجه نموده و این نظریه نیازمند بازسازی است. برای اثبات این مدعا نظام مفهومی، زیرساخت و انتقادات کارکردگرایی بررسی می‌شود.

1. معرفی کارکردگرایی

دستگاه مفهومی کارکردگرایی

الف. کارکرد: محوری‌ترین مفهوم در کارکردگرایی واژه «کارکرد» است. کارکرد، معادل واژه (Function) دارای استعمالات گوناگون است، به گونه‌ای که دست‌یابی به معنای دقیق کارکرد تنها از طریق قرار دادن آن در نظام معنایی سخن میسور می‌گردد. چنانچه این اصطلاح در ریاضی به معنی «تابع»، در زیست‌شناسی به معنی «فعالیت» یا «منشأ چیزی بودن»، در نظام اداری به معنی خدمت، وظیفه، کار، مجموعه تکالیف، پایگاه، مقام، شغل و حرفه، و در تبیین علِّی امور به معنی اثر و نقش به‌کار می‌رود.

در ادبیات علوم اجتماعی کارکرد به معانی مختلف استعمال شده است: اثر و نقش،1  وظیفه، معلول، عمل، فایده، انگیزه، غایت، نیت، نیاز، نتیجه و حاصل از جملة این کاربردهاست. اگرچه در اکثر موارد، این معانی مکمل یکدیگرند، اما در زمینه‌های مختلف معانی آنها متفاوتند.2  علی‌رغم تعدد استعمال کارکرد، عام‌ترین معنای آن در جامعه‌شناسی نتیجه و اثر است که انطباق یا سازگاری یک ساختار معین یا اجزای آن را با شرایط لازم محیط، فراهم می‌نماید.3  بنابراین، معنای کارکرد در منطق کارکردگرایی، اثر یا پیامدی است که یک پدیده در ‌ثبات، بقاء و انسجام نظام اجتماعی دارد. این معنا از همان دو معنای ریاضی و زیستی مشتق گردیده و حاوی مفاهیم کل، جزء و رابطه است.

پیش از مرتن، کارکرد فقط به کارکردهایی مثبت و آشکار اطلاق می‌شد. اما وی این تلقی را تغییر داد و کارکرد را به کارکردهای مثبت، منفی و خنثی و نیز آشکار و پنهان تقسیم نمود. از نظر مرتن، کارکرد مثبت آن کارکردهایی هستند که یک نهاد به نفع نهاد‌های دیگر انجام می‌دهد. کارکرد منفی به پیامدهای سوء‌ یک نهاد نسبت به نهادهای دیگر اطلاق می‌شود. کارکردهای خنثی بیانگر آن دسته پیامدهای است که ایجاباً و سلباً نسبت به نهادهای دیگر فاقد اثر و خاصیت‌اند.4

مقصود از کارکردهای آشکار آنهایی است که با قصد قبلی انجام می‌گیرند. در حالی‌که، کارکردهای پنهان یا غیرمقصود، آن دسته از کارکردهایی است که جزء لوازم علّی و معلولی یک نهاد و از مقتضیات ذاتی آن محسوب می‌شود. قطع نظر از اینکه بانیان نهاد به آن واقف باشند یا نباشند و یا مطلوب آنها نباشند.5  اگرچه اصطلاحات جدید مرتن در حل برخی مشکلات کارکردگرایی بی‌اثر نبوده، ولی به نظر گولدنر و برخی دیگر، مفاهیم مرتن با زیر بنای کارکردگرایی مرتبط نیست؛ زیرا مدت‌ها پس از شکل‌گیری این نظریه مطرح و به آن تحمیل شده است.6

ب. ساخت: واژه «ساخت» مرادف «structure» از ریشه لاتین «struere» یعنی ساختن، از قرن پانزدهم وارد زبان انگلیسی شد. در فرهنگ علوم اجتماعی معنی اصلی واژه «ساخت» الگویی است که در میان اجزاء و عناصر آن وجود دارد. ساخت اجتماعی نیز به معنی الگوی اجزای جامعه است.7  به همین دلیل، همراه با واژه‌هایی مانند «الگو»، «نظام»، «مجموعه»، «نهاد»، «سازمان» و غیره به کار می‌رود.

نظام در نظریه کارکردگرایی یک مفهوم انتزاعی است که از لحاظ ارتباط چندین واحد دارای کارکرد متقابل انتزاع می‌شود.از نظر کارکردگرایی برخورداری از نظم و وابستگی متقابل کارکردی اجزاء، گرایش به حفظ خود به‌خودی نظم و توازن، برخورداری از بعد ایستایی و پویایی، تفکیک میان خود و محیط و تمایز و انسجام و گرایش به حفظ خود از طریق حفظ مرزهای روابط اجزاء با کل، مهم‌ترین ویژگی‌های نظامند.

وجه مشترک همة این معانی برخورداری از «نظم»، «عقلانیت»، «قانون»، «هدف‌مندی» و «کارکرد» است.8  «ساخت اجتماعی» به مثابه راهی برای توصیف سازمان زندگی اجتماعی و در ادبیات عالمان علوم اجتماعی، ساخت به سه معنای «نهادی»، «تجسدی» و «رابطه‌ای» به کار رفته که هر سه ابعاد یک واقعیت را بازنمایی می‌کنند.9

ج. نظام: در ادبیات کارکردگرایی تمایز دقیق میان نظام و ساخت بیان نشده و تفکیک میان این دو با ابهام همراه است. نظام در نظریه کارکردگرایی یک مفهوم انتزاعی است که از لحاظ ارتباط چندین واحد دارای کارکرد متقابل انتزاع می‌شود.10  از نظر کارکردگرایی برخورداری از نظم و وابستگی متقابل کارکردی اجزاء، گرایش به حفظ خود به‌خودی نظم و توازن، برخورداری از بعد ایستایی و پویایی، تفکیک میان خود و محیط و تمایز و انسجام و گرایش به حفظ خود از طریق حفظ مرزهای روابط اجزاء با کل، مهم‌ترین ویژگی‌های نظامند.11

زمینه‌های شکل‌گیری کارکردگرایی

توجه به بنیان‌های کهن کارکردگرایی در شناخت پیامد عرفی کننده‌ای آن نقش مهمی ایفا می‌کند. از این‌رو، ریشه‌های «اجتماعی» و «تاریخی» شکل‌گیری کارکردگرایی به اختصار بررسی می‌شود. مهم‌ترین زمینه اجتماعی مؤثر بر کارکردگرایی رشد فرهنگ سودمندی مبتنی بر مکتب اصالت لذت بتنامی12  در میان طبقه متوسط بورژوازی در فرانسه است. تأکید بر سودمندی یک پدیده و عمل انسانی، نسبیت‌گرایی، نفی معیارهای ماورایی در ارزشیابی اشیا، تضعیف ارزش‌های دینی و اخلاقی و تفکیک میان اخلاق و قدرت، مهم‌ترین ویژگی‌های فرهنگ اصالت سودمندی است.

آنچه در فرهنگ اصالت سودمندی ارزشمند قلمداد می‌گردد، سود مادی و اقتصادی اشیا و حتی انسان است و هیچ امر مقدسی وجود ندارد.13  فرهنگ اصالت سودمندی، بر مکتب اصالت لذت بتنام ریشه دارد. در مکتب مذکور، به دلیل محوریت فایده‌مندی و تلاش در جهت نیل به حد اکثر سود، فایده تنها معیار عینی برای تشخیص حق از باطل شمرده می‌شود.14

اندیشه و آرای افلاطون نسبت به جامعه و انسان مهم‌ترین بنیان‌های تاریخی کارکردگرایی مدرن نسبت به جامعه و انسان محسوب می‌شود. از آمیزش این زیربنا با ساخت تکنیکی علمی و فرهنگ جدید، جامعه‌شناسی نوین متولد شد. ولی افکار افرادی مانند آگوست کنت، هربرت اسپنسر و امیل دورکیم به صورت مستقیم‌تر به شکل‌گیری این الگوی نظری نقش داشته است.15  سپس این نظریه به‌صورت نظام‌مند توسط مالینوفسکی و رادکلیف برون در مردم‌شناسی و تالکوت پارسونز در جامعه‌شناسی مطرح گردید. افرادی مانند مرتن و ام. ج. لوی بسط داده و جرح و تعدیل نمودند.

مفروضات اصلی کارکرد گرایی

کارکردگرایی مانند سایر نظریه‌ها، از زیرساخت‌های برخوردار است که او را از نظریه‌های رقیب متمایز می‌کند. توجه به این زیرساخت‌ها در اثبات مدعیات این نوشتار نقش مهمی را ایفا می‌کند. مقصود از مفروضات اصلی یک نظریه، فرضیات کلی، جهانی و زمینه‌ای و برخی از گرایش‌ها و تمایلات نظریه‌پردازان و تجربیات آنها از هستی، انسان، معرفت و روش است که شالودة فهم و درک آنها را از واقعیت اجتماعی شکل می‌دهند و آن را از سایر نظریه‌ها متمایز می‌سازند.16

کارکردگرایی مدعی است انسان ذاتاً ارضا شدنی نیست. از این‌رو، ثبات اجتماعی را مرهون اعمال محدودیت‌های اخلاقی می‌داند، نه افزایش رضامندی انسان.تصور کارکردگرایان از انسان به عنوان موجودی استوار، کامل و صبور، سبب شده تا در مسئلة کجروی بر پذیرش یا عدم پذیرش راه‌های رسیدن به اهداف و ابزار تجویز شدة فرهنگی تأکید نمایند.

فرضیات مذکور، به مثابه همکاران خاموش یک نظریه، در سرنوشت اجتماعی یک نظریه و در پاسخ به افرادی که با این نظریه برخورد می‌کنند، تأثیر می‌گذارند؛ زیرا نظریه تا حد زیادی به دلیل فرضیات فوق قبول یا ردّ می‌شود. یک نظریه از سوی کسانی‌که به فرضیات کلی، جهانی و زمینه‌ای آن معتقدند، بیشتر مورد قبول واقع می‌گردد تا کسانی‌که به آنها عقیده ندارند.17  با توجه به مطالب فوق، اینک پیش‌فرض‌های چهارگانه مذکور در کارکردگرایی بررسی می‌شود.

هستی‌شناسی

پیش‌فرض‌های هستی‌شناسی به بررسی جوهر پدیده‌هایی می‌پردازند که محقق در صدد تحقیق در باره آنهاست. تصویری که کارکردگرایان از هستی ارائه می‌دهند، واقع گرایند. یعنی کارکردگرایان معتقدند: جهان اجتماعی خارج از ما و بدون ارتباط با شناخت ما به منزلۀ موجودات تجربی وجود دارند که همسان با جهان طبیعی از ساختارهای خشک، ملموس و نسبتاً تغییر ناپذیر تشکیل شده است و فرد در آن به دنیا می‌آید و زندگی می‌کند بدون اینکه هیچ تأثیری بر آن داشته باشد.18

انسان‌شناسی

پیش‌فرض‌های اساسی کارکردگرایان نسبت به انسان عبارتند از:

الف. جبر انگاری: کارکردگرایی با برتر تلقی نمودن جامعه نسبت به انسان، انسانیت بدون جامعه را منتفی دانسته و مدعی است انسان تابع و مقهور محیط و ساختارهای اجتماعی و محصول توأمان اجتماعی شدن و همکاری است.19  در نتیجه، انسان خوب، انسانی است که وظایف محول جامعه را به خوبی انجام دهد. کارکردگرایان مانند افلاطون همواره از استقلال انسان و فردگرایی ناخوشنود بوده است؛ زیرا آن را دشمن وفاق جمعی و نظم اجتماعی می‌دانسته‌اند.20

ب. ارضاناپذیری انسان: کارکردگرایی مدعی است انسان ذاتاً ارضا شدنی نیست. از این‌رو، ثبات اجتماعی را مرهون اعمال محدودیت‌های اخلاقی می‌داند، نه افزایش رضامندی انسان.21  تصور کارکردگرایان از انسان به عنوان موجودی استوار، کامل و صبور، سبب شده تا در مسئلة کجروی بر پذیرش یا عدم پذیرش راه‌های رسیدن به اهداف و ابزار تجویز شدة فرهنگی تأکید نمایند.22

ج. بدبینی نسبت به شرایط انسان: چنانکه افلاطون نسبت به شرایط انسان و امور مادی بدبین است، کارکردگرای‌ها به جهت پیدا نکردن بنیان محکم برای حل مسئله فنا و مرگ انسان، نسبت به شرایط انسان بدبین است. از این‌رو، به منظور رهایی از این محدودیت نظام اجتماعی را طرح‌ریزی می‌کند که نیروی دفاعی و متعادل کنندۀ آن هرگز از میان نمی‌رود. پارسونز، برای جبران فناپذیری انسان، نظام اجتماعی ثابت و بادوامی را ترسیم می‌کند که از ساخت‌ها، نقش‌ها و پایگاه‌های اجتماعی فراتر از انسان تشکیل شده است.23

معرفت‌شناسی

پیش فرض‌های معرفت‌شناسی در برگیرندة ایده‌های بنیادی ما دربارة ماهیت شناخت، نحوۀ دست‌یابی به دانش و شیوة انتقال آن به دیگران می‌باشد. کارکردگرایی از جهت معرفت‌شناسی، اثبات گرا و به معرفت شناسی‌هایی باور دارد که معتقدند جهان اجتماعی مانند جهان طبیعی دارای اجزا و عناصری‌اند که روابط تأثیر و تأثری میان آنها حاکم است.

بنابراین، دانشمند باید تلاش کند تا آن را کشف نموده و از این مسیر به توصیف، تبیین و پیش‌بینی بپردازد.24  کارکردگرایی با تأثیر پذیری کامل از جریان اثباتی در باب معرفت و پذیرش آن به مثابه تنها معرفت راستین، در آغاز تلاش داشت تا معرفت اثباتی را به عنوان عامل ثبات و استحکام جامعه مطرح نماید تا بتواند به امور متافیزیکی مانند دین پایان بخشد.25

اغلب جامعه شناسان کارکردگرا، با استفاده از منطق اثباتی، آنگونه که جامعه را جایگزین خداوند نموده، علم را نیز دین و مقدس معرفی نموده‌اند و فعالیت علمی را متمایز از فعالیت دنیوی صرف تلقی می‌نمایند. کار عالمان به عنوان روحانیون جدید نیز ایجاد پیوند میان انسان و نیروهای برتر جامعه به مثابه مقدسات می‌باشد.

اغلب جامعه شناسان کارکردگرا، با استفاده از منطق اثباتی، آنگونه که جامعه را جایگزین خداوند نموده، علم را نیز دین و مقدس معرفی نموده‌اند و فعالیت علمی را متمایز از فعالیت دنیوی صرف تلقی می‌نمایند. کار عالمان به عنوان روحانیون جدید نیز ایجاد پیوند میان انسان و نیروهای برتر جامعه به مثابه مقدسات می‌باشد.26

روش‌شناسی

روش تحقیق نیز از فرضیات زمینه‌ای در مورد جامعه، انسان و معرفت برخوردار است و سنخ مورد قبول پیش فرض‌های گذشته، موجب می‌شود، نظریات علوم اجتماعی در بحث روش‌شناسی، پیش فرض‌هایی مشخصی را در مورد چگونگی کسب اطلاعات از مردم اتخاذ نمایند.از حیث روش، کارکردگرایی معتقد است، انسان مانند شی و پدیده‌های اجتماعی مثل پدیده‌های طبیعی دارای وجود مستقل و قانون‌مندند. کار دانشمند اجتماعی، کشف قوانین حاکم بر آن است. به همین دلیل، از آن به رهیافت قانون بنیاد تعبیر می‌شود که بر تحقیق روش‌مند، نظام‌مند و براساس اصول دقیق علمی در علوم طبیعی تأکید می‌ورزد.27

نظریه کارکردگرایی

با توجه به مطالب فوق، اینک نظریه کارکردگرایی بررسی می‌شود، کارکردگرایی دارای مدعیات مهمی دربارة ماهیت جامعه است که آن را از سایر نظریات اجتماعی متمایز می‌سازند. مهم‌ترین گزاره‌های کارکردگرایی نسبت به ماهیت جامعه عبارتند از:

توجیه نظم

مهم‌ترین گزارة کارکردگرایی نسبت به ماهیت جامعه، تلاش در جهت حفظ و توجیه نظم در مقابل ایجاد تغییر و دگرگونی در جامعه است. تلاش برای دست‌یابی به نظم، به معنی کشف‌ساز و کارهایی است که رفتار را از حالت اتفاقی بیرون می‌آورد و زمینه را برای قابل پیش بینی ساختن رفتارهایی که در اثر تضاد اجتماعی یا به علت خلاقیت‌های فردی پدید می‌آیند، فراهم می‌کند.

این کار، از طریق یافتن «ساخت‌های اجتماعی» یا راه حل‌هایی میسور است که در مسیر رفتارهای اجتماعی کنترل نشده مانع ایجاد می‌نمایند و آنها را به اطاعت از الگوهای نهادینه ملزم می‌دارند. برای انجام این امر لازم است که بعضی از ابعاد رفتار ثابت در نظر گرفته شود و جهان اجتماعی نیز باید از اجزای مستحکمی ساخته شده باشد که هر یک دارای حدودی مشخص بوده و حدود دیگری را نیز تعیین می‌کند.28

این یکی از مشابهت‌های کارکردگرایی و نظریه افلاطون است؛ زیرا هر دو نظم اجتماعی را به مثابه ارزش اخلاقی تلقی نموده و در تلاش‌اند تا نظم اجتماعی را حفظ و برای آن پشتوانه ارزشی پیدا نمایند. این دو دیدگاه، به جای توجه به مسئله آزادی، برابری و یا خوشبختی انسان، به برقراری نظم توجه نموده که این امر به عقیدۀ هر دو از طریق همنوایی با ارزش‌های اجتماعی مشترک حاصل می‌گردد؛ زیرا ارزش‌های مشترک اخلاقی در ایجاد نظم نقش دارند.

از این‌رو، جامعه‌پذیری و آموزش یکسان اهمیت می‌یابد؛ زیرا هر دو دیدگاه بر این باورند که ارزش‌ها واجد خصلت انتقالی‌اند تا تکوینی. لذا از طریق روش‌های بیرونی مناسب باید درونی گردد. از نظر کارکردگرایان این منشأ بیرونی جامعه، فرهنگ و از نظر افلاطون همان صورت مثالی است. این دو دیدگاه، ارزش‌ها را خارجی و فراتر از جهانی می‌بینند که بر آن نقش می‌افکنند.

در نتیجه، هیچ وقت به منشأ ارزش‌ها، نحوة توسعه و تغییر آن توجه ندارند. به عقیدۀ هر دو دیدگاه ارزش‌ها فرا بشری‌اند و با منشأ خارجی افراد را کنترل می‌کنند. در نتیجه، هر دو نظریه مدعی هستند که انسان ذاتاً نمی‌تواند خود را کنترل نماید و به وجود کنترل کننده‌های خارجی و برتر از خود به منظور حفظ نظم اجتماعی نیازمند است.

در هیچ یک از دو دیدگاه، انسان مبنای سنجش نیست، بلکه در دیدگاه افلاطون خداوند و در کارکردگرایی جامعه مبنای سنجش است؛ چون خالق ارزش‌ها هستند.29  در نتیجه، کجروی در هر دو دیدگاه به معنی عدم همسویی با ارزش‌های اخلاقی مشترک می‌باشد.30  از نظر کارکردگرایان معاصر، «عدم تعادل نظام» به مثابه مهم‌ترین مصداق کجروی هنگامی فعلیت می‌یابد که افراد در انجام وظایف‌شان کوتاهی نمایند و انتظارات دیگران را بر اساس ارزش‌های فرهنگ‌شان برآورده نسازند.31

مخالفت با انتقاد بنیادی و تغییرات اساسی

گزاره دیگر نظریه کارکردگرایی پرهیز از هرگونه انتقاد جدی از وضعیت موجود و تلاش در جهت تغییرات بنیانی در جامعه است. راز این امر در این است که کارکردگرایان معتقدند نظام‌های اجتماعی دارای نیازها و ضرورت‌های کارکردی هستند که همه آنها مانند مُثُل افلاطون کلی و جاودانه‌اند. نیازها و ضرورت‌های جهان شمول از یک‌سو، می‌تواند معیاری برای انتقاد فراهم نماید؛ زیرا فرض بر این است که جوامع در صورتی که قدرت تأمین آنها را نداشته باشند، دچار بحران خواهند شد.

کارکردگرایان معتقدند: جهان اجتماعی خارج از ما و بدون ارتباط با شناخت ما به منزلۀ موجودات تجربی وجود دارند که همسان با جهان طبیعی از ساختارهای خشک، ملموس و نسبتاً تغییر ناپذیر تشکیل شده است و فرد در آن به دنیا می‌آید و زندگی می‌کند بدون اینکه هیچ تأثیری بر آن داشته باشد.

از سوی دیگر، چون ضرورت‌های کارکردی جهانی و دایمی هستند، همیشه وجود آنها برای حفظ ثبات در جوامع ضروری و توجیه‌گر سلسله مراتب وضعیت موجود و مانع در راه تحول محسوب می‌شوند. با در نظر گرفتن مجموعه‌ای از ضرورت‌های جهان شمول برای هر جامعه، فرض اولیه کارکردگرایی این است که حتی در صورت احتیاج جوامع به اصلاح، ابعاد بسیار مهم و تغییرناپذیری وجود دارند که پذیرش آنها از سوی افراد الزامی است.

در حالی‌که، نظریه کارکردگرایی دارای ابعاد انتقادی و توجیهی وضع موجود است. اما این ابعاد، در عین حال بازدارندة یکدیگرند. این خصلت کارکردگرایی با این نظریه مُثُل افلاطون مشابهت دارد که به عقیده وی به موازات صورت‌های مثالی همواره نهادهای اجتماعی وجود دارد. ولی در صورتی که نهادهای اجتماعی به صورت کامل با صورت‌های مثالی تطابق نیابند، صورت‌های فاسدِ آن تحقق می‌یابند که در این صورت، با پذیرش ذات و جوهر نهادهای اجتماعی زمینه برای نقد از اشکال خاص آن فراهم می‌شود.

از این طریق است که نظریه افلاطون با اینکه خود را نظریه بی‌طرف و عام در نظم اجتماعی معرفی می‌کند، نوع خاصی نابرابری اجتماعی را مفروض می‌انگارد.32  به این شیوه، نظریة افلاطون و کارکردگرایی، زمینة مشابهی را برای تعهدات ایدئولوژیک فراهم می‌سازند. یکی از آنها این است که نظریه پرداز باید خصوصیات مشخص یا از نظر صورت‌های کامل مطلوب و یا از نظر ضرورت‌های جهان شمول ارائه دهد.

دیگر اینکه این دو مدل، بر حفظ ثبات، نظم اجتماعی و بر نیازها و فنون حفظ نظم اجتماعی تأکید دارند و به پایداری نظام بیش از رشد و تحول آن توجه نموده‌اند؛ زیرا در نظریة افلاطون مُثُل ابدی و غیرقابل تغییر می‌باشد و در کارکردگرایی مفهوم کارکرد و ضرورت‌های کارکردی به ضرورت‌های ثبات اجتماعی و نه ضرورت‌های تحول تأکید دارند.33

تشبیه جامعه به اندام

اندیشه افلاطون و مدل کارکردی، مدلی مبتنی بر تمثیل ارگانیسم است.34  این تمثیل، مستلزم پیش فرض‌های زیر است که بنیان و اساس کارکردگرایی را نسبت به ماهیت جامعه شکل می‌دهند:

الف. تلقی جامعه به مثابه نظام: مدل کارکردی در پی یافتن منطق عمومی در جامعه انسانی است. مطابق این دیدگاه، جامعه به عنوان نظام و یا کل مرکب از اجزاء تلقی می‌شود که در اکثر موارد این گونه نظام‌ها دارای نیازها و ضرورت‌هایی تلقی می‌شوند که می‌بایست برآورده شوند تا بقا را تضمین نمایند و اجزای تشکیل دهنده آن در این مسیر عمل می‌نمایند.35  تلقی نظام‌مند و کل گرایانه‌ای جامعه است که در حقیقت ما را به سوی نوعی ساختارگرایی هدایت می‌کند.

ب. وابستگی متقابل اجزای نظام: پیوستگی و وابستگی متقابل اجزاء نظام، یکی از فرضیه‌های زمینه‌ای در الگوی کارکردگرایی است. مفهوم پیوستگی به نوعی پیوند مستقیم و محسوس میان اجزا و عناصر مختلف نظام به مثابه یک کل اشاره دارد؛ پیوندی که در محیط‌های بیولوژیک کاملاً آشکار است. مفهوم وابستگی در این گزاره به معنای تابعیت متقابل است؛ یعنی هر جزء به جزء دیگر وابسته است و از تغییر آن تأثیر می‌پذیرد.

اما تأثیرپذیری به یک گونه و به یک شدت انجام نمی‌گیرد.36  مفهوم «وابستگی متقابل» با اندیشه جبرگرایی، که از طریق پذیرش تفوق بعضی عوامل اجتماعی مطرح می‌شود، مغایرت دارد؛ زیرا فرض بر این است که تغییرات در هر جزء نظام، بر سایر اجزاء آن نیز اثر می‌گذارند.37  علاوه بر این، حقیقتاً مفهوم «وابستگی متقابل» با «استقلال کارکردی» اجزاء نیز در تعارض است؛ زیرا مفهوم وابستگی متقابل به وجود اجزاء برای کل و استقلال کارکردی به وجود آنها برای خودش به طور استقلالی دلالت دارند.38

محصول دو خصلت پیشین، یکپارچگی نظام به معنی میزان سازگاری متقابل اجزاء نظام با یکدیگر است؛ زیرا کل یکپارچه، کلی است که تمام واحدهای ساختی در آن دست کم با حداقلی از سازگاری متقابل با یکدیگر هماهنگ باشند که این حالت از طریق اثرهای یک جز بر اجزاء دیگر حاصل می‌شود. به طور کلی، اجزاء بادوام در نظام‌های اجتماعی آثاری دارند که به عمل کردن اجزای دیگر کمک می‌نمایند و در بقاء کل سهیم‌اند.39  یکپارچگی به مثابه فرضیه‌ای متافیزیکی، مهم‌ترین خصلت زنده جهان است؛ زیرا در آن اجزاء تنها از طریق ارتباط با کل معنا و اهمیت خود را به دست می‌آورند.40

ج. سلطه رابطة کارکردی میان اجزاء: تمثیل جامعه به ارگانیسم، بیانگر این مطلب است که رابطة عناصر تشکیل دهندة ساختار اجتماعی با همدیگر و با کل جامعه از نوع رابطه کارکردی است که در تحلیل این اجزاء، کارکرد آنها در تأمین نیازهای نظام در کانون توجه قرار می‌گیرد.41  نتیجه این سخن، این است که تمام موجودیت یا حرکت اجزاء و کل، منطقی است و به غایتی مشخص می‌رسند.42

د. وحدت کارکردی: کارکردگرایی براین باور است که پدیده‌های اجتماعی طبق بیان کارکردگرایی جدید، همه رویه‌ها و باورداشت‌های فرهنگی و اجتماعی الگومند و یا معیارین دارای کارکرد بوده و برای بهترین منظور به وجود آمده‌اند و می‌بایست از طریق کارکرد‌های آنها بررسی شوند. به همین دلیل، کارکردگرایان علت وجود بعضی از الگوهای اجتماعی به ظاهر بی‌کارکرد را از طریق کارکردهای مخفی و پنهان آنها توجیه می‌کنند.43

این پیش فرض، شبیه این اندیشه افلاطون است که وی با حکیم دانستن خداوند، معتقد است تمام موجودات حتی کوچک‌ترین اشیا در کل جهان از جمله جهان اجتماعی به خاطر کارکرد‌های خاص شان نسبت به نظام ارگانیسم جهان خلق شده‌اند. گرچه افلاطون با طرح نظریه مُثُل، کارکردگرایی غایت شناسانه اولیه خود را تعدیل نمود، ولی به اصل آن پایبند ماند.44

چنانکه از نظر افلاطون بعضی چیزها در جهان به بهترین شکل ممکن وجود ندارند، کارکردگرایان نیز معتقدند الگوهای اجتماعی را نمی‌توان تنها بر مبنای کارکردهای مثبت آن بررسی کرد، بلکه باید به کارکردهای منفی آن توجه نمود که در نتیجه از بعد فاسد برخوردار است.45  البته این اصل، نوعی وابستگی ارگانیک میان کارکرد‌ها را نیز نشان می‌دهد که از طریق مکانیسم‌های عمومی پیوند به وجود می‌آیند؛ یعنی هر کارکردی در یک اندام متمرکز نیست، بلکه به نوعی در اندام‌های دیگر نیز جریان دارد و هر یک از کارکردها به نوعی کارکردهای دیگر همان کل را نیز در خود درونی کرده و آنها را در حرکت خود دخالت می‌دهند.46

ه‍ . عمومیت کارکردی: مطابق این اصل همه صورت‌های فرهنگی و اجتماعی معیارین و ساختارها دارای کارکرد مثبت‌اند.47  شبیه این اصل در اندیشه افلاطون نیز وجود دارد.چنانکه افلاطون هستی واقعی را از اشیا منفی و پست سلب می‌نماید. از نظر کارکردگرایان نیز پدیده‌های فاقد کارکرد یا کارکرد منفی به مثابه پلیدی‌های اجتماعی وجودشان قابلیت بقاء ندارند؛ زیرا در تأمین نیازها یا همنوایی با ضرورت‌های نظام موفق نیستند.48  در نتیجه، تمام پدیده‌های اجتماعی تا زمانی وجود دارند که دارای کارکرد مثبت باشند و در صورت از دست دادن آن از بین می‌روند و کسوت وجود از تن آنها خلع می‌گردد.

ز. ضرورت کارکردی: مطابق این اصل، هر امر اجتماعی دارای کارکرد منحصر به فرد است که هیچ امر غیر هم سنخ نمی‌تواند بدیل آن واقع شود. به دیگر بیان، این گزاره گویای آن است که موجودیت کارکرد‌ها گویای وجود یک غایت و وجود این غایت گویای ضرورت وجود آن کارکرد‌ها و در نهایت آن عناصر است.49  البته این اصل مورد اعتراض شدید قرار گرفته است.

پی نوشت:

1 . امیل دورکیم، دربارۀ تقسیم کار اجتماعی، ترجمه باقر پرهام، ص 51؛ ر.ک: گی روشه، سازمان اجتماعی، ترجمه هما زنجانی‌زاده، ص 127 و 131.

2 . غلام عباس توسلی، نظریه‌های جامعه شناسی، ص 217؛ برو نیسلا و مالینوفسکی، نظریه علمی درباره فرهنگ، ترجمه عبدالحمید زرین قلم، ص 195.

3. جولیس گولد، و ویلیام ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه جمعی از مترجمین، ص 679؛ ویلیام اسکیدمور، تفکر نظری در جامعه شناسی، ترجمه جمعی از مترجمین، ص 141.

4 . جورج ریترز، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، ص 145-146.

5 . همان، 147؛ اسکیدمور، همان، ص 147؛.

6 . آلوین گولدنر، بحران جامعه شناسی غرب، ترجمه فریده ممتاز، ص 371.

7 . خوزه لوپز و جان اسکات، ساخت اجتماعی، ترجمه حسین قاضیان، ص10.

8 . ناصر فکوهی، تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، ص 174.

9 . لوپز، خوزه و جان اسکات، ساخت اجتماعی، ترجمه حسین قاضیان، ص 13.

10 . ویلیام اسکیدمور، تفکر نظری در جامعه شناسی، ص 143.

11 . جورج ریتزر، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ص 135.

12 . فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ج 8، ص 25-26.

13 . آلوین گولدنر، بحران جامعه شناسی غرب، ترجمه فریده ممتاز، ص 81-85.

14 . برای آشنایی با مکتب اصالت لذت ر.ک: به فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج8، فردریک کاپلستون.

15 . ر.ک: جورج ریتزر، نظریه‌های جامعه‌شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، ص 121-122؛ لوئیس کوزر، زندگی و اندیشه جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، ص 202؛ امیل دورکیم، قواعد روش در جامعه شناسی، ص 124.

16 . برای آشنایی با انواع پیش فرض‌ها ر.ک: گولدنر، بحران جامعه شناسی غرب، ص 47-73؛ ر. ک: بوریل و مورگان، نظریه¬های کلان جامعه شناسی و تجزیه و تحلیل سازمان، فصل اول و دوم.

17 . آلوین گولدنر، بحران جامعه‌شناسی غرب، ص 47-48.

18 . همان، ص 10 و 14 و 44.

19 . آلوین گولدنر، بحران جامعه‌شناسی غرب، ص 461.

20. همان، ص 469.

21 . همان، ص 471.

22 . همان، ص 447.

23 . همان، ص 475.

24 . بوریل و مورگان، نظریه‌های کلان جامعه شناسی و تجزیه و تحلیل سازمان، ص 10، 15 و 44.

25 . آلوین گولدنر، بحران جامعه شناسی غرب، ص 137-138.

26 . همان، ص 294.

27 . همان، ص 11و 17 و 44.

28 . همان، ص 279-281.

29 . همان، ص 463-465.

https://www.farsnews.ir/news/13910614001262