فقر محتوای فارسی

معدود حوزه‌ای را می‌توان یافت که ارتباط تنگاتنگی با تجارت داشته باشد و کاملا خودجوش (بدون سرمایه‌گذاری) رشد کلانی کرده باشد.

مشکل محتوای فارسی دقیقا همین است. انتظار داریم قیمت تولید محتوا از آدامس خروس‌نشان کمتر باشد، ولی نویسنده برای قرب الهی و با امید به اجر معنوی بنشیند پای کار و روزانه هزار الی بی‌نهایت‌کلمه ارزش خالص تولید کند. نمی‌شود که.

آن نویسنده که نشسته پای کار مغزش کالری می‌سوزاند و تنها راه رساندن کالری به مغز—گلاب به رویتان—خوردن نان است. و نان هم که از زیر سنگ درمی‌آید. سنگ هم که این‌روزها اسم دوم کارفرماست.

تا وقتی کارفرماهای منصفی پیدا نشوند که حاضرند برای محتوای ناب هزینه کنند، وضعیت همین‌قدر آبکی خواهد بود و نمناک‌تر از خودِ «نمناک».

البته آن‌سوی پرچین را هم باید دید. بسیارند کارفرماهایی که حاضرند دست مبارک را کمی عمیق‌تر در جیب ببرند. اما دردشان این است که نویسندهٔ خوب گیر نمی‌آید. معتقدند محتوانویسِ خوب آب شده رفته زیر زمین—و اگر نویسندهٔ خوبی دیدیم باید سلام کارفرما را هم بهش برسانیم.

این گلایه قابل درک است و انکارش جایز نیست. ولی حکایت محتوای فارسی حکایت گاو نر است و شیر. به هر طرف ماجرا که می‌روی، یکی می‌گوید نر است و دیگری اصرار دارد که بدوش. به کارفرما می‌گویی پول بیشتری تزریق کن که کیفیت کار بالا برود، می‌گوید کیفیت چنگی به دل نمی‌زند و بیشتر از این نمی‌ارزد. به محتوانویس می‌گویی کیفیت کارت را بالا ببر که کارفرما سر کیسه را شل کند، می‌گوید با این بودجه همین هم از سرش زیاد است.

خلاصه که تقصیرها را بیندازیم گردن پول؛ این از همه راحت‌تر است.