درباره‌ی هنر یادگیری/چگونه یاد بگیریم؟ (به علاوه فایلهای رایگان)



هشدار!

این متن را یا باید به تمامی بخوانید یا همین‌الان صفحه را ببندید! اگر صفحه را ببندید یکی از مهم‌ترین دستاوردهای آینده‌ی خود در یادگیری را از دست خواهید داد! و اگر متن را با تمام لینک‌های معرفی شده نخوانید به هدف این مقاله (که آموختن یادگیری است) نخواهید رسید. تمام لینک‌ها و فایل‌ها رایگان است.


منبع: marketingland.com
منبع: marketingland.com

این متن اصطلاحاً یک متن Curated هست، به این صورت که من از قوی‌ترین متونی و در کل محتوایی که می‌شناسم را جمع می‌کنم و در یک مقاله منتشر می‌کنم. این متن در مورد یکی از مهم‌ترین اصول یادگیری است. این اصل می‌گوید که در میدان یادگیری باید ابتدا سِپرت را بیندازی. در برابر آموزه مقاومت نکنی تا محتوا را به تمامی درک کنی. و نقد بماند برای زمانی دیگر (اینکه چه زمانی آن را نقادانه بررسی کنیم را فعلاً کار نداریم.)

  • اول

اولین لینک، مربوط است به متن محمدرضا شعبانلعی که سال‌ها پیش نوشته‌ شده اما هنوز هم می‌تواند تازه‌ی تازه باشد.

ذهن مصداق‌یاب (روزنوشته‌های محمدرضا شعبانعلی)

  • دوم

این را که خواندید. می‌توانید بروید سراغ لینک بعدی که یک فایل صوتی رایگان از وبسایت متمم است. البته این یکی خیلی اولویت ندارد، اما اگر این را گوش بدهید، حتما کمک می‌کند.

مقدمه‌ای بر مهارت یادگیری (متمم)

  • سوم

این هم در یک فایل صوتی دیگر از همین وبسایت است که اهمیت کلیدی دارد.

لینک دانلود فایل یادگیری تطبیقی؛ ذهن مصداق‌یاب و تناقض‌یاب (متمم)

  • چهارم

فایل سوم در مورد مفهوم هنر یادگیری (شاگردی کردن) است. تا آن‌جا که می‌دانم اولین بار که این مفهوم شاگردی کردن مطرح شد در وبلاگ محمدرضا شعبانعلی مدرس مذاکره بود. که در پاسخ به یکی از کامنت‌های وبسایتش آن را منتشر کرد. که بسیار بسیار برای یادگیری مفید است. اینکه بدانیم چگونه شاگردی کنیم در راستای مفاهیمی است که در لینک‌های قبلی آمده است.

درباره‌ی هنر شاگردی کردن

  • پنجم

مطالعه‌ی متنی که محمدرضا شعبانعلی در پروژه‌ی پایانی درس مدل‌ذهنی نوشته است در مورد تحلیل مدل‌ذهنی ray kurzweil نوشته است.

تحلیل مدل ذهنی ری کورزویل

باکس خاکستری پرطرفدارترین دیدگاه در سایت متمم
باکس خاکستری پرطرفدارترین دیدگاه در سایت متمم
  • ششم

متن زیر را با رعایت نکاتی که در سه لینک بالا گفته شده بخوانید. اگر قرار است همین‌طوری روزنامه‌ای بخوانید بی‌فایده است. این متن بخشی از یک مصاحبه است با یک کارشناس معتبر (منبع) :

آنهایی که در اروپا و آمریکا درس خوانده‌اند و دکترا و فوق دکترایشان را آنجا گرفته‌اند  ضرورتا هر آنچه آنجا بوده را جذب نکرده‌اند. بستگی دارد که شما کدام دانشگاه بوده‌اید، با چه کسی کار کرده‌اید و چقدر خودتان علاقه داشته‌اید. رتبه‌بندی دانشگاه‌ها خیلی مهم است. آمریکا حدود ۷۰۰ دانشگاه دارد، به نظر من می‌رسد که ۵۵۰ مورد آن اعتبار خاصی ندارد. در آن ۱۵۰ دانشگاه دیگر هم تنها ۶۰-۷۰ مورد عالی هستند و بقیه باز سطح‌ پایین‌تری دارند. شاید تجربه کرده‌اید که وقتی با افراد روحانی صحبت می‌کنند، از آنها می‌پرسند که مثلاً با چه کسی مکاسب خوانده‌اید، استاد شما چه کسی بوده و کجا درس خوانده‌اید. اینکه شخص روحانی در نجف، قم یا مشهد درس خوانده بسیار مهم است. اینکه استاد او چه کسی بوده و در معرض چه کسانی قرار گرفته، تعیین‌کننده است.
این را هم عرض کنم که دکترا گرفتن در دانشگاه‌های خوب آمریکا بسیار سخت است. شما به نوعی ۵ سال قرنطینه هستید. الان مثلا وزارت علوم اتکا به امتحان جامع دکترا را بر عهده دانشگاه‌ها گذاشته اما در هر امتحانی مگر بیشتر از ۱۰-۲۰ کتاب به عنوان منبع اعلام می‌شود؟ در دانشگاهی که من درس خواندم لیستی به من برای امتحان جامع دادند که بدون اغراق حدود هزار مورد کتاب داشت! من ۹ ماه، روزی ۱۸ ساعت خودم را برای امتحان جامع آماده می‌کردم. ۲۴ سالم بود و ۹ ماه من سردرد داشتم. وقتی به کلینیک دانشگاه رفتم، پزشک به من گفت: «امتحان جامع داری؟» وقتی پاسخ مثبت دادم گفت: «هیچ راهی ندارد، امتحان جامعت را بده تا سرت خوب شود چون الان وحشت تو را گرفته است.» در دانشگاه‌های خوب شما یک بار امتحان جامع می‌دهید. اگر رد شوید، باید از آن دانشگاه بروید، فرصت دومی در کار نیست. از هر جایی هم ممکن است سوال بیاید. می‌دانید آنها چه می‌گویند؟! می‌گویند دانشجوی دکترا کسی است که بر متون مسلط باشد. ما اینجا دانشجوی سال اول‌مان دستش را بلند می‌کند و می‌گوید نظر من این است. حتی من دانشجوی سال اولی داشتم که می‌گفت فلان رئیس‌جمهور خارجی اشتباه می‌کند. ما خیلی ادعا داریم. در دانشگاه‌های آمریکا دانشجو فقط آمده است یاد بگیرد و به متون مسلط شود. به ما گفتند این هزار تا کتاب را باید شماره‌گذاری کنید تا وقتی می‌گویند کتاب شماره ۲۴۵، نظریه‌های منطقه‌گرایی در دنیا، شما از حفظ شرح بدهید. در دانشکده‌ای که من بودم هر ترم یکی دو نفر رد می‌شدند و از آنجا می‌رفتند.
اینطور درس خواندن خیلی متفاوت است. در اروپا خیلی از دانشگاه‌ها کلاس ندارند و course work برگزار نمی‌کنند. دکترا سه مرحله دارد؛ «کلاس»، «امتحان جامع» و «رساله». اما اکثر دانشگاه‌های اروپا تنها رساله دارند. شما وارد دانشگاه می‌شوید، استادی پیدا می‌کنید و بعد به او می‌گویید من علاقه دارم روی فلان مطلب کار کنم، بعد رساله‌تان را می‌نویسید و بعد تمام می‌شود. «دکتر» می‌شوید!
در این سیستم کسی که آدم بااستعداد و برجسته‌ای است، می‌شود آقای دکتر طباطبایی، می‌شود آقای دکتر نقیب‌زاده، آقای دکتر بشیریه. اما هر کسی نمی‌تواند این مراحل را راحت بگذراند. این سه نفری که مثال زدم همه در اروپا درس خواندند، اما هم توانایی‌های خودشان بالا بوده و هم حتما اساتید خوبی داشته‌اند و در کارشان جدی بوده‌اند. وگرنه اینکه یک نفر برود phd بگیرد، دلیل بر تسلط او نیست. باید از او پرسید در کدام دانشگاه، با کدام استاد، با چقدر وقت و زحمت دکترا گرفته است. برآیند آن فرد هم بعدا نشان می‌دهد که او چقدر خوب درس خوانده و این خیلی مهم است.
  • هفتم

متن زیر که در ادامه‌ی متن بالا است را بخوانید (مفهوم استاد دیده).

می‌دانید، که من سال‌هاست روی مفهوم «استاد دیده» تاکید دارم. این خیلی مهم است. آدم نمی‌تواند روبه‌روی دانشگاه تهران ۱۰ تا کتاب بخرد و در خانه بنشیند و اینها را بخواند و بگوید که من علوم سیاسی می‌فهمم. شما سایت‌ها را مطالعه بفرمایید. صدها نفر در مورد مسایل سیاسی، اقتصادی و بین‌المللی نظر می‌دهند. اکثر این افراد حتی یک مقاله علمی تابه‌حال ننوشته‌اند. بارها شده دعوت به مناظره شده‌ام. بعد پرسیده‌ام، این شخص کجا درس متون سیاسی،‌اقتصاد سیاسی، توسعه و علم روابط بین‌الملل خوانده و استادش چه کسی بوده و متون او چیست؟ پاسخ شنیده‌ام که ایشان شفاهی است فقط سخنرانی می‌کند، خودش استاده شده است. علم این افراد، شفاهی است. کسی که کتاب دیگری را شفاهی نقد کند اعتبار ندارد. منتقد باید هم رشته نویسنده کتاب یا مقاله باشد. از نظر علمی، مثلاً من نمی‌توانم کتاب فلسفی یک استاد فلسفه را نقد کنم چون تخصص آن را ندارم. پوپولیسم علمی نتیجه تولید انبوه دکترا است. بعد اخلاق علمی هم کلیدی است. تا به حال دیده‌اید کسی که اصالت علمی و اخلاق علمی دارد در نقد دیگران و در مخالفت علمی، بر دیگران القاب بگذارد.
 این نشان‌دهنده این است که مدرک گرفتن بدون فرهنگ و اخلاق و اصالت علمی، بی‌فایده است. من در طول هفته ۳۰-۴۰ جا در ایران برای سخنرانی، میزگرد و سمینار دعوت می‌شوم ، اما اولین سوالی که می‌پرسم این است که چه کسانی دارند می‌آیند و من با چه کسی در این میزگرد می‌نشینم.
وقتی صحبت از واژه «استقلال» می‌شود، من می‌بینم که متون علمی و تاریخی توسعه بالغ بر سیصد کتاب سیاسی، اقتصادی و حتی فلسفی می‌شود. من می‌گویم یک کشور حتما باید به استقلال سیاسی‌ و امنیتی‌اش ‌حساس باشد؛ اما پدیده‌ای به عنوان استقلال در فناوری و استقلال در اقتصاد به معنای رشد توان رقابت و تولید فنی و اقتصادی کشور در نظام بین‌الملل است. آمریکا، ژاپن و آلمان، هیچ یک استقلال اقتصادی، فناوری و تولید ندارند. اما همه به استقلال سیاسی حساس هستند و باید هم باشند. چاد هم در آفریقا به استقلال سیاسی‌اش حساس است، چه برسد به ما و امثال ما که حساسیت‌های تاریخی داریم. وقتی پیش کسی می‌نشینم که اصلا این متون را نخوانده و به واژه استقلال تسلط ندارد و تاریخش را نمی‌داند. با کدام بستر مطالعاتی می‌توان با این فرد وارد دیالوگ فکری شد؟ مگر می‌شود در دو ساعت همه اینها را خلاصه کرد و گفت. کسی ممکن است مثلا مهندس برق و در حوزه کاری خود، آدم بسیار محترمی باشد، ‌ولی معنای این واژه یا حتی واژه توسعه، واژه سیاست، واژه قدرت و واژه استقلال را نداند. شنیده‌اید پزشکان می‌گویند خوددرمانی نکنید. علم سیاست و علم اقتصاد و علم روابط بین‌الملل، تخصص هستند. طبعاً نمی‌توان در این رشته‌ها خودآموزی کرد.
حتی در دولت یازدهم که یک دولت تکنوکرات است که هم تجربه و هم افراد تحصیلکرده دارد، باز هم می‌بینید که مقام‌های وزارت خارجه ما در این دولت، دنیا را موعظه و به اروپا نصیحت می‌کنند.
معلوم است که وزارت خارجه ای‌های ما هابز نخوانده‌اند. برای همین هم است که مثلا سیاستمدار ما می‌گوید که اگر آمریکا صداقت داشته باشد، مسایل حل می‌شود. مثلاً به دبیرکل سازمان ملل نامه می‌دهیم تا به رویه‌های قوه مقننه و قوه قضائیه آمریکا اعتراض کند. این کار در بهترین شرایط، تبلیغات است و وزارت خارجه، روابط عمومی در صحنه بین‌المللی است. این دکترین سیاست خارجی نیست. از رهیافت  هابزی، سازمان‌ملل، یک لطیفه است؛ محلی برای سخنرانی و ملاقات است. اثرگذاری بر سیاست و تصمیم‌گیری‌ها در کانون‌های دیگری است. چه بخواهیم و چه خوشمان بیاید، واقعیت این است که جهان، هابزی است.

حالا که به اینجا رسیدیم فکر می‌کنم مناسب است که بگویم چرا این‌ها را تا اینجا نوشته‌ام.

در نوشته‌ی قبلی خودم در همین ویرگول بخش‌هایی از یک مصاحبه با یک فرد خبره که سال‌ها در موضوع تخصصی‌اش یعنی «روابط بین‌الملل» تلاش کرده و عرق ریخته را بازنشر کردم. اما کامنت‌هایی که زیر آن دریافت کردم تا حدی ناامیدکننده بود. یعنی احساس کردم مغرورانه، از سر بی‌اطلاعی و سرسری و غیردقیق کامنت گذاشته بودند. و گمان کردم آن‌ها که این کامنت‌ها را نوشتنده‌اند، بدون توجه به این اصول که در بالا برشمردم متن را خوانده‌اند.

آن‌ها نه شاگردی کردن را می‌دانستند و نه می‌فهمیدند که برای درک کردن اول باید آماده‌ی دور انداختن مفروضات قبلی خودت باشی، مخصوصا زمانی که یک فرد باتجربه و خبره و آن‌ هم مستقل از حکومت آن را نوشته است. کسی که سوگیری کمتری نسبت به بسیاری از ما دارد و به دلیل تخصصش اگر مناسب‌ترین فرد نباشد قطعا یکی از مناسب‌ترین افراد برای گفتن آن حرف‌ها بود.