حول موضوع طراحی محصول، مفاهیم زیادی به وجود اومده. اسمهایی شبیه به هم با مفاهیمی بسیار نزدیک که ممکنه با هم اشتباه گرفته بشن و برای درک صحیحشون باید عمیقاً اونا رو مطالعه کرد. دوتا از این مفاهیم بسیار شبیه به هم، User-Centered Design و Human-Centered Design هستن.
اطلاعات پراکندهای در این مورد وجود داره. اگر این موضوع رو جستجو کنید به مقالات و تعاریف ضد و نقیضی بر خواهید خورد که هیچکدوم به وضوح به جواب این مسئله اشاره نمیکنه. توضیحاتی که گاهی 180 درجه با هم در تضاد هستند و در واقع هرچه بیشتر در این مورد مطالعه کنید، بیشتر سردرگم خواهید شد.
در دهه 50 و 60 میلادی، کم کم مفهوم تفکر طراحی در تکنیک های افزایش خلاقیت توسعه داده شد. حدود 20 سال بعد، در دهه 80 و بعد از انتشار کتاب Architect or Bee از Mike Cooley در سال 1980، عبارت Human-Centred Systems سر زبون ها افتاد. عبارت User-Centered Design اولین بار در لابراتوار ریسرچ Don Norman در دانشگاه کالیفرنیا استفاده شد. این عبارت بعد از انتشار کتاب User-Centered System Design: New Perspectives on Human-Computer Interaction در سال 1986، به شدت محبوب شد. این مفهوم بعد از انتشار کتاب The Design of Everyday Things حتی بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت.
1. ویکیپدیا طراحی کاربر محور رو فریمورکی معرفی کرده که در اون کاربردپذیری، خصوصیات کاربر، محیط و... با دقت بالایی مورد مطالعه قرار میگیره. همون ویکیپدیا طراحی انسان محور رو رویکردی برای حل مسئله معرفی کرده که در فریمورک های طراحی و مدیریت استفاده میشه تا با در نظر گرفتن تمام جوانب انسانی، راهکارهایی برای حل مسئله به وجود بیاد. طبق این تعاریف، طراحی انسان محور زیرمجموعهای از طراحی کاربر محور خواهد بود.
2. در ادامه IDEO در ویدیویی برای طراحی انسان محور، تعریفی تقریباً مشابه با تفکر طراحی ارائه میکنه. روشی شامل سه مرحله که با مرکزیت انسان در اون، به حل مسئله میپردازه. قرار بود تفاوت بین طراحی کاربر محور و انسان محور رو بررسی کنیم اما نه تنها تفاوت این دو مشخص نشد، بلکه به نظر میرسه تفکر طراحی هم وارد ماجرا شد.
3. سازمان جهانی استانداردسازی (ISO) هم استانداردی برای طراحی انسان محور ارائه کرده که البته فقط محدود به سیستمهای کامپیوتری تعاملی هست.
This document provides requirements and recommendations for human-centred design principles and activities throughout the life cycle of computer-based interactive systems.
4. سازمان IDF با تعریفی که از این استاندارد ارائه میده، تفاوت بین تفکر طراحی و UCD رو مشخص میکنه اما با ورود انسان به این تعریف، باز هم طراحی انسان محور رو با کاربر محور یکی میدونه. نکته جالبی که اینجا بیان شد و خیلی جالب بود این بود که با استفاده از کلمه "User" بُعد انسانی ماجرا کاهش پیدا میکنه، به کاربر به عنوان بخشی از سیستم نگاه می کنیم و Empathy کمتری به خرج میدیم پس دلیل داره که اسم استاندارد رو Human Centered Design گذاشتن.
5. منابع دیگه هم مطالب پراکندهای دارن که حتی طراحی انسان محور رو با تجربه کاربری مقایسه میکنه! میشه گفت واقعاً هیچ جواب مشخص و ۱۰۰٪ قانعکنندهای برای این سوال وجود نداره.
دلیل (نه چندان منطقی) شخص من برای یکی نبودن این دو مفهوم اینه که آیا ممکن نیست کاربر یک سیستم تعاملی، موجود زندهای غیر از انسان باشه؟ فرض کنید قصد داریم ظرف غذایی برای سگها طراحی کنیم. اینجا دیگه کاربر ما صرفاً انسان نیست. به همین دلیل هم آبم با استاندارد ISO و سیستم های تعاملی کامپیوتریش توی یه جو نمیره. از طرفی همه انسان های دخیل در مسئله، صرفاً کاربر محصول نهایی نیستن.
متقائد کننده ترین نوشته ای که خوندم، از یک طراح در Medium بود (@Qonita) که با استفاده از تجارب شخصی خودش و چیزی که در عمل دیده بود، طراحی انسان محور رو از کاربر محور جدا کرده بود. طبق این تعریف:
طراحی کاربر محور بیشتر حول بُعد فنی ماجرا میچرخه و محصول رو برای کاربری که از قبل مشخص شده بهینه سازی میکنه.
طراحی انسان محور، به بعد روانشناسی مسئله توجه میکنه و تاثیرات مستقیم یا غیرمستقیم محصول روی تمام انسان هایی که در پروسه حل مسئله دخیل هستند رو بررسی میکنه.
جالبه که بعد از مطالعه تعداد زیادی از منابع معتبر، بهترین تعریف رو تعریف همین طراح میدونستم. برداشتی که من از تمام این مقالات کردم این بود که UCD و HCD دو مفهوم خیلی نزدیک به هم هستن اما یکی نیستن چرا که کاربر یک محصول میتونه انسان نباشه و انسان هم ممکنه صرفاً کاربر اون محصول نباشه!
چیزی که به عنوان طراحی کاربر محور توسط IDF، IDEO و ویکیپدیا تعریف شده، نه یک ذهنیت، بلکه یک روش حل مسئله دارای چند مرحله ست. در حالی که طراحی انسان محور بیشتر روی ذهنیت تمرکز داره. شاید بهتره که هر دو HCD و UCD رو به عنوان ذهنیت قبول داشته باشیم و روی چیزی که این منابع به عنوان طراحی کاربر محور (یک فریمورک) معرفی میکنن اسم جدیدی بذاریم. شاید چیزی مثل User Thinking!
چیزی که واضحه اینه که نمیشه فقط به یک منبع برای پیدا کردن این اطلاعات بسنده کرد. مطالعه کنید، فکر کنید و به چالش بکشید. آیا شما این دو مفهوم رو یکی میدونید؟ آیا من اشتباه میکنم؟ ممکنه!
امکان خلاصه کردن نوشته و داستان Qonita، در حدی که در این نوشته بگنجه وجود نداشت. اگر وقت و حوصله خوندنش رو دارید پیشنهاد میکنم حتماً یا نسخه اصلی اون در Medium و یا ترجمه فارسی اون رو در ویرگول بخونید.