هرچی فکر میکنم میبینم باعث همهی بدبختیام فقط خودمم..
یه روز کیکی
یه روز آفتابی جف و اسلندرمن برای تفریح باهم رفتن بیرون. اچا و جینی و سومین حوصله اشون سر رفته بود. برای همین تصمیم گرفتن کیک درست کنن.
جینی: کیک چطوری درست میشه؟!
اچا:اول آرد میریزیم بعد......
جینی حرف اچا رو قط کرد
جینی: فهمیدیم بلدی خانم آشپز.
اچا که نظاره میکرد و یومی و جینی مواد رو درست میکردند.
که یهو یومی برا مسخره بازی همزن رو روی حالت تند گذاشت.
اچا: عه چرا خراب شد.
یومی: روشن شو. عهه! گوه خوردمممم.
جینی: کرم داشتی خرابش کردی.
اچا عصبانی شد با دمپایی به جون یومی افتاد( اچا توهم که فقط بزن مردم رو)
جینی: بیاین دعوا نکنین . درستش کردم.
همزن داشت کار میکرد. اچا داشت تخم مرغ رو مدیریت که یهو همزن تخم مرغ ها رو پس زد و ریخت رو اچا.
یومی:عههه چرا همزن داره مواد ها رو پس میده.
یهو تمام آرد ریخت رو یومی. جیغ زد( بخدا گوش من که پاره شد)
جینی : خداروشکر من کثیف نشدم.
یومی و اچا انقدر عصبانی بودند که تمام آرد و تخم مرغ رو روی جینی ریختن. جینی انقدر جیغ کشید که ایلیس جک اومد.
ایلیس جک:چیکار کردین این بنده خدا رو.
یومی: هیچ کاری نکردیم فقط تبدیل به کیکش کردیم.
(بعد کلی دعوا و کلکل)
جف و اسلندرمن اومدن که وقتی وضع خونه رو دیدن بچه ها رو از خونه بیرون کردن.
( همون لحظه که بچه ها بیرون خونه بودن)
یومی: من یه پرندم آرزویی دارم که برگردم خونه.
جینی: تو نمیری خونه.
اچا: بسهههههه
مطلبی دیگر از این انتشارات
جف قاتل
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندگی یه پسر کوچولوی بی آزار...
مطلبی دیگر از این انتشارات
ماه خونی