اینجا تا جواب سوالاتم رو نگیرم بیخیال نمیشم. مسائلی که برای خودم پیش اومده رو باز میکنم و توضیح میدم از روانشناسی تا تکنولوژی
معماریِ فوبیا (فضا چطور در ما ایجاد ترس میکند؟)
چرا بعضی از فضا ها انسان ها رو به خودشون جذب میکنن و احساس خوبی میدن ولی بعضی از فضا ها به ما این احساس رو میدن که در خطریم یا اینکه دائما داریم تماشا میشیم و در نهایت از این فضا ها پرهیز میکنیم.
سال ۲۰۱۷ در یک پست در وبسایت 4chan به وجود آمد. در این پست، کاربری تصویری از یک فضای زرد رنگ و بیروح به همراه متنی ارائه داد که توضیح میداد چطور اگر کسی به طور ناگهانی از دنیای واقعی خارج بشه، به این دنیای بیپایان میرسه.
من اولین بار که این تصویر رو دیدم به طور ناخودآگاه ترس غیر قابل توصیفی رو حس کردم. شاید به خاطر فضای خالی از زندگیش و یا به خاطر تکرار المان ها که احساس افتادن توی یک لوپ بیپایان رو میدن.
شاید در فضا های روزمره به طور دقیق با چنین فضایی رو به رو نشیم ولی فضای های مشابهی هستند که همین احساس را القا میکنند.
این فقط مختص به معماری معاصر نیست و برخی همین ترس رو در رابطه با راهرو های سرپوشیده و ایوان های دوره گوتیک دارند.
ترس از فضای تنگ یا کلستروفوبیا، از دو کلمه تشکیل شده: "کلسترم" و "فوبیا." کلسترم از زبان لاتین میاد و به معنای "محصور" یا "محاصرهشده" است. به نوعی میتونیم بگیم این محصور شدن بیشتر با صومعههای راهبهخانه مرتبطه، جایی که راهروهای پوشیده دور باغها رو احاطه میکنن.
تو این فضا، ما میتونیم نمادهایی از دنیای بهشتی رو ببینیم، جایی که درخت زندگی وسط همه چیز ایستاده و به نوعی به ما یادآوری میکنه که چقدر درون خودمون جوهر زندگی و روح خدا رو داریم.
حالا فرض کن توی یه فضای تنگ گیر افتادهای، حس میکنی تمام دنیا بهت فشار میاره. اینجا میشه ترس از گرفتار شدن در خودت، ترسی که ممکنه خیلی از ما رو به چالش بکشه. وقتی توی یه فضای بسته قرار میگیری، انگار هیچ راه فراری نداری و فقط حس میکنی که هرچه بیشتر میچرخی، بیشتر به سمت تاریکی و تنهایی میری.
جالبه بدونی که این ترس از فضاهای تنگ تنها یه احساس نیست، بلکه میتونه به چیزی عمیقتر برگرده. ارتباط بین معماری و علوم اعصاب اینجا خودش رو نشون میده. همه چیز از یه "چیزی" مشخص شروع میشه، چیزی که ما بهش میگیم معماری، اما تأثیرش روی مغز و ناخودآگاه ما میتونه واقعاً عمیق باشه. مثلاً غارها، که هم در معماری و هم در علوم اعصاب کاربرد دارن، میتونن به ما یادآوری کنن که چقدر در خطر گیر افتادن هستیم.
توی غار، آدمها همیشه از فکر گرفتار شدن در تاریکی وحشت داشتن، چون ممکن بود خفه بشن و زندگیشون رو از دست بدن. این احساس، همون غریزه بقاست که تو وجود همهمونه. امروزه دیگه غارها جایی برای زندگی نیستن، اما میشه آسانسور و تونلها رو به عنوان معادل مدرن غارها در نظر گرفت.
و حالا بریم سر اصل مطلب: طبق نظریه مشهور افلاطونی، انسانی که توی غار محصور شده، در واقع به سایهها محکومه، به این معنی که در جهل و ندانمکاری خودش غرق شده. اینجاست که یک وضعیت واقعی مثل گرفتار شدن در یه فضای تنگ میتونه حسهای مختلفی رو توی ما بیدار کنه، از تأمل و خوداندیشی تا ترسهای واقعی مثل کلستروفوبیا.
ترس از فضاهای باز یا آگورافوبیا، واژهای داره که از دو کلمه شکل گرفته: "آگورا" که از یونان باستان میاد و به معنای "مکان عمومی" است و "فوبیا" به معنای "ترس."
آگورا شاید اولین فضای عمومی معنادار در تاریخ معماری بوده، جایی که دموکراسی متولد شد و نقش مرکزی در زندگی مردم داشت. اما جالب اینجاست که این ترس، پارادوکسیکال و پیچیدهست، چون دو نوع ترس متضاد رو ترکیب میکنه: ترس از فضاهای بسته و همچنین ترس از فضاهای عمومی مثل piazzas، بازارها، مراکز خرید و استادیومها.
این ترس از کلستروفوبیا متفاوت است، چون طبیعت پیچیدهتری داره و معمولاً با اضطراب یا افسردگی مرتبطه. این ترس ذاتی نیست و در طول زندگی به وجود میاد، به خاطر درک نادرست ما از فضاها.
معمار و نظریهپرداز رومانیایی، دنا پاپ، در کتابش با عنوان "معماری، ادراک و ترس" توضیح میده که شش عامل وجود داره که میتونه سطح استرس رو افزایش بده یا حتی باعث بروز فوبیا بشه.
- اولین عامل، دماست که به راحتی کنترلپذیره. دماهای شدید، چه گرما و چه سرما، میتونن سیستم عصبی رو تحریک کنن.
- دومین عامل، اشباع بیش از حد یک محیط با بیش از حد تحریککنندههاست، مثل تبلیغات رنگارنگ و پرجنب و جوش که میتونه حسهای ما رو خسته کنه.
- عامل سوم، شلوغی است که ناشی از عدم تناسب بین فضای موجود و نوع فعالیتهای انجام شده در آن جاست، مثل تعداد زیاد مردم در یک مترو یا اتوبوس.
- عامل چهارم، شهرت یک مکان است، که میتونه باعث بشه فرد چیزهایی رو تصور کنه که هرگز واقعیت نداشته باشن، مثلاً یک محلهای که شهرت بدی داره.
- پنجمین عامل، انرژی و منابعی است که میتونه به نوعی باعث ناامیدی بشه، مثل پلههای ناهموار یا یک موزه خیلی گرون برای بازدید.
- و آخرین عامل، نبود محرک های حسی یا کمبود آنهاست، چون این محرومیت احساس عدم قطعیت رو به وجود میاره و شما نمیدونید از اون فضا چه انتظاری باید داشته باشید.
پس معماری و فضا میتونه بستری برای احساسات بد رو فراهم کنه. ولی آیا فضایی که ما در اون زندگی میکنیم در کودکی میتونه تاثیرات طولانی مدت روی شخصیت و ترس های ما بذاره؟
بله، بهطور قطع! فضایی که ما در آن بزرگ میشویم و زندگی میکنیم میتواند تأثیرات عمیق و طولانیمدتی بر شخصیت و ترسهای ما بگذارد. معماری و طراحی فضاها نه تنها بر رفتارهای ما تأثیر میگذارند بلکه میتوانند احساسات، خاطرات و حتی نوع تفکر ما را شکل دهند.
در حال حاضر تحقیقاتی در رابطه با تاثیر معماری در کودکی و شکل گیری ترس ها در بزرگسالی انجام نشده است. ولی این موضوع که انزوای کودکان و جدایی آنها از محیط های طبیعی باعث شکل گیری ترس هایی در بزرگسالی میشود، دور از ذهن نیست.
در نوشته بعدی، سعی میکنم با اطلاعات بیشتری به بررسی این موضوع بپردازم که چگونه معماری و طراحی فضاها در شکلگیری ترسها و اضطرابها در افراد نقش دارد. خواهیم دید که چگونه فضای زندگی، محیطهای اجتماعی و حتی فضاهای آموزشی میتوانند تأثیرات عمیقی بر روانشناسی و احساسات ما داشته باشند و به ایجاد ترسها منجر شوند. امیدوارم با همراهی شما، به درک بهتری از این موضوع دست پیدا کنیم.
مطلبی دیگر در همین موضوع
نگاهی به کتاب "روانشناسی فروش"، اثر برایان تریسی
مطلبی دیگر در همین موضوع
بهترین روش ترک سیگار
مطلبی دیگر در همین موضوع
بیش فعالی در کودکان - درمان علائم بیش فعالی کودک - دکتر بیش فعالی