مصاحبه/نوشته هایم را برای"جوانان امروز"می‌فرستادم!

_در کجا با ویرگول آشنا شدید؟

+از وبسایت "یک پزشک" که هنوز هم مثل روز اول فعّال است.

_چند وقته در ویرگول اکانت دارید؟ و چندوقته در ویرگول پست منتشر می‌کنید؟

+در همان روزهای ابتدایی راه‌اندازی ویرگول. جواب هر دو بخش سوالتان بیش از پنج سال است.

_قبل از ویرگول هم می‌نوشتید؟ کی شروع به نویسندگی کردید؟

+بله قبل از ویرگول هم می‌نوشتم ولی بیشتر برای دل خودم و گاهی هم برای مجله‌هایی مثل "جوانان امروز" و "روزنامه اطلاعات" می‌فرستادم. تمام چیزهایی که فرستادم به جز یک یا دو مورد، منتشر شدند. از همان زمان مدرسه در تنها درس‌هایی که کارم کم و بیش درست بود املاء و انشاء بود. ولی تا جایی که کاغذنوشته‌هام نشان می‌دهند حول و حوش بیست سالی است که جدّی‌تر می‌نویسم.
البته در مورد لفظ محترم "نویسندگی" همان‌طور که در یکی از یادداشت‌هایم نوشته بودم:
بنده را می‎‌توان نویسنده خواند، نه به این دلیل که چیزهایی که می‌‎نویسم لزوماً ارزش خواندن دارند، بلکه به این دلیل که از رو نمی‌‎روم و به هر حال می‎‌نویسم.

_در این مدت زمان طولانی تا به حال به فکر حذف اکانت یا مدتی دور بودن از این فضا بودید؟

+در مورد حذف اکانت هرگز ولی در مورد دور بودن بله بارها به این مسئله فکر کردم و هنوز هم فکر می‌کنم.
به قول شاعر:
من از این شهر سفر خواهم کرد
به دهی خواهم رفت...
که در آن شب هنگام
بشود بوی خدا را فهمید
بشود پیشانی شاپرکی را بوسید.?⛺♨️??

_ویرگول در این سالها تغییرات زیادی کرده، راجب تغییراتش چه نظری دارید؟

درباره‌ی این تغییرات دو سال پیش یادداشتی را تحت عنوان "چگونه ویرگول از «هر چی دوست داری بنویس» به «هر چی دوست داری بفروش»، تغییر هویت داد؟! و باقی قضایا!" نوشتم. هنوز هم حرفم همان است با فلفل و نمک بیشتر ولی ترجیح می‌دهم سکوت کنم و به جای هدر دادن وقتم برای اعتراض به ویرگول، وقتم را صرف چیزهای مهم‌تری کنم.

_به نظرتون بهترین ورژن از ویرگول تا به امروز چه بوده؟

+ویرگول نسخه‌ی یکی دو سال اول.??

_ویرگول ظرفیت بالایی از اشخاص رو پوشش می‌ده، به نظرتون این اشخاص بیشتر در چه بازه‌های سنی‌ای هستن؟

+بیشترین باز‌ه‌ی سنّی به تجربه‌ی خودم بین پانزده تا هجده سال است. دوستان به محض ورود به دانشگاه، کمتر می‌نویسند و به محض درگیری با زندگی مشترک، معمولاً قید نوشتن را می‌زنند. در همین ویرگول نویسنده‌های درجه یکی داشتیم که متاسفانه وقتی ازدواج کردند، نوشتن را رها کردند. مثل خانم یاس سفید و خانم صداقت.?

_هر روز انتقاد‌های زیادی از سیستم عامل‌های ویرگول می‌شه، شما تا به حال در ویرگول به مشکلی برخوردید؟

+بنده هنوز هم مشکل دارم. همین الان یادداشتی را که در لپ‌تاب می‌نویسم، به درد خواندن در گوشی اندروید نمی‌خورد. نیم‌فاصله‌ها، حذف می‌شوند و حروف کلمات به هم می‌چسبند.?

_به نظرتون بزرگترین مشکلات ویرگول چه هستند؟

+یک: استفاده از کاربران، به عنوان کالایی برای کسب درآمد برای خودش و بی‌توجّهی به زحمتی که کاربران برایش می‌کشند.
دو: حجم انبوه و روزافزون پُست‌های تبلیغاتی.

_اگر می‌تونستید ویرگول رو بر اساس سلیقه‌ی خودتون تغییر بدید، چه تغییری ایجاد می‌کردید؟

+یک: قسمت منتخب‌های ویرگول را جذاب‌تر می‌کردم.
دو: اسپانسرهایی برای حمایت از نویسندگان خوب ویرگول جذب می‌کردم.
سه: مقالات، جُستارهای و یادداشن‌های خوب ویرگول را به صورت کتاب منتشر می‌کردم.
چهار: نشریه‌ی الکترونیکی ویرگول را راه‌اندازی می‌کردم.
پنج: از افراد خلّاق برای ایجاد نوآوری و جذّاب‌تر شدن فضای ویرگول دعوت به کار می‌کردم. مثلاً صفحه‌ی اصلی ویرگول را با عوض شدن فصل‌ها، تغییر می‌دادم. در چارچوب لایک و نظرها، تغییر ایجاد می‌کردم. مسابقات ماهانه برگزار می‌کردم.
شش: سالی یک همایش و دورهمی خودمانی برای کاربران ویرگول، همزمان با نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال و یا نمایشگاه کتاب ترتیب می‌دادم‌.
هفت: برای کاربران به میزان وقتی که برای ایجاد محتوا می‌کنند و به تعداد بازدیدکنندگانی که دارند، سهمی از درآمدی که ویرگول کسب می‌کند را در نظر می‌گرفتم.
هشت: موارد دیگر.

_هرچیزی جدای مشکلات، نقاط مثبتی هم داره، چه چیزهای کوچک و زیبایی در ویرگول هست که به شما حس خوبی می‌ده؟

+بهترین نقطه‌ی مثبت، حسّ امنیّت، فضای پاک و بدون فحش و دشنام و توهین ویرگول است. اضافه کنید به این‌ها همدلی و صمیصمیمیت بین برخی از کاربران.

_در عوض بعضی چیزها مارو ناراحت می‌کنه، تابه حال فرد ویرگولی شما رو رنجونده؟

+در این حدّ که بنده را رنجانده باشند خیر. ناراحتی موقت شاید ولی رنجیدن خیر.
چون به قول حافظ:
در طریقت ما کافریست رنجیدن.

_بزرگترین نکته مثبت ویرگول در نظر شما چیه؟

+سادگی.

_یک سری جملات و نوشته‌ها بی دلیل حال آدم رو خوب میکنه، کدوم پست تا به حال بی‌دلیل حال شما رو خوب کرده؟
بی‌دلیل که چیزی به خاطر نمی‌آورم ولی با دلیل، بسیار. برای کسی که تا الان هزاران پُست را در ویرگول خوانده و از خواندن خیلی‌ از آن‌ها هم حالش خوب شده است، انتخاب یک پُست اصلاً ساده نیست. ولی می‌توانم از یکی ز از یادداشت‌های خانم "شیما صداقت" تحت عنوان "یادداشت| سالگرد یک تصمیم شیرین" نام ببرم.

_شما برخلاف بیشتر ویرگولی های این اواخر، هرروز پست میزارید، چطور این تایم بندی رو حفظ کردید؟

+به این سوال که سوال دوستان زیادی بود، به صورت مفصّل در یادداشتی که تحت عنوان "جشن سده ? | به مناسبت انتشار صد یادداشت در صد روز" نوشتم پاسخ دادم.

_سرگرمی های دیگه اتون به جز کتاب خوندن چه هستن؟

+درست کردن مجسمه‌هایی از چوب کبریت، سیم و خرت و پرت‌هایی که پیدا می‌کنم‌. چند تا کلبه هم با چوب ساختم. البته مثل نوشتن، توی این سرگرمی‌ها هم هیچ آموزشی ندیدم. به حیوانات و گیاهان هم علاقه‌ی زیادی دارم. امّا لازم است بگویم که چند وقتی است دغدغه‌های زندگی، اجازه نمی‌دهند که برای سرگرمی‌های دیگرم وقتبگذارم. دارم به این فکر می‌کنم که از کارم استعفاء بدهم و به فضل و یاری خدا شرایط زندگی را به سمتی ببرم که بیشتر به سرگرمی‌های محبوبم بپردازم.✍??

_تا به حال از کتاب خوندن خسته شدید؟ در صورتی که جوابتون مثبت هست، چه کردید؟

+خوشبختانه تا الان این اتّفاق نیفتاده است.?

_کدوم کتاب باعث شده اشک از چشمانتون جاری بشه و کدوم کتاب باعث شده از ته دل بخندید؟

+یادم می‌آید که کتاب «فراتر از بودن» اثر "کریستین بوبن" را با زبان روزه و در یکی از روزهای ماه رمضان چند سال پیش خواندم. موقع خواندنش تمام صورتم پر از اشک بود. درباره‌ی این کتاب یادداشتی با عنوان"چه قدر یک تابوت برای گنجاندن این همه خوبی،تنگ است!" را در ویرگول نوشتم.
کتابی که یادم می‌آید موقع خواندنش حسابی خندیدم کتاب "کالیپسو" اثر طنزنویس آمریکایی"دیوید سداریس" بود. درباره‌ی این کتاب یادداشت نیم‌کاره‌ای در پیش‌نویس ویرگول دارم که متاسفانه هنوز موفق به تکمیل و انتشارش نشدم.

_یک سرگرمی دیگه‌ای که بهش اشاره کردید، فیلم دیدن بوده، فیلم مورد علاقه‌تون چیه؟

+چند روز پیش پسرم پرسید اگر قرار باشد قبل از مرگت فیلمی را ببینی چه فیلمی را انتخاب می کنی؟ جوابم به سوال ایشان همان جوابی است که می‌توانم به سوال شماهم بدهم.
فیلم "نارنگی‌ها" Tangerines محصول سال ۲۰۱۳
علّت علاقه‌ام به این فیلم که تا الان چند بار هم آن را دیده‌ام، همسان بودن دغدغه‌ی این فیلم با دغدغه‌ی تمام عمرم است.

_فیلمی دیدید که فکر کنید فقط وقت تلف کردن بوده؟

+فیلم "قدرت سگ" محصول ۲۰۲۱

_به نظرتون بین فیلم‌هایی که به وصف زندگی یک نوجوان در میان، کدوم از همه بهتر هست؟
فیلم «بلفاست» که درباره‌ی آن یادداشتی تحت عنوان "فیلم «بلفاست»: فیلمی سرشار از عطر خوش زندگی" در ویرگول نوشتم.

_از نقطه نظری که شما به سال های نوجوونی دارید، به نظرتون زندگی یک نوجوون چه درجه ی سختی ای داره و این سختی ها چه هستند؟

+نوجوانی بیشتر به کار در کنار پدرم گذشت. امّا چیزهایی که در نوجوانی خیلی اذیتم کردند این‌ها بودند: بولهوسی‌ها، ناآرامی‌ها و هیجانات شدید، تند و زودگذرم. بهترین کار برای عبور کم دردسر از نوجوانی، سرگرم شدن به کارهای مفیدی مثل ورزش، هنر و مطالعه است‌. برای دوستانی که به خدا اعتقاد دارند، نماز اوّل وقت و خواندن قرآن هم خیلی می‌توانند کمک کنند‌. هر چند در سنّ نوجوانی، معمولاً نگاه ما جوری است که جذّابیّت‌هایی که شیطان پیش روی ما می‌گذارد، بر جذّابیّت‌های خدا پیش روی ما می‌گذارد، اولویت دارند و همین هم متاسفانه باعث آسیب‌های جدّی و ابدی به نوجوان می‌شود‌. سختی دیگر این دوران درگیری با والدینی است که درک صحیحی از این دوران ندارند. نوجوان بر روی حرف‌ها و کارهای درست و نادرستش، تعصّب به خرج می‌دهد و همین تعصّب گاهی کار را به جاهای باریک می‌کشاند. خوش به حال آن‌هایی که خامی نوجوانی را زودتر پُشت سر می‌گذارند. به قول مولانا:
سخت‌گیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون‌آشامی است

_از نظر دیگه خب صددرصد یک نکته‌های مثبتی هم در این باره هست، به نظر شمااون نکات مثبت چه هستند؟

+نکته‌ی مثبت دوران نوجوانی همان انرژی بی‌اندازه و خستگی‌ناپذیری‌اش است که اگر در جاهای صحیح استفاده شوند، پس‌اندازی می‌شوند برای تمام عمر. مثل کسانی که این انرژی را صرف یادگیری یک یا چند مهارت می‌کنند.

_شما دوران نوجوونی اتون رو چطور گذروندید؟

+همان‌طور که گفتم نوجوانی بنده بیشتر به کار در کنار پدرم گذشت. کار در زمین کشاورزی و مرغداری. البته خاطرات تلخ و شیرین این دوران هم زیاد هستند که در یادداشت‌های قدیمی‌ام درباره‌شان نوشتم‌.

_شما در اون زمان چه رشته ای رو برای دانشگاهتون و بهتره بگم تمام زندگیتون، انتخاب کردید؟

+انتخاب خودم چیزی بین ادبیات، روانشناسی و جامعه‌شناسی بود ولی با تحمیل پدرم، رشته‌ی حسابداری را انتخاب کردم‌.

_از اون انتخاب راضی هستید؟

+اصلاً. همیشه گفتم اگر می‌توانستم درس‌هایی که در دانشگاه خواندم را از مغزم بیرون بریزم این‌کار را انجام می‌دادم. حیف از آن همه وقت که صرف درس‌هایی کردم که هیچ علاقه‌ای به آن‌ها نداشتم‌.

_انتخاب هایی زیادی در زندگی آدم هست، بین بد و خوب، پشیمانی ای از روند زندگیتون دارید؟ اگر دارید حاضر بودید (درصورتی که میشد) به گذشته سفر کنید و چیزی رو تغییر بدید؟

+یک مهارت فنّی مثل مکانیکی خودرو را به صورت حرفه‌ای می‌آموختم.
در رشته‌هایی که علاقه داشتم تحصیل می‌کردم‌.
شغلی به جز شغلی که الان دارم را برای کسب درآمد و گذران زندگی انتخاب می‌کردم.
یک جاهایی را بی‌خیال سرزنش دیگران می‌شدم و با صبر، تحمّل و تفکر بیشتری دست به انتخاب می‌زدم.

_و دو سوال آخر: لطفا خودتون رو معرفی کنید و یک توصیه به تمام ویرگولی ها و نوجوانان بکنید.

+دست انداز هدف از زندگی را خوردن و خوابیدن نمی بیند. او فکر می کند به دنیا آمده است تا بیشتر از هر چیزی بر روی پدیده های دنیا فکر کند. و این هم که اسم خودش را دست انداز گذاشته است برای این است که خودش دائم دچار دست اندازهای فکری بزرگ و کوچک است و تمام یادداشت هایش هم به نوعی بیانگر همین دست اندازها هستند.
آدمِ همیشه نا آرامی هستم که می‌خواهد دنیا را جای بهتری برای زندگی دیگران کند، حال آن‌که حتی نتوانسته است زندگی بهتری برای خانواده‌ی خودش فراهم کند.
بیشتر دوست دارم توصیّه بشنوم تا این‌که توصیّه داشته باشم. امّا توصیّه‌هایی را که همیشه به پسر نوجوان خودم دارم را برای شما هم می‌نویسم:
مسیر زندگی خودت را انتخاب کن، مهم نیست که دانشگاه بروی یا نروی. یک یا چند مهارت را یاد بگیر که اگر با یکی از آن‌ها نتوانستی زندگی‌‌ات را تامین کنی با دیگری بتوانی. سواد به دردت نمی‌خورد، معرفت کسب کن. جادّه خطرناک است، مراقب باش!




نه اینکه کاری نداشته باشد؛ باید با چند مشاور املاک تماس می گرفت، به چند مدرسه سر میزد، خوشخواب تخت را از آن جدا میکرد، لباس های انبوه گنجه را در می آورد و دور می انداخت، بچه ای را سامان می داد که باید پدر و مادری بالای سرش بود. فردا، شاید فردا پی همه این کار ها را میگرفت!

کتاب درون آب اثر پائولا هاوکینگز / صفحه 34