من کسی نیستم تو کیستی؟یا : «ناب ویرگول»
سلام بر تو که سین سلام بر تو رسید / سلام گرد جهان گشت جز تو نپسندید(مولوی)
« جلال محسنی شورغین »که با نام دست انداز در ویرگول مطلب منتشر می کند اهل کرج است و از طرف مادر تفتی (یاد رفیقم افتادم که توی تفت نقشه کشه).متولد آخرین روز اسفند 1358و تحصیلات لیسانس دارد.یکی از پر نویس ترین همراهان ویرگول که تعداد مطالبش از 545 نوشته گذشته و شماره ی دنبال کنندگانش به 1000 رسیده (مبارک باشه). به شدت عاشق نوشتن و دوست دار چنین محیط نوشتنی است. کارمند مورد نظر هر روز با فوج جمعیتی که صبح ها از البرز می زنند بیرون و بر شلوغی و دود پایتخت اضافه می کنند همراه شده و شب ها در خانه پای لپ تاپ با ویرگول سفید آبی حال می کند. او محیط آرامی برای این کار دارد( خوش به حالش!).
این دوست کتابخوان،فیلم باز،صادق،مودب،شاکی از مدرسه و آموزش و پرورش، در بیست و چهار سالگی به علت تصادف بیمار و صاحب دردی استخوانگداز می شود که هنوز رهایش نکرده.کلاهی که مجبور است بیشتر اوقات روی سر بکشد شما را یاد یکی از شخصیت های عروسکی می اندازد.
هنوز ندیده ایمش ولی سه روز یک بار و آن هم «شباهنگام...» اگر پست جدیدش را نبینیم دلمان برایش تنگ می شود. وقتی از ما تعریف می کند امر بَرِمان مشتبه می شود که نکند جائی خبریست یا استعدادکی داریم و هنوز خودمان نمی دانیم (البته که دست انداز با همه همینطور رفتار می کند.)
دست انداز چالش هایی در ویرگول آفرید که استقبال خوبی از آن شد مثل «حال خوبتو با من تقسیم کن» . چالش «ناب های ویرگول» باعث شد که با بضاعت کم و وقت محدود دست به دکمه بشوم و چیزی از پست های خودش کُپی پیست کنم و از شما هم بخواهم که مطلب من را تکمیل کنید.قبلا افرادی مثل خانم «صداقت »و آقای «محمد رضا» مطالبی در مورد دست انداز نوشته اند (و ایضا خودم) و بسیاری هم حدث های اشتباهی زده اند. اگر بپرسید :مگه دست انداز معرفی می خواهد؟ جوابش اینه : نه. ولی ما خودمان احتیاح به تبلیغ خودمان داریم .(جواب را حال نمودی؟). این نوشته با نگاه به تمامی مطالب دست انداز نوشته نشده است.بلکه مستند به نوشته های چهار ماه اخیر است.اگر خواستید ادامه اش دهید به پست «پدر و مادر عزیزم!ای کاش هیچ وقت مرا تربیت نمی کردید!» مربوط به تابستان 98 و پست های قبل تر نگاه کنید.
چالشها:
حال خوبتو با من تقسیم کن
اون بهترین دوست منه
ناب های ویرگول
چراها و چون ها
دست انداز دیگران را تشویق به نوشتن می کند. حرص ویرگول را می خورد و روابط پنهانی با دست اندر کارانش دارد.در پست هایش بعضی نوشته ها را معرفی می کند به این امید که شاید بیشتر خوانده شوند.به نوشته ها نمره می دهد.کمتر از بیست پلاس پلاس هم نمی دهد.برای چالش هایش از جیب مایه می گذارد.ماهنامه منتشر می کند.و خلاصه حکومتی راه انداخته است.
نشانی کانال آپارات دست انداز https://www.aparat.com/jjaallaal11
مطلبی از دست انداز در روزنامه اطلاعات https://www.ettelaat.com/mobile/?p=24229&device=phone
گزیده ای از عقاید دست انداز:
- گاهی عاقلانه ترین کار این است که هیچ کار عاقلانه ای انجام ندهی!
- ما ایرانی ها شبیه ترین آدمها به ایتالیائی ها هستیم،و بعدش به آمریکائی ها.
- گاهی اثر درمانی یک فیلم خوب صد دقیقه ای از اثر جلسات روان درمانی که برای ما کلی خرج بر می دارد بیشتر است.
- من بیشتر از این که تحقیقی ایمان آورده باشم به صورت حسّی و بر پایه ی نشانه ها و با تامل در علت و معلول ها،به خدا ایمان آورده ام.
- زن ها نسبت به کاری که بهشون سپرده می شه احساس مسئولیت بیشتری می کنند و صادقانه تر و بی طمع تر کار می کنند.
- اکثریت قریب به اتفاقِ کسانی که در ویرگول حضور دارند:«چه آنهایی که می نویسند،چه آنهایی که می خوانند و چه آنهایی که نظر می دهند،ناب هستند.»
- شیطان شدن از فرشته شدن به مراتب سهل تر است.برای اینکه شیطان بشوی،یک بار گفتن "نه" آنجایی که نباید بگویی کافی است.ولی برای فرشته شدن باید تا روزی که زنده ای چشم بگویی و کیست که نداند همه ی عمر چشم گفتن،چقدر سخت است.
- تا زمانی که آموزش و پرورش توی کشور ما درست نشه،هیچ جای دیگه ای اون جور که باید و شاید درست نمی شه.
- شرایط جامعه ی باعث شده که انسانهای امروز به مراتب پیچیده تر و عجیب تر از انسانهای دیروز باشند.
- نظرهای موافق بهت حال می دن و این فقط باعث می شه که به راهی که داری می ری ادامه بدی.ولی نظرهای مخالف،حالت رو می گیرن و در عوض یه چیز خوب بهت می دن که خیلی ارزش داره و اون«تحرّک برای مطالعه و دانایی بیشتره».
- کتابها و فیلم ها و حتی دنیای ما هر دهه که می گذره،چند برابر دهه های قبل از مفهوم و معنا،تهی می شن.کمتر فیلم یا کتاب جدیدی رو دیدم که حرفی برای گفتن داشته باشند.حرفی که قبلاً گفته نشده باشه.
فیلم و سینما:
یکی از آرزوهای محالِ دست انداز، ساختن فیلم است.
اخیرا فیلم های ایرانی را نمی بیند چون چیزی از آن ها نصیبش نمی شود.
عاشق سینمای ایتالیا و اسپانیا و سینمای ضد هالیوودی است.
معتقد است : «هیچ فیلمی لو دادنی نیست.چون ظرافت های فیلمنامه و نقش ها رو نمی شه توی هیچ نوشته ای لو داد.»
فیلم یا سریال هائی که دست انداز شما را به دیدن آن دعوت می کند:
- سریال کمدی درام نوجوانانه ی محبوبش،«فریکس اند گیکس»/
- فیلم دکتر جکیل و آقای هاید ساخته ی ویکتور فلمینگ 1941 /
- فیلم سامورائی و گرگ و میش the twilight samurai /
- فیلم عجیب الخلقه ها (محصول 1932) /
- فیلم چهار صد ضربه از فرانسوا تروفو/
- فیلم زنده باد زاپاتا از الیا کازان /
- فیلم گرسنگی محصول 1966 /
- فیلم تردید محصول 2008 /
- فیلم فارنهایت451 ازتروفو /
- فیلم غریبه های کامل /
- فیلم گوزن مقدس/
- سریال saburra /
کتاب ها:
روش معرفی کتاب توسط دست انداز با دیگران کمی متفاوت است.اول کتاب را می بلعد بعد بازگو می کند.متاسفانه یا خوشبختانه برای دست انداز خیلی سخت است که برای معرفی یک کتاب خوب،به یک یا دو پارارگراف از آن بسنده کند:«یکی از دلایلی که تعداد مطالبی که در مورد کتابها می نویسم با تعداد کتابهایی که می خوانم همخوانی ندارد،همین است.شاید نوشتن تمام کلمات کتابی که حال مرا خوب کرده است کار سختی نباشد،چون با عشق و علاقه این کار را انجام می دهم،...»
تعدادی از کتابهایی که دست انداز از آن ها نام برده :
- کتاب مصور« دکتر جکیل و آقای هاید» نوشته ی رابرت لوئی استیونسن،ترجمه ی محمد صادق جابری فرد
- «شوایک، سرباز پاکدل»یا«سرباز خوب،شوایک»نوشته یاروسلاو هاشک و ترجمه ایرج پزشک زاد.
- «یک وجب خاک خدا» نوشته ارسکین پرستون کالدول ترجمه آقای علی اصغر بهرام بیگی
- «زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی»نوشته لارنس استرن و ترجمه ابراهیم یونسی.
- «در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند»: نوشته میچ البوم:ترجمه ی پاملا یوخانیان.
- «سیصد و شصت و پنج روز در صحبت قرآن »نوشته استاد الهی قمشه ای.
- «ژاک قضا و قدری و اربابش» نوشته دنی دیدرو و ترجمه مینو گلشیری.
- کتاب «عزاداری های نامشروع »از آیت الله سید محسن جبل عاملی.
- «زوربای یونانی»نوشته نیکوس کازانتزاکیس و ترجمه محمد قاضی.
- «چنین کنند بزرگان»نوشته ویل کاپی و ترجمه نجف دریا بندری.
- کتاب «درستایش ناستودنی ها» از دكتر عبدالعظيم كريمی.
- داستان کوتاه «کلمات گوسفندند»، نوشته ی آلبرتو موراویا
- «قرآن » با ترجمه و شرح استاد ابوالفضل بهرام پور .
- کتاب «اعجوبه »یا «تیز هوش» نوشته هرمان هسه.
- کتاب«پیام های عاشورا»نوشته ی «جواد محدثی».
- «داستان دوست من کنولپ »اثر هرمان هسه.
- «خندمین تر افسانه» از دکتر اسماعیل امینی
- کتاب«افسانه های ایتالیایی» ایتالو کالوینو
- «خلقیات ما ایرانیان»: مرحوم جمال زاده
- «سی و پنجم ماه مه» از اریش کستنر
- «ما ایرانیان »: مقصود فراست خواه
- «هفت پیکر» اثر نظامی گنجوی.
- «سرزمین دور دستِ» انید بلایتون
- «سیر و سلوک زائرِ» جان بانیان
- «کیمیاگرِ» پائولو کوئلیو
علایق:
- از شاعران مورد علاقه:فریدون مشیری/ حسین منزوی /محمد صالح علا
- از نویسندگان محبوب: دنی دیدرو/ ایرج پزشک زاد/ایرج ملکیان/
- به آقای قمشه ای ارادت خاص دارد و شنوندگان دائمی سخنرانی های ایشان است.
- پست هایش گواهند که به کار در محیط اکسل علاقه دارد:
خودش در مورد خودش چه می گوید؟
- علاقه به شمردن دارم.
- بی کار نیستم. با برنامه ریزی کار می کنم و به تمام کارهایم می رسم.
- فکر می کنم هیچ کس به اندازه ی من برای خواندن و نوشتن مطلب در ویرگول وقت نمی گذارد.که علتش هم عاشقی است.
- بابای ما اینقدر که بزهاش و سگ هاش رو دوست داره،ما رو دوست نداره.یه جوری روی بزهاش اسم گذاشته و صداشون می کنه که آدم حسودیش می شه.
- به طرز وحشتناکی درون گرا هستم.در دنیای واقعی خیلی حوصله ی برقراری ارتباط با کسی را ندارم و یه جورائی با تنهائی بیشتر حال می کنم.
- تنها صفت «ترامپ »که خیلی باهاش حال می کنم،همین صداقتش و با زبان عامیانه حرف زدنشه.
- شعری که از خانم «امیلی دیکنسون» در بیو گذاشته ام به شدت با فلسفه ی ذهنیم نزدیکه.
- وقتی یادم میاد چه جوری توی مدرسه کتک می خوردیم،حالم بد می شه.باور کنید روی ساواک رو سفید کرده بودند.معلمی داشتیم که شیلنگ رو کرده بود سر چوب می زدمون.انگار می خواد اسب رام کنه.
- بزرگترین و واقعی ترین ترسم:«ترس از مرگه».این ترس از بچگی دنبالمه. یه مواقعی نیمه شب،هراسان از خواب می پرم و با خودم می گم:«باورت می شه یه روز می میری؟!»
بیوگرافی:
اطلاعاتی که دست انداز در پست ها و کامنت ها در مورد خودش می دهد فراوان است من به چند موردش اشاره می کنم. (البته هنوز عکسی از خودش به دستم نرسیده).
- در زمان دانش آموزی بعدالظهر ها پدرش دنبالش می آمده و مجبور بوده تا ساعت یازده شب در کشتارگاه مرغ کار کند.تجربه ی خوابیدن کف سالن مرغداری را دارد.
- نوزده سال سابقه ی کار دارد.کارش اداری ست و احتمالا با سرویس می رود.
- دو ماه قبل سفری داشت که دیدگاهش را به زندگی عوض کرد: «جاتون خالی سفر خوبی بود.یه عالمه حس جدید رو تجربه کردم. دیدگاهم به زندگی تغییر کرد.دیدگاهی که شاید مسیر زندگیم را تغییر بده.»
- دانشگاه رفته است ولی هیچ وقت کارش به نوشتن پایان نامه نکشیده .
- در کلّ دوران تحصیل تعداد معلمهایی که خارج از درس به ما چیزی یاد دادند،دو نفر بودند.
- دو فرزند دارد و حالا دیگر ماشینش پراید نیست.
- از بیان عقایدش ابائی ندارد.مثل قبل دنبال سیاست نیست و وقتش را با آن تلف نمی کند.
- تا حدودی جوشکاری بلد است عاشق عکاسی،فیلم،نقاشی و نوشتن و گیاه است.از دستش که در برود کارهای خلاقانه و هنری هم می کند.
کنکاشی کوچک در نوشته های دست اندازی:
- بیخود غصه ی ویرگول را می خورد.(کلید واژه ها: پیغمبر، غم امت...)
بعضی موضوعات را در قالب دیالوگ و بصورتی ضربه دار مطرح می کند:«چند روز پیش عزیزی اومد پیشم و بهم گفت دیروز با بچه محلّه های قدیممون رفته بودم پارک چیتگر.اونجا بحث خدا اومد وسط.یکی شون اصرار داشت که خدا نیست!می خواستم بهش بگم: ما از وقتی چشم باز کردیم،خدا مثل یک توپِ قلقلیِ خیلی قشنگ،توی بغلمون بود.برای همین هر کاری که توانستیم باهاش کردیم.یه موقع هایی برای اینکه سرگرم بشیم باهاش بازی کردیم.وقتی هم خسته شدیم پرتش کردیم یه گوشه.» همچنین انتشار پست هایی با نام ثابت «گفتگو های پراکنده »از مختصات ذهنی اوست.
- نوشته های دست انداز همیشه چیزی برای گفتن،یاد گرفتن یا هشدار به آدمی دارند.انبان پیشنویس او دارای 200 نوشته است(قابل توجه گینس!)
- بسیاری از استدلال هایش به شکل مقایسه بیان می شود:« این قضیه مثل این می مونه که توی دانشگاه،در حال مشروط شدن باشیم و به شاگرد اول بودنمون توی کلاس اول ابتدایی بنازیم!»
سر زدن به متون کلاسیک ادبی ایران زمین و یاد بزرگان با آوردن قسمتهایی از کتابهاشان یا بهره جستن از نوشته و به طنز کشاندنش برای بیان مطلب از دسته بندی های پست های اوست.مثلا استفاده از داستان موش و گربه ی عبید زاکانی:«شما که غریبه نیستید:تمام حرفای گربه،دروغ بود.اون می خواست بزنه زیر میز مذاکره.گربه اصلاً عموزاده ای نداشت که بخواد پدر خوانده ش بشه»
- طیف مخاطب را خوب شناخته و در حیطه ی خواست،درک و سطح پذیرش آنان گام بر می دارد.
- نوشته ها،بی تکلف و نثر، ساده است.رشته ی سخن از دست گوینده در نمی رود و جمله بی دلیل طولانی نمی شود.
انتقاد و راه کارش با هم است: «ده دقیقه برنامه ی جامعه شناسی و روانشانسی نمی سازند که چرا داره این اتفاق می افته یا چرا این اتفاق افتاده؟،ولی ساعتها برنامه پخش می کنند در مورد کسی که مثلاً توی بورکینافاسو یا گینه ی بیسائو،مسلمون شده!»
- در خیلی مواقع به عنوان مصلح وارد می شود:«الان زمانه ای شده است که هر کس با هر ذهنیتی می تواند در عرض یک دقیقه،یک شایعه ی بزرگ را تولید و در قالب یک خبر کذب،آن را به سرعت نور در کلّ جامعه،منتشر کند!پس منِ نوعی که این خبر را می شنوم یا می بینم حداقل کاری که می توانم بکنم این است که کمی شکّ کنم و به انتشار آن خبر،تحت عنوان یک خبر قطعی کمک نکنم.»
- در نوشته های دست انداز «کرج» آن رویا شهری نیست که بین تهران تیتیش مامانی و چالوس سرسبز دارد حال می کند،کلان شهری است مثل ولایت خودمان سوار بر قایق مشکلات در گذر از دریای خوبی ها!(آخه اینم جمله بود ؟)
- احساس وظیفه در قبال جامعه در پست های دست انداز موج می زند.با پیش آمدن خودکشی دختر آبی پست خودکشی خرگوشک ها را می نویسد و نشان می دهد که بر خلاف اکثریت عقیده ی خودش را دارد. نظرش را در مورد چاله هایی که در ارتفاعات شهر کرج کنده شده اند می گوید و در مورد کاهش تلفات جاده ای پیشنهاد دست اندازی می دهد.
کامنت نویسی موخره ی پست دست اندازی ست. بازار کامنت و جواب کامنت در پست های دست انداز داغ است.نویسنده پر کار ما خود ،یکی از کامنت نویسان قهار است.جواب دادن را وظیفه ی خود می داند.چیزی را در جواب کامنت ها فراموش نمی کند و از تشکر و روحیه دادن به مخاطب هم کم نمی گذارد:«سلام و عرض ارادت...باید به طور ویژه از شما تشکر کنم که واسه ی نوشتن نظرتون اینقدر وقت گذاشتید.باعث افتخار بنده است.ممنون از همراهی ها و همدلی های دلگرم کننده ی شما.مولای خوبان یار و یاورتون و خدای عزیز،پشت و پناهتون.دم شما گرم.»
- تیتر موضوع و عکس هایی که انتخاب می کند زیباست و حُسن ختام هایش کتره ای نیست.
خانواده:
با این که با امضای دست انداز مطالبش را منتشر می کند و لازم می داند فاکتور هائی مانند تصویر یا نوع شغلش در فضای مجازی برای خواننده مخفی بماند ولی از بیان بیشمار مورد شخصی دیگر که دیگران از فاش شدنش کراهت دارند دچار تعب نیست. حالا دیگر همه دست انداز و افراد درجه یک خانواده اش را می شناسند. مادر بزرگ،پدر،فرزندان و...:
- «...مادر بزرگ مرحومم در حالیکه خودش نقش جوونا رو بازی می کرد،سینه ش رو می داد جلو و می گفت جوونا می گن:«دارم و دارم،دارم و دارم!»و بعدش نقش پیرها رو بازی می کرد و در حالی که خم می شد،می گفت:«داشتم و داشتم...داشتم و داشتم!»آخ که ما چقدر می خندیدیم...»
- «...اولی که حالا بزرگ شده ولی هنوز بیشتر از دومی طالب قصه گویی منه.وقتی هم من شروع می کنم به قصه گویی،با گوشی همراهش ضبط می کنه.خدا خدا می کنم این فایل های صوتی هیچ وقت لو نرن:))
دومی هم هی وسط قصه گویی من ایراد می گیره مثلاً می گه«بابا آخه بز چه جوری موتور می بره؟»هی هم می گه:«بابا خنده دار ترش کن!» - «یه موقعی پدرم رو بازخواست می کنم برای چی خودت رو برای چهار تا درخت داغون می کنی.باغ که برات سودی که نداره هیچی،تازه پدر زانوهات و ستون فقراتتم درآورده.از جوابهایی که داد فهمیدم که عاشقه.آدمی که عاشق نباشه هیچ وقت کاری که براش منفعت مادی نداره رو انجام نمی ده»
حسن ختام:
این که دست انداز شغلش چیه و محل کارش تهرانه یا در دانشکده ای در کرج بایگانی میکنه مهم نیست. مهم اینه که اگر یه موقع کارت در تهران یا کرج گیر کرد میتونی هم بری یه سری پیشش تِلِپ شی و هم تموم سئوالات کوچیک زندگیت را در مورد مقام شامخ دست اندازی پاسخ داده شده ببینی. شاعر در مورد تصویر پروفایل زیر یه چیزی میگه:
« تابلو»
چون لشکر گُل به بوستان تاخت و بعد
ویرگول که آمد ، «آی دی »ای ساخت و بعد
ما ساده دلان محو پروفایل شدیم
خُب تابلو بود...دست انداخت و بعد...
ادامه ی این پست را اینجا بخوانید:???
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان دوست من (دست انداز)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش| راجع به من چی میدونی؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
فهرست پست های«دست انداز»