اشکال نداره دوباره تلاش میکنم.
فردا شنبهست. مثل هر شنبهی دیگهای توی سال کنکورم دنبال ی تغییر بزرگم. من از مرداد 1403 شروع کردم درس خوندن واسه کنکور. تلاش کردم و تلاش کردم. حتی اگه آزمونم خراب میشد بازم ادامه میدادم، ولی میدونی چیه؟ قبل از ادامه دادنِ دوباره، ی دلِ سیر گریه میکردم.
بارها فضای درس خوندنمو عوض کردم. میزم رو از این ور اتاقم کشیدم اونور اتاق. اصلا چند روز توی اتاقم درس نخوندم و رفتم کتابخونه. بعدشم کلا تصمیم گرفتم از اتاقم برم بیرون و جای دیگه رو واسه درس خوندن پیدا کنم. تا اینکه بالاخره تونستم ی جای بهتر پیدا کنم.

هزار بار شنیدم که میگفتن زخمی که تورو نکشه قویترت میکنه. ولی زخمایی که ی مدت طولانی بهت درد تحمیل میکنن و خوب نمیشن از ی جایی به بعد فقط تورو ضعیفتر میکنن. ولی پایین اومدن تراز قلمچی مگه زخم محسوب میشه؟ خلاصه که اون خراشهای کوچولو کوچولو که کنکور انداخته به قلبم رو نادیده میگیرم چون هنوز امیدوارم.
دوباره فردا میخوام شروع کنم. حتی اگه دوباره نشد، بازم شروع میکنم.

مسیر موفقیت ی راه صاف و مستقیم نیست، بلکه راهی پرفراز و نشیبه. فقط باید چشمت به اون هدفت باشه. همونی که همیشه میخواستی.
مگه چقدر مونده؟ پنج ماه فقط.
کنکور مثل ماراتون میمونه. آخرش که میرسه اگه ته توانت رو بذاری و بدوی، بردی. الان دیگه آخرشه. تمام تلاشم رو میکنم تا ببرم.

+آپدیت بعدی 12 بهمن بعد از آزمون قلمچی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بعد کنکور یه کنکوری باید چیکار کنه؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
از اینجا که منم! (کنکور نوشت ۲)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چه جوری یه پشت کنکوری موفق شدم!