[تکرار غریبانهی روزهای آنه سرانجام اینگونه گذشت...]
تلاش لذت بخش! (کنکور نوشت ۵)

وسط حل سوال تابع جوهر خودکارم تمام میشود. خودکار را روی دفترم میگذارم و کرنومتر را قطع میکنم و به پشتی صندلی تکیه میدهم. مچ دستم باز درد میکند.
از جایم بلند میشوم و یک آن چشمهایم سیاهی میرود. میروم بین وسایلم دنبال یک خودکار دیگر بگردم. سرم درد میکند. قرص مسکنی که خوردهام هیچ کدام از دردهایم را آرام نکرده است.
متوجه میشوم موسیقی بیکلامی که گذاشته بودم تا با آن درس بخوانم خیلی وقت است که قطع شده و من آنقدر بین سوالات ریاضی غرق شده بودم که نفهمیدهام. لبخند میزنم. حس شیرینی زیر پوستم میدود. پنجره را باز میکنم و هوای خنک شب را با تمام وجود توی ریههایم میکشم. چند لحظهای میایستم و چیزهایی که از تنفس در زیست خواندهام را توی ذهنم مرور میکنم. خندهدار است نه!
بطری آب کنارم گرم شده و نمیخواهم بروم طبقهی پایین تا دوباره پرش کنم. میدانم که اگر بروم دیگر بر نمیگردم سراغ درس. از صداهایی که میآید حدس میزنم مهمان داشته باشیم.
با خودم میگویم به اولین نفری که آمد بالا این افتخار را میدهم که برود و برایم آب بیاورد. از فکرم خندهام میگیرد.
با خودم فکر میکنم که تصورش را هم نمیکردم که تلاش تا این اندازه لذت بخش و اعتیادآور باشد. از درس خواندن لذت میبرم. از یادگیری لذت میبرم. زمانی که بین سوالات جزوه میرسم به سوالات کنکور و درستش حلش میکنم ذوق میکنم.
این روزها بیشتر از قبل حس میکنم که میتوانم به تمام آرزوهایم برسم؛ اگر تا آخرین لحظه تلاش کنم و هرگز کنار نکشم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چه جوری یه پشت کنکوری موفق شدم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
آخرین نوشته درمورد کنکور
مطلبی دیگر از این انتشارات
یلدای تان انار باران🍉🎇