و کنکور؛

هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که یه روزی بخوام کنکوری بشم؛ همون‌طور که هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم تبدیل به آدمی بشم که هسته زردآلو رو بدون اینکه قلبش درد بگیره دور می‌اندازه، یا اینکه منظره‌ای رو پیدا کنم که نگاه کردن بهش از نگاه کردن به آسمون پر ستاره شب دلپذیرتر باشه، اما دنیا این‌جاست تا رک، روراست و آغشته به کمی هم بی‌رحمی بهمون ثابت کنه که اشتباه می‌کنیم.

دوستان، من هم قاطی مرغان پرکنده کنکوری شدم و امسال قراره که با تمام چیزایی که همیشه ازشون نفرت داشتم (از کتاب کمک درسی، آزمون، کلاس درسی و... تا مشاور و کانالای تلگرام کنکوری) سر و کله بزنم. دلم خواست ازش بنویسم. اینکه احساسات و تجربیاتم رو یه جایی که (انشالله) قرار نیست گم بشه یا از دستم بره بنویسم خوبه؟ نه؟ مخصوصا الان که تاپیکش داغ داغه.

چه حسی دارم؟ درس می‌خونیم دیگه. نه، جدا. امسال سالیه که فقط باید درس خوند. کار سختی هم نیست؛ خودت رو از حاشیه و استرس و اینا دور می‌کنی، شب خوب می‌خوابی، صبح سر وقت بلند میشی، یکم ورزش می‌کنی، یه قهوه یا چای و مختصری صبحونه می‌خوری و می‌شینی پای کتاب. پنجاه و سه دقیقه‎‌ای هفت دقیقه استراحت می‌کنی. خودت رو کش میدی که به بدنت آسیب وارد نشه و بعد هم دوباره شروع می‌کنی. هی هم نمیزنی تو سر خودت که بقیه الان حتما کتاب ها رو جویدن و الانم دارن روش نوشابه می‌خورن. بین یک و نیم تا سه و نیم هم دو ساعتی به خودت استراحت میدی و دوباره برمی‌گردی به روند سابق تا ده شب، حتی اگه وسطش استراحتای هفت دقیقه‌ایت رو بکنی یک ربع و یکمم اهمال کاری کنی می‌تونی روزی هشت، نه ساعت رو مطالعه داشته باشی. به قول مسئول کتابخونه‌ای که دیروز باهام صحبت کرد؛ کنکور چیز بزرگی نیست؛ بزرگش کردن. من فکر میکنم که بزرگ هست، ولی نه اونقدر که ما فکر می‌کنیم. شایدم حتی بیشتر از چیزی که فکر می‌کنیم. ولی خب، اجتناب پذیر نیست؛ شتریه که در خونه هرکسی می‌خوابه. بعضیا یه قسمت از مسیر زندگیشون رو باهاش مشخص می‌کنن و برای بعضیا هم هیچ معنی خاصی نداره. اما مرحله‌ایه که باید ازش گذر کرد.

فکر می‌کنم رمز موفقیت توی این یکسال هم همین پذیرش این جبره، اینکه فعلا از من نوعی کاری برنمیاد، پس بهتره که (باید) به جای نشستن و فکر کردن به اینکه داره آخرین سال نوجوونیتون رو میگیره، اینکه چه استعدادهایی ازتون تباه می‌کنه، اینکه بقیه مردم توی بقیه کشورا دارن چطور امسال رو میگذرونن، اینکه تقلب هست، اینکه هزینه کتاب و مشاور و اینا چقدر زیاده و اینکه چه پروسه بی معنی و بدون منطقیه، و علاوه بر اینها بدون درگیر کردن خودتون با چیزهایی که در طول این یک‌سال میتونن اعصابتون رو بهم بریزن؛ درس بخونید. خوب هم بخونید، حسرت دوا نداره. لطفا لطفا، افسردگی، حس بی لیاقتی و ناکفایتی، دعواهاتون، دنبال معنا گشتناتون و... رو منتقل کنید به زمان‌های دیگه که از اینجا رانده و از آنجا مانده نشید. همین.

توصیه‌ام به شما چیه؟ البته، من کی باشم که بخوام بهتون نصیحتی بکنم؟ کوچیک شما هم هستم و احتمالا خیلی هم نتیجه درخشانی رو رقم نزنم؛ اما خب، چیزایی که وضع من رو بهتر کردن رو براتون لیست می‌کنم:

1)برنامه درست حسابی، منظم و منطقی داشته باشید. به زمان در دسترستون، توانایی های خودتون و هدفتون نگاه کنید و بعد یه برنامه خوب بریزید. نیاز چندانی هم به مشاور و اینجور چیزها نیست. فقط یه دورنما از اینکه میخواید آخر مثلا تابستون چه وضعی داشته باشید؛ برنامتون برای هر ماه تقریبا چطور باید باشه و اینکه کجاها وقت بیشتری باید بذارید برای خودتون مشخص کنید. من هر شب برنامه فردام رو مینویسم که اگه کاری به هر دلیلی انجام نشد بتونم بدون مشکل و نگرانی به روز بعد منتقلش کنم. شما میتونید سه روز یه بار، هفتگی و حتی ده روزه هم برنامه بنویسید؛ اما خب؛ یک روزه برای من بهتر جواب میده. البته برنامه مناسب از نظر من ساعت خیلی مشخص نداره، مثلا درست نیست که بگم از پنج و نیم صبح تا هشت عربی میخونم؛ چرا که ممکنه که بیشتر یا کمتر از زمان مشخص شده طول بکشه و اصولا محاسبه زمان دقیق برای خوندن هر بخش و مبحث ناممکنه. پس فقط مقداری که می‌خواید توی روز بخونید رو با زمان تقریبیش مشخص کنید. برای من دانش‌آموز انسانی که عربیم ضعیفه و ازش بدم میاد و ریاضی برام حوصله سربر و انرژی گیره(؟) بهترین برنامه اینه که اول با عربی و ریاضی شروع کنم، اگه هنوز ظهر نشده بود فلسفه یا منطق بخونم؛ ظهر رو هم بذارم برای جامعه شناسی و تاریخ و وقتی هم که کم کم خستگی از سرم پرید برم سراغ فنون و جغرافیا. شب هم باشه برای روان‌شناسی و اقتصاد که دوستشون دارم. یادتون باشه که اگه روزی دو ساعت میخونید از فردا برنامه برای ده ساعت نریزید که میمونید تو گل. از دو ساعت و ربع شروع کنید و زیادش کنید.

2)استراحت کنیداا! استراحت خیلی خیلی معقوله مهمیه. خیلیا رو میبینیم که شروع می‌کنن با روزی ده ساعت به طور مداوم و بعد یه مدت میافتن، از دست میرن. من به شخصه جمعه‌ها از کلاس کره‌ایم به اونور (ظهر به بعد) مطالعه نمیکنم. دو هفته ای یک روز رو هم استراحت مطلقم. البته پنج روز استراحت به مناسبت تولدم که هفده مرداده و یکی دو هفته اردوی المپیاد سواد رسانه رو هم برای خودم در نظر گرفتم. روزای استراحتم، حتی اگه چیزی برای مطالعه مونده باشه هم دست به کتاب نمیزنم. تنها نکته مهمش اینه که شبش رو خوب بخوابید که فرداش رو از دست ندید.

3)آگاه باشید که کنکور همه چیز نیست. جلوتر گفتم که حاشیه رو کنار بذارید، اما زندگی رو نه. من خودم امسال دوتا زبان کنار درسای کنکورم میخونم و تصمیم دارم که مسابقات علوم اعصاب رو هم به صرف علاقم شرکت کنم. یه ده، بیست تایی هم کتاب مدنظرمه که بخونم. دوست ندارم که اگه یه وقت نشد و به هدفم نرسیدم امسالم رو از دست داده باشم. هرچند که حواسم به نحوه تقسیم بندی زمانم هست و جایی که لازم باشه برنامه هام رو عوض می‌کنم. دوست ندارم کنکور باعث بشه که بخوام افسرده بشم. میدونید.

4)ارتباطاتتون رو محدود کنید. آدما اینجا به چند دسته تقسیم میشن 1)اونایی که کنکورشون رو دادن و حالا می‌خوان شما رو با تجربیات متعدد و متناقض و گاها صرفا شخصیشون بسایند. 2)اونایی که کنکور ندادن و اهمیتی هم نمیدن. 3)هم‌سن‌های خودتون که کنکور براشون مهم نیست و شما رو هم با الفاظ نامناسب تشویق به اهمیت ندادن می‌کنن. 4)هم‌سن‌های خودتون که این سال فقط علاقه به غر زدن و سیاه‌نمایی دارن. 5)دوستای همسن خودتون که هدفشون باهاتون یکیه و کاری هم به کارتون ندارن و 6)ناهمسن‌هایی که تشویقتون می‌کنن و بهتون انرژی و انگیزه میدن. چهاردسته اول... نمیدونم، شاید اگه یکم کمتر باهاشون معاشرت کنید بهتر باشه و دو دسته آخر؟ من خیلی دوستشون دارم. علاوه بر اینا، این یه مدت از اخبار و توییتر و اینستاگرام و... بی خبر باشید به جایی برنمیخوره. میدونم از خیلی لحاظ درست نیست، اما اگه خودتون رو محدود و متمرکز بر هدفتون کنید خیلی بهتره.

5)اگه همه خودشون رو انداختن تو چاه، لازم نیست این کار رو بکنی. "مشاور نداری؟ بدبخت جایی قبول نمیشی که!" "با فلان استاد کلاس نگرفتی؟ نصف سوالای کنکور رو میده بهت" "مگه میشه آزمون ننویسی از تابستون؟ هیچی نمیشیااا" "فلان کتاب رو نخریدی؟ وای بر تو." و... این سال همون سالیه که هزاران هزار مسیر متعدد میذارن جلوتون که شاید مطمئن باشید که مناسب شما نیستن، اما از طرفی که استرسی که دارید و نگرانیتون باعث میشه که بخواید از هر کدوم یه نوک بزنید. اینطور میشه که هر روز به لیست پشیمونی‌هاتون اضافه میشه. لطفا لطفا مسیر خودتون رو برید، نمی‌گم مشورت نگیرید، ولی هر چیزی که می‌شنوید لزوما درست نیست. این رو یادتون باشه. مثلا خود من علاقه‎‌ای به آزمون نوشتن نداشتم، گاج با گفتن اینکه ممکنه رایگان باشه خرم کرد و الان واقعا امیدوارم که بهم زنگ نزنن. مشاور هم نگرفتم چون فکر میکنم که خودم از پس خودم برمیام و واقعا حوصله توضیح و گزارش کار دادن به یکی دیگه رو ندارم. خیلی از کتابایی که فقط ازشون دویست سیصد تا تست میخواستم رو هم دانلود کردم و اکثر کتابهای موردنیازم رو هم از کتابخونه میگیرم که علاوه بر هزینه نکردن به خاطر محدودیت زمانی هم که شده حتما بخونمشون. خلاصه که کاری که براتون درسته رو بکنید و خیلی هم نگران نباشید.

6)هدف. اینجا می‌خوام از حرفای خودم بگم. بعضی از شماها آدمهایی توان‌مند با هزار و یک علاقه، استعداد و شاید امکاناتید. برای شماها کنکور واقعا نباید خیلی چیز بزرگی باشه. شماهایی که قراره کارآفرینان، هنرمندان، برنامه‌نویسان، نویسندگان، طراحان و... آینده باشید. نباید اونقدرهاهم این پروسه رو جدی بگیرید؛ در حد گذر شاید. بدونید که این آزمون اصلا اصلا قرار نیست شما رو تعریف بکنه و تغییری شگرفی در مسیرتون بذاره.

اما یکی مثل من، خب، این حرف‌ها براش صدق نمی‌کنه. این، یعنی درس خوندن، تنها کاریه که من می‌تونم برای زندگیم انجام بدم. استعداد یا مهارت خاصی ندارم و امکاناتی هم ندارم که به واسطش به شیوه‌های دیگه زندگی فکر کنم. منم و چندتا کتاب و یه مغز و یه آزمون. همین. همین یه امتحانه که مسیر آینده من، محل زندگیم، آدم‌های اطرافم و خیلی چیزای دیگه رو برام مشخص می‌کنه؛ پس هر لحظه‌ای که هدر بدم در واقع یک قدم از چیزی که می‌تونم بهش برسم عقب موندم. برای همینه که می‌خوام صد خودم رو بذارم که فردا روز (شاید ده سال دیگه.) نخوام حسرت این روزا رو بخورم و به خودم بگم؛ اگه یکم، فقط یکم بیشتر به خودت زحمت داده بودی الان همه چیز می‌تونست خیلی متفاوت باشه. می‌خوام قدر زمانم رو بدونم.

هدف قابل اندازه گیری و کمی من؟ رتبه زیر 50، تحصیل همزمان رشته روان‌شناسی و ادبیات ژاپنی، دانشگاه تهران. خلاصه که آره.

راستی، کانال تلگرام زدم؛ زیاد چیزی نمی‌گم توش؛ ولی پذیراتون هستم.

https://t.me/Atenaastam