اسمم یعقوبِ مُتخلِّص به خُسرو
رباعی
خدای منّتش همیشه همراهِ عبد است و عبد بر ذمّه اش این رحمت؛آگاهانه نوشیدن معرفت عترت از آدمی انسانی متعهد سازد و پیمان بفرموده ذاتِ عزّوجل موردِ بازخواست به روز حشر.
عاقلان پشت به غرایظ در پسِ رو جویایِ معیّت با بی نیازترین وجود میباشند؛مهابت در این سفر مبرم و وفاداری شاه کلید در برخورد با بن بست است.
سرگردانی در ره و کهولت معبر که منتهی به ویرانیست جزء بیماری و شقاوت قلب ندارد که این نکبت گران است.
هر که این دالانِ نحس که متبلور گشت عیوبش به اراده ی حقّ رها کرده و خواستار دوری از آن شد به خوش باشی و نيک بختی رسد انشالله.
یاعلیمدد

مطلبی دیگر از این انتشارات
پادشاهیِ مطلق پروردگار جهانیان
مطلبی دیگر از این انتشارات
رباعی ذیلِ دیوان ناتمام
مطلبی دیگر از این انتشارات
قصیده ای از یک غزل