اسمم یعقوبِ مُتخلِّص به خُسرو
حاکمیَّتِ بیکفایتان؛ترسِ رنجیدگان

هر نامهٔ دارای ظواهر و باطنست؛آنچه مشخَّصیِ نگاشتهست بنام گیرندهی سیاههست که پیامش مطلوب و رسا میبایست باشد.
درنگی در بیان باطن نمیکنم چرا که تلاش بی فایده و نتیجهها بی ثمرست پس ریسمان درنگی بارها دریده شده و به دستاویزی برای خروج از منجلاب اراده گردیده ناموفق بوده است.
عقلانیَّت افراد،رفع معاش روزانهست و تهیِّهاش به جَهد و کوشش بستگی دارد؛جامعه محیط رسیدنِ به خواستهها میباشد نه آرزوهای طویل؛دلبستن به آرزو انسان را به نابودی کشد و عقل را بدست نابخردان دهد که علَّتش خواستههای بی پایانِ فرد است.
هر تلاشی به هر ثمرهای در تمایلات غرق میشود و آنکه دست و پای بیشتر بزند نظیرش مشکلات را خریداری میکند و هر اندوختهای عامل نابودی او میشود و قلب حریص سیری ناپذیر بدنبال هر گونه ضربهای برای رسیدن به منفعت میشود که نتیجهاش مقابله با افعی صفتانِ بزرگترست.
پس بی درنگ پس هر تلاش بدنبال گرفتن حقِّ خود از هر کسی که فکر میکند عالم پوچی او شده میرود پس ضربه میزند و ضربه میبیند و این چرخهی آشوب به شکل دورانی ناتمام خواهد بود که جهت سکونت این فاجعه باید ارادهی فوق بشری در مقابل آن آشوب بایستد و مفلوکش سازد.
پس بخواه به نزد خدای یکتا گشایشِ تمام دردها را که انسان جمعی محورست و هر که در خود ناتوانی نبیند کافر به حال بندگان میشود و اگر خواندی او را باید به قوانین او تن بدهی چرا که برای تقابل با ناهنجاری باید هنجار ها شکل بگیرد.
خسرو.
نحنُابناءُالحیدر .
مطلبی دیگر از این انتشارات
رباعی ضدِّ ابتذال
مطلبی دیگر از این انتشارات
رباعی
مطلبی دیگر از این انتشارات
رباعی ذیلِ دیوان ناتمام