دکتری در تاریخ ایرانباستان؛ نویسنده ، ایرانشناس Ph.d in ancient Iranian history; Writer, journalist,Iranology and Teacher
داستانِ داستانها؛ داستانهای شاهنامه فردوسی (۱۳)
فریدون (۵)
فریدون نهاده دو دیده به راه / سپاه و کلاه آرزومند شاه
فریدون بیخبر از داستان، چشمبهراه بازگشت پسر دوخته بود و سپاهیان تختی برای ایرج مهیا نموده بودند، تختی از فیروزه که به رویش زر و گوهر بود و رامشگران را دستور داده بودند تا بر پایتخت باشند و شهر را برای ورود ایرج آراسته بودند؛ فریدون شاه و سپاهیان برای استقبال ایرج به دروازهٔ شهر آمده بودند که از دور گردوغباری هویدا شد و شتری را دیدند که روی اشتر مردی نالان نشسته بود و در کنارش تابوتی از زر بود که با پرنیان پیچیده شده بود و مرد ساربان با ناله شتر را بهپیش فریدون راند؛ فریدون در تابوت طلایی را برداشت و سر بریدهٔ ایرج را دید، پدر چون سر پسر را دید از اسب بر زمین افتاد و سپاهیانش لباس خود دریدند و فریادها از لشکر برآمد؛ فریدون و سپاهیان پیاده تابوت ایرج را به شهر آوردند و شهر به ماتم و سوگ نشست و سر بریده را به باغ ایرج بردند، فریدون دستور داد تا سر فرزند را به کنارش بیاورند و یاد روزگاری افتاد که به روی این سر بریده تاج بود و بر تخت مینشست؛ اما اکنون... فریدون در دل کینهٔ سلم و تور را گرفت و از یزدان پاک خواست که به او تا گاهی عمر دهد که ببیند از پشت ایرج کسی برآید و انتقام پسرش را از سلم و تور بستاند. آری سر بریدهٔ ایرج را در باغش به خاک سپردند و شهر و مردمان ایرانزمین به این مصیبت لباس سیاه پوشیدند و به سوگواری و ماتم نشستند و مردم از درد و غم زندگی را با مرگ یکی دانستند.
پس از چند ماه فریدون از حرمسرای ایرج خبر خواست که میدانست در شبستان پسرش یک خوبروی است که نامش ماهآفرید است و ایرج به هنگامهٔ زیستن به او دلبسته بود؛ به فریدون خبر دادند که ماهآفرید از ایرج فرزندی باردار است و این اسباب خوشحالی فریدون را فراهم نمود که از ماه آفرید فرزندی چشم به گیتی میگشاید که انتقام پدرش را از سلم و تور خواهد ستاند. چند ماه از آبستنی ماه آفرید گذشت تا هنگام زادن رسید و از او دختری به دنیا آمد که بسیار شباهت به پدر داشت و شاه از این تولد خرسند شد و دختر خوبروی چون به سن شوهر رسید فریدون، پشنگ پهلوان را برای وی نامزد کرد، چون مدتی از این وصلت گذشت پسری پا به عرصهٔ وجود نهاد که سزاوار تخت و تاج ایران بود؛ فرزند را پیش نیا بردند و فریدون چون کودک را بدید بسیار شادمان گشت که در نوزاد گویا ایرجش را باز میدید و دستور داد تا جشن و بزمی بر پا کنند و کودک را نام منوچهر گذاشت و تربیت نمودنش را به گردن گرفت، فریدون هرچه بود از رزم و پهلوانی و کشورداری به منوچهر آموخت و سپاهیان به سروری وی معترف گشتند. چون چندی بگذشت فریدون تاجوتخت شاهی ایران به منوچهر داد و گنجها که داشت به نبیره سپرد؛ چون مهر او بسیار در دل داشت؛ پس جشنی برپا شد و تمام پهلوانان ایران را فریدون به نزد منوچهر خواند تا نبیره را به سروری بشناساند و لشکری بیاراید تا کینهٔ ایرج از سلم و تور بستانند.
این خبر به سلم و تور رسید که تخت شاهی ایران دوباره تاجدار شد و آن دو در دلشان هراس افتاد و فهمیدند که خورشیدشان روبهزوال است پس اندیشیدند و کسی را برای پوزش نزد فریدون فرستادند که بسیار دانا و چربزبان بود با او همراه کردند فیلها که پشتشان گنجهایی از روم و چین بود و هرچه ارزشمند بود به آن درگاهها. چون آن مرد به ایران درآمد خبر به فریدون رسید و فریدون شاه دستور داد تا تختی بیارایند و رویش را با دیباهای چینی و زر و زمرد بیاراستند و خود تاج باشکوه بر سرنهاده و دستبندهای شاهانه بست چنان که درخور شهریاران است و بسان سرو شد به روی تختگاه؛ سپس امر کرد تا منوچهر را در کنارش به دست راست بنشانند و بر سر او کلاه کیانی نهادند و کمربند زرین بر او بستند و شمشیر بر میانش و در دو سوی تخت پهلوانان ایستادند با لباسهای زرین، در دست یک گروهشان نره شیران و در دست گروه دیگرشان پیلان جنگی. پیک سلم و تور به پشت دروازههای کاخ رسید و فریدون امر کرد تا شاپور پهلوان او را به داخل سرسرا رهنمایی نماید، آن مرد؛ چون شکوه و شوکت دربار فریدون بدید سر تعظیم فرود آورد و آستان فریدون بوسید و سخن را چنین آغاز کرد که: همه بندگان خاکسار تو ایم و زندهایم برای زندهبودنت و شما کدخدای جهانید و جایگاهتان تخت زرین است که از این هم بلندتر باد، جاوید باد نام شما آفریدون پهلوان! یزدان فرهٔ ایزدی را به شما بخشیده و سرت سبز باد و تنت همیشه پایدار و سالم که نامت در گیتی نگنجد از بزرگی. شاها؛ بدان که دو بد کرده فرزندت بسیار پشیماناند از بیداد خود و از شرم از دیدگانشان اشک جاری است و داغدارند بر گناه خودکرده، ازاینروی سوی شاه بخشایشگر به پوزش مرا فرستادهاند و گفتند که میدانیم هرکه بدی کرد باید در انتظار سزای بدی بماند؛ اما شما بدانید که بزرگان هم از خطا گریزشان نیست، فرزندانتان را اهریمن فریب داد و اکنون چشم امید به حضرتت دارند که ایشان را ببخشایی و دست مهر بر سرشان بکشی درحالیکه میدانند گناهشان بسیار بزرگ است، گر شاه از گناه ایشان بگذرد و ایشان را بیامرزد آنان هم بهرسم بندگی منوچهر این یادگار برادر را بهپیش خود ببرند و به پایش بیفتند و چون بندگان خدمتش بنمایند تا شاید کینهای که پدیدآمده از بین برود و چون منوچهر این یادگار برادر به سن بزرگی رسید تاجوتخت را به او بخشایند تا خون پدرش را خریده باشند.
خریدن ازو باز خون پدر / بدینار و دیبا و تاج و کمر
▪️کتاب آفرینش رستم منتشر شد
جلد اول از داستانهای شاهنامه
همراهان گرامی از داستان ۱ تا تا داستان ۶۰ به ترتیب روایت در نسخه اصلی شاهنامه به همت انتشارات میراث اهلقلم در ۱۷۶ صفحه منتشر شد. (قیمت با تخفیف ویژه ۱۴۰ هزار تومان)
● کتاب آفرینش رستم
● اثر علی نیکویی
۰۰۰۰۰۰
🚩 پیامک و تلگرام:
🔻 09370770303
🚩 برای خرید اینترنتی
🔻
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستانِ داستانها؛ داستانهای شاهنامه فردوسی (۱۱)
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستانِ داستانها؛ داستانهای شاهنامه فردوسی (۸)
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستانِ داستانها؛ داستانهای شاهنامه فردوسی (۱۲)