داستانِ داستان‌ها؛ داستان‌های شاهنامه فردوسی (۴)

جمشید (۲)

چو ضحاک بشنید اندیشه کرد / زِ خون پدر شد دِلَش پر زِ درد

ضحاک[1] به اندیشه فرورفت و گفت: از کشتن پدرم بگذریم و هرچه تو گویی آن کنیم، اهریمن ضحاک را به سوگندی که خورده بود رجعت داد و گفت: گر به عهد خود وفا نکنی و سوگندت را بشکنی، افسون شکستن پیمانت با من، خواری توست و شوکت پدر کهن‌سالت؛ ضحاک که این بشنید گفت چگونه پدرم را بکشم؟ اهریمن گفت من چاره‌ساز تو شوم و جز این کار برای تو کارها کنم که تو سرت به آسمان رسد، [اهریمن گفت] پدرت برای نیایش شب‌ها به باغی می‌رود و تو در آن باغ در راه پدرت، چاهی ژرف مهیا نما و روی آن را بپوشان، ضحاک نیز چنین کرد؛ مرداس شب برای عبادت برخاست و به سمت باغ روان شد و به چاه سرپوشیده رسید و در چاه افتاد؛ با نیرنگ اهریمن، ضحاک پدر را بکشت و تاج تازیان بر سر نهاد. چون ضحاک شاه تازیان شد این بار اهریمن خود را به شکل جوان زیباروی نزد شاه رسانید و خویش را آشپز نامید؛ ضحاک که سخنان خوش و روی زیبای جوان آشپز را بدید قبول نمود تا خورش خانه‌اش را به او سپارد، اهریمن که از خصایص غذاها آگاه بود در چهار روز به شاه چهار غذا داد که بسیار لذیذ بود و خصلت‌های حیوانی شاه را تقویت می‌نمود؛ اما خوراک‌ها به نهایت با لذت بوند و به طبع ضحاک بسیار می‌نشستند، ضحاک روزی دستور داد تا آشپز را به حضورش بیاورند، آشپز که به درگاه رسید ضحاک با روی گشاده او را فراخواند و به او گفت که هرچه آرزو داری بگو تا برایت مهیا نمایم. اهریمن فرصت را غنیمت شمرد و گفت: آرزوی من همیشه زیستن شماست، در دل من مهر شما خفته؛ اما یک آرزو دارم درحالی‌که می‌دانم لیاقت آن را ندارم و آن این است که بر شانه‌هایتان بوسه زنم تا چشم و صورتم متبرک شود!

ضحاک قبول نمود تا اهریمن که در شکل آشپز ظاهر شده بود بر شانه‌هایش بوسه زند، پس خورشگر بوسه بر شانه‌های ضحاک زد و در چشم‌پوشیدنی ناپدید شد و همه متعجب شدند و چند لحظه بعد دو مار سیاه‌رنگ از شانه‌های ضحاک بیرون آمدند با درد بسیار و همه حیران شدند و شاه سر آنها را برید؛ اما باز آن دو چون دو شاخهٔ درخت رویدند، چاره‌ای یافت نشد و پزشگان فراخواندند و هیچ کدام از طبیبان دوای درد مارها را نیافتند؛ باز اهریمن خود به غالب پزشکی فرزانه در آورد و به درگاه ضحاک رفت و مارهای رسته بر شانهٔ ضحاک را بدید و گفت: این مارها را دوا نباشد مگر به آنها خورشی دهی از مغز انسان تا آرام‌آرام از آن خورش بخورند و بمیرند.

این روزگار بر تازیان و دربار ضحاک می‌گذشت که در ایران خروش‌ها و نافرمانی‌ها بر جمشید که بر خدا کافر گشته بود بیداد می‌کرد؛ مردم به علت کفر جمشید از شاه دل بریده بودند و در هر گوشهٔ ایران کسی ادعای شاهی داشت. سپاهیان ایران که از جمشید به‌خاطر ناسپاسی‌اش به ایزد بی‌میل بودند راه عربستان گرفتند چون شنیده بودند در دیار تازیان مردی اژدهاپیکر به شاهی رسیده لایق، زین رو سپاهیان ایران به درگاه ضحاک در آمدند و او را آفرین‌ها گفتند و ضحاک را شاه ایران خواندند. جمشید که نافرمانی سپاهیان ایران بدید تاج‌وتخت را بگذاشت و بگریخت و ضحاک مار دوش به‌سرعت خود را با تاج‌وتخت جمشید رساند و خود را شاه ایران نامید؛ جمشید از هراس جان از چشم جهانیان گریخت وبی نام و نشان صدسال در مخفی گاهی سکونت گزید، پس از صدسال روزی در کنار دریای چین دیده شد که سربازان ضحاک وی را بگرفتند و نزد ضحاک آوردند و ضحاک وی را با اره به دونیم کرد. جمشید هفت‌صد سال زیست و فرجامش به بدی گشت؛ زیرا به یزدان نافرمان گردید.[2]

دلم سیر شد زین سرای سه پنج / خدایا مرا زود برهان زِ رَنج

[1] ضَحّاک یا اژدهاک از پادشاهان افسانه‌ای ایران است. نام وی در اوستا به‌صورت اژی‌دَهاک آمده است و معنای آن «مار اهریمنی» است. به گفتهٔ ثعالبی نیشابوری در تاریخ ثعالبی نام ضحاک از واژهٔ اژدهاک که به معنای مار بزرگ است گرفته شده است و یمنیان او را از خود می‌دانند و از وجود او بر خود می‌بالند. نگاه کنید: برابرنهاد شاهنامه فردوسی و غررالسیر ثعالبی، عباس پریش‌روی، انتشارات انتشارات هرمس، ص46

[2] در شاهنامه خطّ زندگی، خطّ باریکی‌ است؛ اندکی انحراف از راه می‌تواند بدبختی بزرگ به بار آورد. بارزترین نمونهٔ آن جمشید است. نخستین شهریار بزرگ شاهنامه که همه نعمت و حشمت جهانی را در روزگار خود جمع دارد. در دوران او رنج و بدی و مرگ ناپدید می‌شود. همهٔ مردم در خوشی و خرّمی به سر می‌برند. ولی ناگهان غرور او را می‌گیرد و خود را هم‌پایهٔ پروردگار می‌پندارد و ازاین‌رو «فرّه ایزدی» از او گسیخته می‌گردد پس همه چیز از او روی برمی‌تابد؛ مُلک از دستش می‌رود و ضحّاک او را با ارّه به دونیم می‌کند.

▪️کتاب آفرینش رستم منتشر شد
جلد اول از داستان‌های شاهنامه

همراهان گرامی از داستان ۱ تا تا داستان ۶۰ به ترتیب روایت در نسخه اصلی شاهنامه به همت انتشارات میراث‌ اهل‌قلم در ۱۷۶ صفحه منتشر شد. (قیمت با تخفیف ویژه ۱۴۰ هزار تومان)

● کتاب آفرینش رستم
● اثر علی نیکویی
۰۰۰۰۰۰

🚩 پیامک و تلگرام:
🔻
09370770303
🚩 برای خرید اینترنتی
🔻

https://miraspub.ir/product/%d8%a2%d9%81%d8%b1%db%8c%d9%86%d8%b4-%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d9%85-%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d8%a7%d9%87%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%ac%d9%84%d8%af-%db%8c/






https://vrgl.ir/a2EVE