دکتری در تاریخ ایرانباستان؛ نویسنده ، ایرانشناس Ph.d in ancient Iranian history; Writer, journalist,Iranology and Teacher
داستانِ داستانها؛ داستانهای شاهنامه فردوسی (۵)
ضحاک (۱)
چو ضحاک شد بر جهان شهریار / برو سالیان انجمن شد هزار
باری داستان چنان رفت که ضحاک بر تاجوتخت دستیافت و چون پاکسرشت نبود، از جهان خوبی رخت بر بست و بدی جای نیکی بگرفت و هنر پست شد و جای آن را جادو و دروغ پر نمود.
هنگامهای که ضحاک به کاخ جمشید رسید سربازانش از خانهٔ جمشید دو دخترش را بیرون آوردند، دو دختر زیباروی پاکدامن به نامهای شهرناز و ارنواز؛ دخترکان چون بید از ترس لرزان بودند تا به نزد ضحاک آورده شدند؛ ضحاک که زیبایی دو دختر بدید ایشان را با جادو از آن خود کرد و بدخویی به آنها آموخت که زیرا خود جز کژی و بدی و غارت هنری نمیدانست. ضحاک شاه جهان گشت اما درد مارهایش آسوده نشد و بنا به دستور اهریمن باید هر روز به هرکدامشان مغز انسان میداد تا آن دو اژدها آرام گیرند.
دو مرد پارسا به نام ارمایل و گرمایل در شهر بودند و از ظلمی که به مردمان میرفت و مغز جوانانشان خوراک مارهای رسته بر شانههای ضحاک میشد رنجیدهخاطر بودند، پس با یکدگر اندیشیدند تا با نام آشپز به دربار ضحاک راه یابند و گر بتوانند جان انسانها برهانند؛ این دو مرد به دربار ضحاک با نام خورش گر راه یافتند و چون هر روز دو مرد به خورش خانه روان میشد تا کشته شود و مغزشان خوراک مارها شود، یکی را میرهانیدند و بهجای مغز آن یک نفر، مغز گوسفند به مارها میدادند و بدینسان هر ماه سی مرد را از مرگ میرهانیدند و آنها را در جایی از کاخ دور از چشم نگاه میداشتند تا که جمعیت ایشان به دویست نفر شد و چون به این تعداد رسیدند، ارمایل و گرمایل به آنها بز و گوسفندانی سپردند و آنها را شبانه و ناشناس از کاخ بیرون راندند بهسوی دشتها و صحراها؛ قوم کرد که امروز در جهان میزید از پسران ایشاناند.
ضحاک چنان اهریمنخو بود، چون پهلوانی در سپاهیان میدید تاب بودنش را نداشت و وی را میکشت و گر دختر زیباروی میدید او را نه بهرسم دین و آئین بلکه به راه هوس به حرمسرا خود میبرد. چهل سال بیش به پایان کار ضحاک نمانده بود که شبی درحالیکه ارنواز را همبستر بود خوابی دید که از نژاد شاهنشهان سه مرد جنگی پدید آمدند که به دستشان گرز آهنین بود و به ضحاک رسیدند و بر گردنش زدند و ضحاک با یاران و همراهان به دماوند گریختند. ضحاک از وحشت این خواب فریاد زد و از خواب برخاست، ارنواز که در آغوش ضحاک بود به وی گفت: چه خواب دیدهاید که شما در کاخ و قصر خود چنین ترسیدید؟ شاه گفت خواب وحشتناک به دیدهام، ارنواز گفت تو خواب خود گوی تا چارهای برای آن بیندیشیم که کاری در جهان بیچاره نیست. پس ضحاک خواب خود به ارنواز گفت و ارنواز اندیشید و گفت فردا دستور دهید تا از هر گوشهٔ کشور موبدان به دربار آیند و خواب شما را تعبیر نمایند.
فردا روز موبدان از هر گوشه کشور به دربار او آورده شدند، ضحاک روی به ایشان گفت: بگویید کار من کی به آخر میرسد و صاحب تاجوتخت من چه کسی خواهد بود؟
موبدان از این سؤال شاه بسیار ترسیدند که چه بگویند تا جانشان به خطر نیفتد و سه روز را با هم به شور نشستند تا روز چهارم ضحاک برآشفت و از موبدان جواب خواست و موبدان به نزد شاه رفتند درحالیکه از ترس سربهزیر داشتند یکی از موبدان که از همه خردمندتر بود، دل محکم کرد و بیهراس به سخن پرداخت که شاها کسی بدون ساعت و هنگام مرگ از مادر زائیده نشده و پیش از تو بر جهان شاهان بسیار بودند، بسیار شادیها و غمها داشتند اما برفتند و جهان را به پَسان خود گذاردند؛ پس شما هم از این داستان مجزا نیستید؛ اما آنکه بعد از تو به تخت خواهد رسید تو را شکست خواهد داد و فرومایهات خواهد نمود و نام او آفریدون است که هنوز زائیده نشده که زائیده شود چون درخت بارور بماند و به سن مردی که رسد بلندآوازه شود و به دنبال تاجوتخت خواهد بود و تو را درهم کوبد و پستت کند و با گرزی که سرش از کلهٔ گاو است بر گردن تو زند.
ضحاک از موبد پرسید: او چرا با من چنین کند؟
موبد گفت: کسی بیبهانه بر کسی بدی نمیکند! تو مغز پدرش را برای مارهایت در خواهی آورد پس او را یک گاو دایه میشود و تو آن گاو را نیز خواهی کشت؛ او کین زِ تو خواهد داشت و با گرزی به تو خواهد زد که سرش از سر گاو است. ضحاک چو این بشنید از هوش برفت و از تخت به زیر افتاد و چون به هوش آمد در نهان و عیان به دنبال فریدون بود...
▪️کتاب آفرینش رستم منتشر شد
جلد اول از داستانهای شاهنامه
همراهان گرامی از داستان ۱ تا تا داستان ۶۰ به ترتیب روایت در نسخه اصلی شاهنامه به همت انتشارات میراث اهلقلم در ۱۷۶ صفحه منتشر شد. (قیمت با تخفیف ویژه ۱۴۰ هزار تومان)
● کتاب آفرینش رستم
● اثر علی نیکویی
۰۰۰۰۰۰
🚩 پیامک و تلگرام:
🔻
09370770303
🚩 برای خرید اینترنتی
🔻
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستانِ داستانها؛ داستانهای شاهنامه فردوسی (۲)
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستانِ داستانها؛ داستانهای شاهنامه فردوسی (۱۲)
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستانِ داستانها؛ داستانهای شاهنامه فردوسی (۱۰)