دکتری در تاریخ ایرانباستان؛ نویسنده ، ایرانشناس Ph.d in ancient Iranian history; Writer, journalist,Iranology and Teacher
داستانِ داستانها؛ داستانهای شاهنامه فردوسی (۷)
ضحاک (۳)
گرانمایه فرزند در پیش اوی / از ایوان برونشد خروشان به کوی
کاوه با فرزندش از دربار ضحاک بیرون رفت و به بازار درآمد و لباس سفید آهنگری خود را برکند و سر سرنیزه کرد و فریاد زد: کیست که برای نجات از دست ضحاک به درگاه فریدون بیاید؟ پس مردمان همه به زیر درفشش جمع شدند و بعدها این درفش که لباس ساده و سفید آهنگری بود، درفش کیانی شد و هرکس خسرو شد بر آن زر و یاقوت و زمرد افزود و چنان شد که وقتی کسی این درفش را در شب میدید از تشعشع نورهای سنگهایش گمان مینمود خورشید است. آری مردمان با کاوهٔ آهنگر همراه شدند و برفتند به درگاه فریدون، چون به درگاه فریدون رسیدند؛ فریدون آن درفش و مردم گردآمده در زیرش را بدید شادمان شد، پس درفش ساده را با زمردهای رومی بیاراست و آن را درفش کیانی نامید و آماده شد تا برای نبرد ضحاک حرکت نماید؛ اما پیش از حرکت برای جنگ به دیدار مادر شتافت درحالیکه کلاه کیانی بر سر داشت و کمر زرین بسته بود؛ به مادرش فرمود جز پرستش یزدان کار دگر ننماید و مادر به اشک چشم او را به یزدان پاک سپرد.
فریدون دو برادر کوچکتر با نامهای کیانوش و پرمایه داشت، به آنها دستور داد تا همراهش شوند و آن دو نیز در التزام رکاب پشت فریدون به حرکت درآمدند؛ پیش از کار و زار فریدون و سپاهیانش به بازار آهنگران درآمدند و فریدون دستور ساخت گرزی گران داد که سرش به شکل سر گاومیش باشد و آهنگران آن کردند که شاه خواست. فریدون سپاهیان را بیاراست و همراه دو برادر خود کیانوش و پرمایه، پیشاپیش سپاه ایستاد و بار و بنهٔ سپاهیان را بر فیلان و گاومیشان نهادند و با سری پر از کینهٔ پدر منزلبهمنزل چون باد به حرکت درآمدند تا به کنار دریای اروندرود رسیدند؛ فریدون سپاه را در پشت این رود بیاراست و منزل گه شاه جوان اروندرود گشت؛ پس میبایست از اروند بگذرند؛ به رودبانانی که در آنجا کشتی داشتند دستور داد تا خود و سپاهش را از اروند گذرانند اما رودبانان گفتند تا مجوز از ضحاک نداشته باشد ایشان و سپاهیانش را به کشتی نمیماند! فریدون چون این شنید خشمناک شد و در دل ترس از اروندرود را بکشت و بر اسبش گلرنگ محکم نشست و به رودخانه زد و سپاهی مردانش نیز چنان کردند و همگی از آنسوی اروند بهسلامت بیرون آمدند و به سمت کاخ ضحاک در بیتالمقدس به راه افتادند، چون نزدیک شهر رسیدند فریدون از دور شهر را نگریست؛ دید کاخی در میان شهر است که چون ستارهٔ مشتری در شب میدرخشد و ایوانش بسیار بزرگ است پس یقین کرد آن کاخ، جایگاه ضحاک است! اندیشید که گر در بیرون شهر بسیار بایستیم ممکن است دشمن لشکرش را نظم دهد و به ما حمله نماید پس بهتر است آنها را غافلگیر نماییم و به شهر بتازیم، فریدون و سپاهش با اسبان بسان باد به شهر تاختند و شهر را در غافلگیری فتح نمودند، فریدون با اسب به داخل کاخ درآمد و دیوانی را که در کاخ نگهبان بودند را با گرز سرشان را متلاشی نمود و پا در پلکان تخت شاهی گذاشت و بالا رفت تاج کیانی خواست و بر سر نهاد سپس از حرمسرای ضحاک دختران زیباروی را که جادوی ضحاک گشته بودند را بیرون آورد و امر نمود تا جادویشان را باطل نمایند و از میان آن دختران دو دختر جمشید نیز آزاد شدند و طلسم جادویشان باطل گشت و چون فریدون دیدند و فرهٔ ایزدیاش گفتند چون تویی در جهان پهلوان نیست، چه چیزی تو آزادمرد را واداشت تا از ایرانزمین بدین جا لشکر بکشی! در سر سودای شاهی داری؟ فریدون در جوابش گفت که ضحاک پدر من آپتین را بکشت و دایهی من که گاوی بود از پا در آورد و من برای انتقام بدین جا صف کشیدم وگرنه شاهی برای کسی جاودانه نماند. ارنواز چون این پاسخ شنید دل در مهر فریدون داد و گفت: آن کسی که می تواند انتقام ما را از این دیو بستاند تویی و ما دو خواهر از تخمهٔ کیانی هستیم و با جادو و ترس ضحاک ما را به حرمسرای خود برد و ما را جفت خود ساخت و ما از غم این داستان دیگر توان زندگی نداریم. فریدون چو این بشنید گفت اگر جهان به من بخت و اقبال دهد چنان این دیووَش را از زمین نابود سازم که هم او از بین برود و هرچه بدی است و همگان در حیرت مانند پس شما دختران را یک کار است که باید راست پاسخ دهید و آن این است که ضحاک در کجا مخفی شده؟! ارنواز گفت ضحاک برای باطل شدن طلسم نابودیاش به دست تو به هندوستان رفته که در آنجا سر و تن خویش به خون بشوید که فکر تو و انتقام تو زندگی را بدو سیاه نموده...
مگر کو سر و تن بشوید به خون / شود فال اخترشناسان نگون
▪️کتاب آفرینش رستم منتشر شد
جلد اول از داستانهای شاهنامه
همراهان گرامی از داستان ۱ تا تا داستان ۶۰ به ترتیب روایت در نسخه اصلی شاهنامه به همت انتشارات میراث اهلقلم در ۱۷۶ صفحه منتشر شد. (قیمت با تخفیف ویژه ۱۴۰ هزار تومان)
● کتاب آفرینش رستم
● اثر علی نیکویی
۰۰۰۰۰۰
🚩 پیامک و تلگرام:
🔻
09370770303
🚩 برای خرید اینترنتی
🔻
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستانِ داستانها؛ داستانهای شاهنامه فردوسی (۱۳)
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستانِ داستانها؛ داستانهای شاهنامه فردوسی (۱)
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستانِ داستانها؛ داستانهای شاهنامه فردوسی (۴)