تابستان پر ماجرای یک دانشجوی روانشناسی

تابستان ۱۴۰۴،شروع نشد،ناگهان به خودمان آمدیم و دیدیم در وسط آن هستیم😅

داستان از جایی شروع شد که من در اواسط اردیبهشت به فکر این افتادم که رشته ی دومی را در کنار رشته ی اصلی ام بخوانم تا بتوانم میان رشته ای کار کنم.

بنابراین سلسله مباحث من با chatgpt شروع شد، درباره‌ی مزایا و معایب خواندن رشته‌ی دوم و هدف‌گذاری برای آینده.

برنامه ای برای کار و مطالعه در طی سال تنظیم کردم و یک فایل اکسل خوب برای نوشتن گزارش ها تنظیم شد،قرار گزاشتم در آغاز هر فصل فایل اکسل را متناسب با برنامه ی دقیق آن فصل طراحی کنم و همان ابتدا برنامه ی تابستان من ریخته شد(:

بخشی از فایل اکسل
بخشی از فایل اکسل

اواخر سال تحصیلی بود و به عنوان یک دانشجو می دانستم تابستان من نه در یک تیر که در روز پایان امتحانات شروع می‌شود؛برنامه ی فشرده ای داشتم تا در فرصت کوتاه فرجه ها درس های سنگین تر را یک دور بخوانم که ناگهان بوووووم💣

«جنگ شد»

جنگ باعث شد امتحانات پایان‌ترم سه هفته عقب بیوفتد.

من که تقریبا یک ماه از برنامه‌ی خفن تابستان را از دست داده بودم غمگین و افسرده شدم اماچاره ای نبود،برنامه ای ریختم که دروسم را در این سه هفته دو دور بخوانم✌️در عین حال برنامه را سبک نگه داشتم تا حداقل بخشی از کار های تیر ماه را انجام بدهم.

برای گرفتن گواهینامه کلاس های آیین نامه را رفتم.

باز وسط های این برنامه بودم که دوباره خبری آمد،امتحانات ما به شهریور انتقال یافته بود🥲

این خبر اولش اعصابم را حسابی بهم ریخت اما من باخت ندادم. دوباره از اول برنامه ریزی کردم اما چشمم ترسیده بود.

برنامه ام به این شرح بود:

روزی سه ساعت و نیم درس خواندن،البته نه برای امتحان و این ها،درس واقعی و مفیدی که برای آینده مفید است + زبان تخصصی

یک روز در هفته کلاس خودآرایی رفتن که مرا به معنای کامل کلمه‌ ورشکست کرد و آهی در بساط این ماهم نمانده.

روزی بیست صفحه نهج البلاغه خواندن

یسری دوره ی آفلاین و کتاب هم به عنوان آپشن اگر وقت شد داشتم😁

البته کلاس های رانندگی توی شهری که دارد عقب می افتد و از بیست و یکم ان شالله شروع میشود و آنهم سه روز در هفته است 🚗

و چلّه زیارت عاشورا و سوره یس از عاشورا تا اربعین

و نوشتن مقالات کوتاهی که برای سایت خاصی مینوشتم با سه برابر حجم که حداقل پولش مثل یک شوخی نباشد 😐🤦🏻‍♀(ماه های قبل چهارصد تومن بیشترین درآمدم بود😂)

جینگولیجاتی که خواهرم درست کرد و به عنوان نشانگر کتاب به من فروخت
جینگولیجاتی که خواهرم درست کرد و به عنوان نشانگر کتاب به من فروخت

از اجرای برنامه ام راضی هستم،همیشه صد درصد نبوده اما تا اینجا به لطف خدا و نیرویی که در من قرار داد خیلی خوب بود.

کتابی که مطالعه اش برایم حیاتی بود با خلاصه نویسی های خوبم رو به اتمام است،کتاب دوم بدقلق و حوصله سربر است اما به زور هم که شده دارم آنرا می خوانم.

برای خواندن نهج البلاغه گاهی تنبلی ام می شود چون محتوا زیادی جدید است.

و زبان را با بهترین منبع ممکن و روش جعبه لایتنر خیلی خوب جلو بردم و استمرارم قطع نشده.

این‌ اپلیکیشن عالیه مخصوصا اگه یه لیست طولانی از لغت هایی که می خواید حفظ کنید داشته باشید و هر روز ده تا اضافه کنید
این‌ اپلیکیشن عالیه مخصوصا اگه یه لیست طولانی از لغت هایی که می خواید حفظ کنید داشته باشید و هر روز ده تا اضافه کنید

داشتم فکر می کردم که بعد از تابستان کنکورم این پربار ترین تابستان عمرم است.به نظر میرسد وقتی کلاس های دانشگاه در جریان نباشند راندمان کارم سعود چشمگیری دارد اما کلاس ها گاها خسته کننده و نه چندان کارآمد هستند🥲

دانشکده ی خوشگلم توی پاییز
دانشکده ی خوشگلم توی پاییز

این وسط جای تنها چیزی که خالی است ورزش است،ورزشی که اصلا برایش وقت ندارم 😩

فک کنم آخرش باید بگویم این بود انشای من😉

  • خدایا شکرت که بهم توانایی سحرخیزی دادی تا کار های متنوعی رو در طول روز انجام بدم.

  • خدایا شکرت بابت اراده ای که برای انجام برنامه هام بهم دادی.

  • خدایا شکرت که بهم فرصت میدی هر روز بیشتر یه سمتت قدم بردارم

خدایا شکرت که کمکم می کنی هر روز بیشتر به سمتت بیام