هدیه المپیاد

- وضعیت چند روز مانده به آزمون -
- وضعیت چند روز مانده به آزمون -

هفته ای که گذشت شاید از مهمترین و عجیب ترین هفته های زندگیم بود، هفته ای که دوسال زندگیم رو بخاطرش گذاشته بودم و براش خیلی انتظار می‌کشیدم...
در روزهای آخر، آخرین دستاوردم رو هم از المپیاد گرفتم و تونستم از ساعت مطالعه ۱ به ۱۲ ساعت (یعنی رکوردم) برسم... برای منی که هیچوقت بلد نبود بشینه و درس بخونه این خودش خیلی چیز بزرگیه...??
این هفته المپیادی که دو سال تموم باهاش اخت شده بودم، بالاخره تموم شد و بخاطر همین دستاوردهای این هفته م رو فقط اختصاص میدم به دستاورد هایی که از المپیاد داشتم که اسمشون رو گذاشتم «هدایای المپیاد به من»
وقتی تو اوج مخالفت ها المپیاد رو شروع کردم، مثل هر تازه المپیادی که وارد این مسیر میشه تمام هدفم مدال طلا بود! حتی معنی و مفهوم این جمله ای که میگه:«تو المپیاد مدال هم نگیری باز برنده ای و از مسیر لذت ببر!» رو نمیتونستم درک کنم...
حتی تا ماه های آخر هم هیچ موفقیتی رو جز در گرفتن مدال نمیدیدم؛ ولی بیست روز آخر انگار همه چیز عوض شده بود. انگار تازه میتونستم معنی اون جمله رو بفهمم، تازه میتونستم ببینم چقدر چقدرررر المپیاد من رو رشد داده و چقدر همین حالا هم برنده ام! مسأله برد و باخت نیست، از نظرم هرکی وارد این مسیر میشه تهش برنده ست، حالا اگه بتونه مدال بگیره و به مراتب بالاتر هم بره قطعا مازاد بر چیزی ک بدست آورده داره تجربه ها و موفقیت های جدید کسب میکنه، اما اون کسی هم که نتونسته بازهم برنده ست. اون فرد اونقدر توی مسیرش چیزهای جدید یاد گرفته و تجربیات جدید کسب کرده که حتی تا آخر عمرش می‌تونه یه المپیادی با تمام ویژگی های «یه فرد ِالمپیادی» باقی بمونه!
حرفهای شعارگونه؟!
تا بیست روز پیش اینها رو فقط حرف های شعارگونه ای میدونستم که برای ترس از شکست خوردن و انگیزه دادن ب بقیه میزنن، حرف های بی اساس و بی پایه... اما حالا ، در حالی که تقریبا به پایان این مسیر نزدیک شدم، میتونم تک تک اینها رو درک کنم و ببینم. برد و باخت خیلی خیلی سطحی تر از اینه که به المپیاد نسبتش بدیم، المپیاد هردو سرش برده! اما قطعا مزایایی که مدال آوردن داره خیلی فراتره و خب این هم دستمزد تلاش های افراده!
بگذریم؛
• توی این دوسال و با المپیاد یادگرفتم چطور باید درس بخونم، چطور برنامه بریزم و چطور سبک خودم رو پیدا کنم..
• یادگرفتم چطور بدون اینکه کسی مجبورم کنه پیش برم و استقلال پیدا کردم. یاد گرفتم چطور باید فکر کنم، چطور در مقابل چالش ها عمل کنم و توانایی حل مسأله پیدا کردم(حتی در مسائل مختلف زندگی ِ بی ربط ب درس). یادگرفتم چطور مسائل مختلف رو باید تجزیه و تحلیل کنم...
• چقدر وسعت دیدم به پیرامون و هرچیزی گسترده شد و ذهنم به دنیایی که توش زندگی میکنم بازتررررر شد.. حالا حتی از کنار یه درخت یا یه حشره کوچیک هم ساده رد نمیشم، یاد گرفتم چطور ببینم و نگاه کنم و فقط ساده و گذرا عبور نکنم...?
• شاید از مهمترین اتفاقات المپیاد آشنایی من با بچه ها و اساتید زیادی بود که فقط تو این مسیر میشد پیداشون کرد. بعضی ها رو حتی همین هفته های آخر پیدا کردم ولی کانکشن هایی‌ که این مدت داشتم و افرادی که باهاشون تجربه های جدید کسب کردم، فوق العاده بودن... دیدن آدمهایی شبیه خودت، با رویاها و اهدافی از جنس خودت، دیدن افکار و ذهن های مختلف و بحث کردن ها و خندیدن ها و خاطره هایی‌ که ساخته شدن:)) اساتیدی که دیدمشون و هرکدوم دنیای بزرگی بودن برای کشف شدن.(:
• المپیاد سبک زندگی جدیدی به من داد که همیشه و تو هر مسیری که قرار بگیرم، همراهش دارم. اونقدر من رو رشد داد و تفکراتم رو ساخت که میتونم به عنوان بهترین معلمم انتخابش کنم...??
• توی این دوسال فهمیدم، کافیه تو یه قدم جلو بیای، یه نیتی بکنی، یه تصمیمی بگیری - حتی در حد حرف - اونوقت خدا برات ده قدم جلو میاد، یه راه هایی برات باز می‌کنه که اصلا باورت نمیشد و هیچوقت انتظارش رو هم نداشتی... مصداق بارز ِ : «از تو حرکت از خدا برکت❤️» چیزی که دیدم و با تمام وجودم باورم شد:)
فهمیدم اگه میخوای یه کاری رو انجام بدی نیت و هدفت رو باید بزرگ کنی، فقط برای خودت انجامش نده، هدفت برداشتن یه کاری از رو زمین باشه، هدفت حتی شده یه قدم در بهبود وضع موجود باشه و... هدف اگه وسیع شد و عمیق، خود به خود راهش رو پیدا می‌کنه و تو رو هرجا که باید قرار بگیری، میرسونه! حتی اگه اون راهی ک فکر می‌کنی درسته، سرانجامت نباشه...
• یاد گرفتم قول و قرار بستن خیلی چیز خوبیه، قول و قرار هایی‌ که اگه همه انرژیتم از دست داده باشی، نمیزارن زمین بخوری. خیلی اوقات فقط و فقط بخاطر هموناست که میتونی انرژی تازه بگیری و بلند بشی و جا نزنی! آره، من جا نزدن رو هم تو این دوسال سخت و پرچالش یاد گرفتم؛ کاری که خیلی ها بعد از شروع المپیاد انجام میدن... من یادگرفتم چطور باید ریسک پذیر باشم و نترسم از دنبال نکردن راههای عادی و تیپیکی که همه انتخاب میکنن...
اگر بخوام از لطف های المپیاد در حقم بگم، نوشتن این پست و حتی چندتا پست دیگه هم کفایت نمیکنه... چیزهایی که شاید هیچوقت موقعیتی برای گفتن شون پیش نیاد ولی اثرات‌شون تا ابد توی زندگیم می‌مونه...?
و چقدر چقدر چقدر الحمدلله راضیم از اینکه انتخابم برای این دوسالِ زندگی، المپیاد بود، چقدر خوشحالم ک خودم رو محدود ب کنکور نکردم و با ترس الکی از شکست و ... جا نزدم و تا تهش اومدم.(البته کسی نمیدونه تهش کجاست و درواقع اصلا تَهی وجود نداره تو مسیر علم:)
این مدت فقط و فقط از خدا خواستم تو هرمسیر دیگه ای که قدم گذاشتم، مثل الان، از انتخابم راضی باشم. بدون توجه به نتیجه نهایی، از مسیری که طی کردم احساس خوشحالی و رضایت بکنم:)) و این خیلی خیلیییی چیز بزرگیه، امیدوارم تو هر مسیری از زندگی تون که قرار میگیرید، ازش راضی باشین و هیچوقت از انتخابش پشیمون نشین??

نمی‌دونم قراره نتیجه نهایی چی بشه ولی هرچی که هست، خواستم یبار از خوبی های المپیاد بگم و چیزهایی که فقط باید المپیادی باشی که درکشون کنی؛)

همیشه دعا کنیم تو مسیری که به صلاحمونه قرار بگیریم، شاید اون چیزی که همیشه فکر میکردیم بهترینه، بهترین‌ ِ ما نباشه:))
حضرت زهرا (س) در این باره یه دعای خیلی قشنگی دارن:
«الهی استعملنی لما خلقتنی له»
«خدایا منو خرج کاری کن که مرا بخاطرش آفریدی.»?❣️

چقدرررر قشنگه! و حقیقتا کاش همه تو اون مسیری قرار بگیریم که براش آفریده شدیم و مسیر درست‌مونه:)) ان‌شاءالله