رقص واژگان

می‌خواهم طبق رسم دیرین، بنویسم و با قلمم کلمات را به رقص در بیاورم و رقص طنازانه‌شان بر بوم کاغذ را به تماشا بنشینم.
مدتی‌است طبق نظر خانم دکتر، در حال ترک داروهایم هستم و زین پس وداع می‌کنم با این دیار دستکاری شیمیایی مغزم.
حال، بهترم اما گویی نوشتنی که توام با احساس باشد، بغض و اشک می‌طلبد و حین شادی به حدی دور سرت شلوغ است که ابدا یادی از همدم شب‌های تارت کنی... .
رشته‌ی دانشگاهی‌ام را معین کردم، برایش جنگیدم تا غیر، هم ماهیتش کنار بیایند و بدانند در من دختریست که شیفته‌ی پیچ و خم‌های روان و رفتارهای رنگارنگ و گاها خاکستری انسان است.
قرار است شغلی از آن خود داشته باشم و سلامی بلند عرض کنم خدمت جهان بزرگسالی و مستقل بودن.
تمرین می‌کنم برای بدست آوردن دوباره‌ی آرامش، با کتاب، پادکست، ساختن تجربیات جدید و... چرا که درمان صرفا در دارودرمانی و یا روان‌درمانی خلاصه نمی‌شود و خود فرد نیز باید در فرایند درمانش دخیل باشد.
دوست دارم تمام مطالب و تجاربی که طی ۵سال اخیر(از دهم تا پایان کنکور مجددی بودن) خود را از آن محروم کردم، بخوانم و لمس کنم و نفس بکشم به پهنای صورتم بابت آزادی پیش رویم، بابت راحت خوابیدن و بی استرس برخواستن، برای زمانی که تماما متعلق به خودم است، برای هزینه‌هایی که جای کتاب تست، صرف کتاب‌های گیراتر می‌شوند.
و برای....
به پهنای صورتم قهقه می‌زنم و شادم از این آزادی پیش‌رویم.
حال گمانم واژگانم به قدر کافی با ساز روزگار من رقصیده‌اند، بگذارید تا هجوم بعدی کلمات به سمت ذهن پرتلاطتمم، اندکی آرام بگیرند... .


برای آشنایی بیشتر با این روزهای آزادیِ من، به کانال تلگرامم مراجعه کنید :)