طراح تجربه کاربری در باسلام
خلاصه کتاب Lean UX
به عنوان کارآموز در باسلام خلاصهای از کتاب Lean UX (تجربه کاربری ناب) نوشته Jeff Gothelf و John Seiden را ارائه دادم. بخشهایی از آن را برای شما مینویسم:
اگر بیزینس شما مثل اکثر بیزینسها باشد، احتمالاً تیم طراحی را جدا از دیگران نگه میدارید. یعنی طراحان در حباب کوچک خود کار میکنند. Lean UX راهی است که طراحان را به یک پروسه همکاری بزرگتر وصل میکند که در آن همهی اعضای تیم در دیزاین مشارکت میکنند و ترکیبی از سه اصل بنیادی است:
تفکر طراحی (Design thinking)
توسعه نرمافزاری چابک (agile software development)
استارتاپ ناب (Lean startup)
هرکدام از این اصطلاحات یعنی چه؟
تفکر طراحی، یک مهارت حل مسئله براساس همکاری است. یعنی حل مشکلات با استفاده از متدهای طراحی. مثلا وقتی شرکتی با یک مشکل روبرو میشود، میتواند آن را مثل یک دیزاینر حل کند. نکته کلیدی این استراتژی درگیرکردن افراد زیادی در طوفان فکری است که باعث میشود راهحلهای بیشتری تولید شود.
توسعه نرمافزاری چابک، به طراحان این امکان را میدهد تا ضمن کاهش زمان چرخه توسعه محصول، ارزش زیادی برای مشتری قائل شود. این امر با درگیر کردن همه در یک پروسه توسعه مبتنی بر همکاری محقق میشود. بنابراین به جای روشهای سنتی که کار به دپارتمانهای مختلف واگذار میشود، طبق این استراتژی همه از شروع با هم کار میکنند. مزیتش این است که همکاری روحیه تیمی میسازد و در عین حال خلاقیت را پرورش میدهد.
همکاری با هم تیمیها یک درک مشترک از فضای مسئله و راهحلهای پیشنهادی میسازد که باعث توافق روی نظرها میشود که در نتیجه منجر به تکرار سریعتر و تولید محصول سریعتر میشود.
سومین جنبه Lean UX، استفاده از روش استارتاپ ناب برای طراحی محصول است. این استراتژی به معنی آزمایش و ارزیابی سریع محصول است.
پروتوتایپها در سریعترین زمان ممکن درست میشوند و فیدبکها فوراً استخراج میشوند. به این ترتیب فرضیات غلط و ایدههای ضعیف زودتر کنارگذاشته میشوند و منابع برای پرورش بهترین ایدهها آزاد میشوند.
چطور Lean UX را در عمل اعمال کنیم؟ این پروسه چهار جنبه ساده دارد که اولین آن، فرضیات (assumptions) است.
فرضیات، بیان نوشتهشده ایدهها و باورهای شماست. برای مثال یک شرکت استخدام را در نظر بگیرید. ممکن است فرض آنها این باشد که مشتریان، که در این مثال کارفرمایان هستند، برای اینکه با افراد جویای کار ارتباط پیدا کنند از سرویس آنها استفاده میکنند. با وجود اینکه افراد شرکت این فرض را دارند ولی فرض کردن کافی نیست. این فرض نیاز به تست کردن دارد و اینجا همان جایی است که بقیه مراحل انجام میشوند.
بعد از تعریف فرض قدم بعدی شما این است که فرض را به یک فرضیه قابل آزمایش تبدیل کنید. چطور؟ با استفاده از سه جنبه باقیمانده. یعنی، نتایج (Outcomes)، پرسونا (Personas) و فیچرها (Features).
با مشخص کردن نتیجهای که میخواهید محصول یا سرویس شما برای کاربران به دست آورد شروع کنید. برای مثال نتیجه موردنظر یک شرکت استخدامی میتواند افراد جویای کار بیشتری باشد که برای سرویس آنها ثبت نام میکنند.
وقتی تصمیم گرفتید که نتیجه چه باشد، پرسونا را طراحی کنید. با یک طرح کوچک شامل نام و سن شروع کنید. مثلا کاتلین 32 ساله. سپس، اطلاعات رفتاری و جمعیتی پرسونا را بنویسید. مثلا متاهل دارای سه فرزند که به عنوان مشاور کار میکند.
سپس، مشکلات و نیازهای پرسونایتان را بنویسید. شاید او با ایجاد تعادل بین تحصیل فرزندانش و کارکردن بیرون از خانه درگیری داشته باشد و تمایل داشته باشد که یک شغل در خانه داشته باشد.
طراحی پرسونای شما با ارائه راه حلهای بالقوه به مشکلات پرسونا تمام میشود. شاید کاتلین به پلتفرمی نیاز داشته باشد که مهارتهایش را به کارفرمایان نشان دهد و کمک کند که یک شغل جدید به دست آورد.
قدم آخر، اضافه کردن فیچرها، محصولات واقعی یا سرویسهایی است که نتایجی که مطلوب شماست را به پرسوناها ارائه کند. مثل سرویسی که کمک کند که کارفرمایان و افراد جویای کار راحتتر کانکت شوند.
در نهایت با هر چهار جنبه که توضیح داده شد، یک گزاره فرضیه بنویسید که توضیح میدهد «فیچرهایی که قصد ارائه آن به پرسونا را دارید نتیجه موردنظر شما را برجسته میکنند.»
معمولا شرکتها، طراحی را به طراحان واگذار میکنند. Lean UX این رویه را با یک دلیل خوب عوض میکند:
آوردن همه تیم تولید از ابتدا به پروسه طراحی، باعث توسعه سریع و طراحی مناسبتر برای شرکت شما میشود. به این خاطر که وقتی فرآیند طراحی به عهده یک تیم طراحی باشد، محصولی براساس اطلاعات دست دوم تولید میشود و اگر دیزاین کار نکند، برای کار دوباره روی آن باید دوباره برگردانده شود. پروسهای که میتواند تا ابد ادامه داشته باشد. Lean UX این مشکل را با قرار دادن طراحان در کنار دیگران حل میکند و به تیم اجازه میدهد مشکلات را بلافاصله حل کنند و پروسه را به پیش ببرند.
یک دیزاینر و یک دولوپر را در نظر بگیرید که گفتگویی غیررسمی برای دیزاین یک داشبورد دارند. زمان کمی میبرد تا چند اسکچ بزنند و در نهایت روی یک دیزاین توافق کنند. بعد از این طراح میتواند جزییات بیشتر را به صورت وایرفریم مشخص کند و دولوپر زیرساخت کد را بزند.
شاید دنبال روشی رسمیتر برای پیادهسازی طراحی مبتنی بر همکاری باشید. اینجا باید از دیزاین استودیو استفاده کرد. استراتژیای که به راحتی اعضای مختلف تیم را در یک اتاق جمع میکند تا راهحلهای طراحی برای هر مشکلی را توسعه دهند.
دیزاین استودیو به این دلیل مناسب است که همکاری بین مدیران تولید، تحلیلگران بیزینس، دولوپران و طراحان روی یک مشکل واحد، چشماندازهای متنوعی ایجاد میکند و باعث میشود که پروسه طراحی و تولید کارآمد انجام شود.
بنابراین، فرضیات و گزارههای فرضیه آماده است و تیمتان آماده همکاری است. حالا آماده شروع تست فرضیات خود هستید.
بهترین استراتژی برای تست ایدههای محصول، (MVP (Minimum Viable Product است. MVP اساساً کوچکترین چیزی است که میتوانید بسازید یا کوچکترین عملی است که میتوانید انجام دهید تا بتوانید اعتبار محصولتان را تست کنید.
برای مثال شما میخواهید یک خبرنامه ایجاد کنید. کاری که هم زمانبر و هم هزینهبر است. ابتدا با زیر سوال بردن ایده خبرنامه از خودتان میپرسید: آیا یک خبرنامه لازم است؟ آیا تهیه کردن آن ارزش دارد؟
برای تست آن به یک MVP نیاز دارد که در این مثال میتواند یک sign up bar در وب سایتتان برای اندازهگیری میزان تقاضای کاربر باشد. اگر افراد کمی sign up کردند، به این معنی است که علاقهمندی وجود ندارد و میتوانید بدون اتلاف منابع بیشتر ایده خود را کنار بگذارید.
اما MVP میتواند یک پروتوتایپ هم باشد. دو روش برای طراحی پروتوتایپ وجود دارد:
اول، پروتوتایپهای کاغذی با وفاداری کم به محصول اصلی است که میتواند در کمتر از یک ساعت با استفاده از صفحات کاغذی ساخته شوند. این پروتوتایپها ارزان هستند ولی اشکال این تکنیک این است که مصنوعی است و گاهی اوقات تجربه واقعی محصول نهایی را مدل نمیکند و فیدبکها محدود به ساختار اصلی و فلوچارت محصول هستند.
دوم، پروتوتایپهای با وفاداری متوسط تا زیاد به محصول اصلی هستند. این پروتوتایپها انتخاب درستی برای محصولات در مرحلههای پیشرفتهتر دیزاین هستند. کیفیت تعامل و ظاهر این گزینهها زیاد هستند و تطابق بالایی با محصول نهایی دارند. نکته منفی آنها این است که تولید آنها وقتگیر است.
بنابراین MVP یک ابزار عالی برای تست فرضیه است. اما چطور میتوانید این تست را به طور مؤثر انجام دهید؟
مهم است که بدانید تست پیوسته محصول در Lean UX نقشی اساسی دارد. این کار امکان بازخورد مدام از مارکت را فراهم میکند و کمک میکند که سریع فرضیهتان را اثبات یا رد کنید.
برای مثال یک استراتژی Lean UX معمول این است که MVP خودتان را هفتهای یکبار با سه مشتری متفاوت چک کنید.
اجرای هفتهای یکبار این استراتژی چیزی شبیه به این است:
دوشنبهها: تصمیم میگیرید که چه چیزی را تست کنید و برای این کار به کدام مشتری مراجعه کنید؟
سهشنبهها: MVP تان را تنظیم کنید به طوری که مطمئن شوید که طراحی دقیقاً همان چیزی است که میخواهید تست کنید.
چهارشنبهها: کارهای نهایی MVP را انجام دهید. یک سناریوی تست برای اجراکنندهی تست بنویسید تا بتواند شرکتکنندگان را اداره کند.
پنجشنبهها: MVP را در کمتر از یک ساعت با مشتریان تست کنید و سپس نتایج را مرور کنید.
جمعهها: با استفاده از اطلاعات جدیدی که به دست آوردید، تصمیم بگیرید که آیا فرضیهتان اثبات میشود یا نه؟
استراتژی Lean UX کلاً دربارهی همکاری است و تحقیقات هم از این قاعده مستثنی نیست. بنابراین وظیفه تحقیقات را به دست یک متخصص خارج از تیم ندهید. به جای آن، کل تیم را به پروسه تحقیقات بیاورید. برونسپاری تحقیقات یک استراتژی ضعیف است. بهتر است که یک ریسرچر متخصص در تیمتان داشته باشید ولی تحقیقات را به صورت تیمی هدایت کنید.
برای مثال وقتی میخواهید تصمیم بگیرید چه جنبهای از محصول را تست کنید. مطمئن شوید که هم دولوپر و هم دیزاینر را در تیمتان دارید تا تست کاملاً دقیق انجام شود.
حالا که میدانید Lean UX چیست و چطور کار میکند، وقت آن است که بیاموزید چگونه آن را به بهترین شکل در سازمان خود بیاورید.
همانطور که تا الان متوجه شدهاید، Lean UX فقط یک سری پروسه نیست، بلکه یک ذهنیت و اخلاق مدیریتی است که اذغام موفقیتآمیز آن نیاز به یک سری تغییرات سازمانی دارد.
باید اعضای تیمتان را مجبور کنید که فراتر از نقشهای فردی خودشان نگاه کنند زیرا انجام این کار به پرورش یک محیط مبتنی بر همکاری کمک میکند.
هر فرد یک توانایی اصلی دارد، مثل دیزاین، ریسرچ یا دولوپمنت. هر عضوی از تیم میتواند با توجه به علایق و مهارتهای ثانویه خود به سایر رشتهها کمک کند. مثلا یک دولوپر با ذهن خلاق میتواند در طراحی نقش داشته باشد. نتیجه، ایجاد فضای دوستانهتر با افزایش همکاری است و در نهایت کل تیم مسئول نتایج هستند.
برای ارتقای محیط و ایجاد یک فضای کاری باز که باعث همکاری و گفتگو بین تیم شود، چند راه وجود دارد. از جمله، حذف موانع فیزیکی. اتاقکها افراد را از یکدیگر جدا میکند. بهتر است همه در دسترس و دید باشند.
اما گاهی اوقات این امکان وجود ندارد که کل تیم در یک مکان جمع شوند. در این موارد بهترین گزینه استفاده از ابزاری مثل اسکایپ برای افزایش همکاری است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
توسعه یک Design Concept
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا یک فروشگاه اینترنتی باید وبلاگ داشته باشد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
آنتی پرسونا Anti-Persona چیست؟