مدیر محصول | علاقه مند به ساختن و یادگیری | کانال پروداکت https://t.me/product_management_learning | کانال یوتیوب و پروداکت تایم https://www.youtube.com/@MasihHeidarizadeh
طراحی محصول مدیرعامل محور یا CEO Centered Product Design
اولین باری که پوریا را دیدم، گفت که انواع متفاوت طراحی با "محوریت" های مختلف مثلا User Centered Design وجود دارد. اما شیوه ای که از آن نامی برده نمی شود، طراحی محصول با محوریت افراد رده های بالای شرکت هاست و پوریا از عبارت CEO Centered Product Design برای آن استفاده کرد.
در طی زندگی حرفه ای، بارها به معنای حرف پوریا پی بردم. دفعه دوم، یکی از دوستان طراح و البته توسعه دهنده Front end در دورهمی، از تجربه خود در یک مصاحبه شغلی گفت. در این جلسه پس از سوال پیچ کردن او، پرسیده بودند که اگر نظر تخصصی شما برای طراحی محصول با نظر شخصی مدیر عامل متفاوت باشد چه تصمیمی می گیرید.
او که متوجه وضعیت شده بود، پاسخ داد که هر طوری که جناب مدیر عامل بفرمایند من همان طور طراحی می کنم و به اصطلاح "حقوق من رو ایشون میده پس من چیزی که ایشون بگه رو انجام میدم".
هر دوی این افراد از فعالان در زمینه طراحی و مدیریت محصول هستند و از دیدگاه من موفقیت خوبی را کسب کردند. بیان این تجربه ها باعث شد که به اهمیت این موضوع بیشتر فکر کنم.
کاری را انجام بده که من میگویم:
در یکی از جلسات محصول یکی از طراحان توسط مالک کسب و کار (Business Owner) مورد توبیخ و برخورد قرار گرفت که چرا یکی از Feature های مورد نظر را آن طور که او خواسته است در طراحی قرار نداده است.
و اگر توانایی خیلی خوب این طراح در زمینه ارتباطی نبود، پروژه Re-design حتما در همان ابتدای کار با مشکلات جدی مواجه می شد. هرچند که تا آخرین لحظات هم مشغول رایزنی هایی با افراد بالادستی بود. اما توانست برای اولین بار طرف مشتری را بگیرد و مشتری را محوریت طراحی خود قرار دهد.
از مهم ترین توانایی های هر فردی در هر زمینه کاری، امکان برقراری ارتباط صحیح با افراد متفاوت براساس خصوصیات آنهاست، زیرا نتایج از طریق همین ارتباطات بدست می آیند.
هرکسی استیو جابز نیست:
متاسفانه تفکر شایعی در میان برخی از افراد (صاحبان کسب و کار، مدیر عامل ها و حتی برخی مدیران محصول) وجود دارد. آنها رفتار هایی را مانند مرحوم استیو جابز انجام داده و درکل هر گونه نظر مخالف را وقعی نمی نهند.
این که استیو جابز یک مدیر محصول، طراح و رهبر قوی است شکی نیست. اما با انجام رفتار هایی همانند او نمی توانیم "استیو جابز" شویم. اگر چنین چیزی ممکن بود، شخصیت او تکراری و از او بعنوان یک فرد خاص با موفقیت های مثال زدنی نام برده نمی شد.
زمانی که همه افراد تلاش می کنند تا به فرد مقابل خود نشان دهند که از او بیشتر می دانند، شاهد درگیری ها و بحث های جدی خواهیم بود. یا اینکه آنها با قطع کردن راه های ارتباطی، هر یک به نگهبانی از سنگر و محل استقرار خود دست می زنند. اینجاست که ارتباط بین تیم ها در شرکت به شدت سخته می شود و فرآیند های پیچیده کاری جای چابکی را خواهند گرفت.
من شما را نجات می دهم:
از مواردی که قبلا در مقاله ضد الگو ها به آن پرداخته بودم، اهمیت دادن به نقش "ابرقهرمان" است. یک ابرقهرمان، بعد از چند سال تلاش تیم، ناگهان ظاهر شده و مالکین کسب و کار را متقاعد می کند که تا الان هر کاری که انجام شده از بیخ و بن غلط بوده و "بیایید که من میخواهم راه نجات را به شما نشان بدهم".
نقش "ابرقهرمان" در سازمان باعث تغییرات شدیدی در محیط می شود. احتمال اینکه با حضور این فرد جدید، تعداد زیادی از افراد اخراج شده یا استعفا کنند وجود دارد. همچنین او به سرعت جاهای خالی را با افراد جایگزین پر می کند.
من بعنوان کاربر:
این اصطلاح از زبان افراد فعال در زمینه توسعه محصول، به دفعات شنیده می شود. آنها برای بیان نظرات کاملا شخصی خود همیشه جملات شان را با "من بعنوان کاربر" آغاز می کنند. در صورتی که شاید دانش عمیق و تجربه ای در زمینه تحقیقات User Research و دیگر مسائل ندارند.
این افراد خوبی می توانند از درون گرایی برخی از طراحان استفاده کرده و با اعمال نظر های شخصی خود، آنها را بجای طراح، در موقعیت یک اپراتور قرار دهند که فقط وظیفه دارد حرف هایی را که آنها میگویند به صورت تصویری پیاده کند.
اگر موافقت من را کسب نکنید، راهتان را گره میزنم:
این جمله خلاصه چندین ساعت صحبت است که عنوان چندان قشنگی هم نیست. فرد کلیدی در سازمان، با این موضوع مخالف نیست که شما تست های کاربری، A/B Testing و ... را انجام بدهید. اما برای اعمال راهکار های خود، لازم است با ایشان مشورت کرده و مهر تایید را نیز از ایشان دریافت کنید.
البته ممکن است راهکارهایی در نظر ایشان باشد که هرچند از نظر کارایی از نظر شما ضعیف تر است. اما اگر جرات دارید، مخالفت کنید تا موانعی را در سر راه خود ببینید که تا قبل از این امکان وجودشان را نیز باور نداشتید.
راهکار چیست:
دعوا یا پرواز:
عبارت Fight or Flight نشان دهنده دو شیوه ای ست که افراد برای مقابله با مسائل انتخاب می کنند. البته همیشه راه سوم یعنی مدیریت شرایط و ارتباط بهتر به جای این دو توصیه می شود. تا جایی که متوجه شدم برخی از طراحان به خاطر وجود چنین شرایطی محل کار خود را ترک می کنند.
برخی دیگر هم وارد بحث های طولانی و استهلاکی با افراد تاثیر گذار بالادستی شده و در نهایت پس از خسته شدن، یا شرکت را ترک می کنند و یا اینکه به انجام کار مطابق میل مالک کسب و کار روی میآورند.
زبان مشترک:
پس از صحبت مجدد با پوریا در ارتباط با این موضوع به این نکته رسیدیم که برخی از افراد تصمیم گیرنده (سرمایه گذار، مالک کسب و کار و ...) پیش زمینه صنعت IT را ندارند. به همین دلیل با استفاده از زبان مشترک میتوان با آنها به نتیجه گیری های مثبتی رسید.
در صورتی که این افراد پیش زمینه های صرفا "بیزینسی" داشته باشند. دوستان طراح محصول، با نزدیک تر شدن به زبان کسب و کار (اعداد و ارقام)، میتوانند تاثیر تغییرات و یا دلیل طراحی های خود را با یک زبان مشترک و نزدیک تر با آنها به اشتراک بگذارند.
به این صورت که اگر تغییر در سفر مشتری یا طراحی یک بخش، روی conversion rate تاثیر می گذارد، به جای اینکه درصد تغییر این پارامتر را برای مالک کسب و کار شرح دهند، آن را به صورت بیزینسی ترجمه کنند. که مثلا این تغییر، X درصد روی فروش بهتر یا هر پارامتر ملموس دیگری تاثیر خواهد گذاشت.
هدف اصلی من از نوشتن این مطلب این است که فکر می کنم همکاران مدیر/مالک محصول، در کنار همکاران طراح و همکاران فنی با قدم جلو گذاشتن و پیش رفتن به سوی یافتن زبانی مشترک و نزدیک تر به سرمایه گذاران و مالکان کسب و کار، می توانند در روند پیشرفت پروژه ها و محصولات آزادی عمل و همچنین همراهی آنها را داشته باشند.
ایجاد اعتماد همیشه دو طرفه ست، موضوع این است که آیا کسی میداند برای ایجاد اعتماد باید چه گام هایی برداشته شود؟ و آیا تمایل دارد آن گام ها را بردارد یا خیر؟
ضمن اینکه تجربیات به اصطلاح منفی ذکر شده در این متن نشان دهنده این نیست که تجربیات مثبتی نیز وجود نداشته، بلکه سعی شده از سناریو هایی استفاده شود که در راستای موضوع باشند. ما در حقیقت از شکست ها و مشکلات است که بیشترین درس ها را میگیریم زیرا زمانی که راحت به هدف خود میرسیم در حقیقت چیز زیادی برای یادگیری وجود ندارد.
در اینجا تشکر می کنم از پوریا و تمامی اساتیدم در زمینه محصول، همکاران مارکتینگ و مخصوصا دوستانی در سطح بالای کسب و کار که تجربیات مثبت و منفی خود را طی این چند سال با من به اشتراک گذاشتند تا این مطلب نوشته شود. هرچند که لازم است مفصل تر و اینبار از دیدگاه مالکان کسب و کار به این موضوع نیز پرداخته شود.
همچنین در زمینه راهکار های این شرایط، خوب است اگر دوستان طراح، فنی، محصول و فعالان کسب و کار دیدگاه های خود را بیان کنند تا نتیجه گیری ها با وسعت دید بیشتر و بهتری انجام شود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نکاتی در مورد طراحی مینیمال
مطلبی دیگر از این انتشارات
مرتب سازی کارت یا card sorting
مطلبی دیگر از این انتشارات
۱۵ قانونی که هر طراح UX باید بداند (قسمت اول)