نیاز کاربر و اهداف بیزینس
نیاز بخشی از هدف هست.خیلی وقتها نمیشه به این اسونی از هم تفکیکش کرد ..
از دید من ،زمانی یک رفتار رخ میده که هدفی پشتش باشه.هدف هم گاها از نیاز ها،انگیزه ها،خواسته ها، تفکرات،و... نشات میگیره.بخاطر همین چون اختصاصا به موضوع نیاز ها و خواسته اهی کاربر داخل نشدم،از اهداف برای رسوندن مفهوم استفاده کردم
به عنوان یک طراحی تجربه کاربری،قبل از اینکه شروع به طراحی کنم،همیشه باید حواسم به این باشه که دقیقا باید چه مساله ای را حل کنم.باید بفهمم مشکلات و نیاز ها و اهداف چیه و من باید برای چه چیزی بجنگم."اهداف" برای من به عنوان یک طراح همه چیزه و همیشه باید بدونم که "چرا" و برای چه "هدفی" میخوام طراحی کنم.شناسایی دقیق "اهداف" بهم کمک میکنه تا استراتژی و مسیر درستی رو برای پروژه تدوین کنم و از هدر رفت زمان و پول و سرمایه بیزینس و همینطور کاربران جلوگیری کنم.
اهداف کاربران
من همیشه این رو درنظر میگیرم که کاربران محصولات دیجیتالی همان ادم هایی هستن که در دنیای فیزیکی زندگی میکنن.زمانی که توی فروشگاه های زنجیره ای یا فست فود و رستوران هستم یا حتی مترو و اتوبوس کنار ادم ها رفت و آمد می کنم، به رفتارهای اونا خیلی توجه میکنم و همیشه از خودم علت رفتار هاشون رو میپرسم.اینکه چطوری به سمت قفسه ها میرن،چه چیزی نظرشون رو جلب میکنه و اصلا توی سبد خریدشون چه چیزی هست.گاهی چندتاشون رو نشون میکنم و تا آخرین لحظه خرید رفتارهاشون رو ترک میکنم(میدونم شاید بگین کارم زشته،ولی از اینکار چیزهای زیادی یاد میگیرم).
بعد وقتی با رفتار های کاربرها در دنیای دیجیتال مقایسه میکنم،70 80 درصد همان رفتارها،همان تفکرات و همان اتفاقات خواهد افتاد. یعنی همانطوری فکر میکنن،همانطوری نتیجه میگیرن ،همانطوری جستجو میکنن .در دنیای مجازی ، نتیجه برنده همان 20 30 درصدی هست که بخش اعظم آن رو طراحی (UI/UX)تشکیل میده.
پس من میدونم که هر کاری که در دنیای دیجیتال انجام میدم،طراحی میکنم،سناریو مینویسم،یوزر فلو در میارم ،همگی بر اساس همین رفتار شناسی و ترکینگ بر اساس نیاز های کاربران هست و به همین خاطر هست که ما بحث" کاربر محور بودن" رو بشدت بهش توصیه میکنیم.
کاربرای ما همیشه یچیزی میخوان،همونطوری که در فروشگاه دنبال خرید چیزی هستن و جستجو میکنن در دنیای دیجیتال هم ذهنشون دنبال نیاز و رفع نیازشون هست.هر کاربری به فراخور نیازش کمی متفاوت عمل میکنه ولی در مجموع طراحی ما در حوزه حل مساله هست که سر نخی در برایندی از نیاز های کاربران خواهد داشت. اگر فرصت کنم در مورد نیازهای کاربران بیشتر توضیح میدم.
اهداف بیزینس
بیزینس هم به عنوان مهمترین رکن محصول قطعا بر اساس نیازهایی که شناسایی کرده ،"اهدافی" رو هم برای خودش تدوین کرده که از نیاز های کاربران پر اهمیت تر است.هر سازمانی برای ساخت نرم افزار،سیت یا اپلیکیشنی اهدافی دارد که معمولا این اهداف منجربه درآمد شده و بیزینس بر اساس آنها کار خواهد کرد.این "اهداف" گاها تفکک پذیر نیستند اما من به عنوان یک طراح باید بتونم حداقل "اهدافی " را که به سمت من و تخصصم مرتبط هستن رو پیدا کنم و با بیزینس هماهنگ باشم.مشخص شدن اهداف بیزینسی به من کمک میکنه تا از طراحی پرسشنامه و تحقیقات کاربری گرفته تا نوشتن یوزر استوری ها ، سناریو ها و استراتژی دیزاین و همینطور یوزر فلوها و حتی دیزاین سیستم رو بتونم برای خودم تا حد زیادی تعیین کنم.
وقتی "اهداف" گوناگونی رو بتونم شناسایی کنم توی طراحیم هم کمکم میکنه.مثلا استراتژی تجربه کاربری ،وقتی بیزینس میخواد تبلیغات بیشتری رو روی بعضی از صفحات داشته باشه تا از طریق اون بتونه کاربر رو به مسیریی برای درامد زایی هدایت کنه،با زمانی که میخواد کاربر رو به صفحه یک محصول ببره و اونجا باهاش کار کنه خیلی متفاوته در صورتی که کاربر همان کاربر،محصول همان محصول و بیزینس همان بیزینس هست،تنها "اهداف" و " خواسته" بیزینس هست که در جای جای محصول متفاوت میشه(البته هدف اصلی و نهایی تغییر نمیکنه).معمولا در تجارت و بیزینس و مارکتینگ با عنوان KPIs یا شاخص عملکرد کلیدی مشخص میکنن.اما همه بیزینس هایی که من باهاشون کار کردم همچین چیز هایی رو حداقل به اسم و رسم نداشتن و اهدافشون بیشتر فرضی بود تا مکتوب و فنی و با فکت.بخاطر همین مجبور بودم بخش اعظمی از تحلیل سیستم رو هم خودم به عهده بگیرم و در نهایت من بودم که اهداف رو برای خودم مشخص میکردم.
این بخش هم مفصلا باید در موردش حرف بزنیم.:)
اهداف کاربران در مقابل اهداف بیزینس
حالا که فهمیدم کاربرها و بیزینس چی میخوان و اهدافشون چیه ؟! باید ببینم که چطوری میتونم که این دو تا رو باهم هندل کنم و به قول خودم KPI مورد نظر رو بزنم.
اهداف رو توی یک راستا قرار میدم.توانایی واقعی یک طراح تحربه کاربری زمانی آزموده میشه که بتونه اهداف کاربری و اهداف بیزینس رو دقیقا در سطح بالایی از انتظارات در یک راستا قرار بده.کاربر رو به چیزی که میخواد برسونه،بیزینس رو هم به مهمترین فاکتورش یعنی درامد برسونه.
(البته نباید فراموش کنیم که KPI من به عنوان طراحی نباید میزان فروش باشه که بعدا در این مورد هم صحبت میکنم.)
مثال:
یوتیوب و آپارات از طریق تبلیغات درآمد کسب میکنن(هدف پول درآوردن از تبلیغاته پس من باید کاری کنم که کاربر روی تبلیغات کلیک کنه، یا تبلیغات رو ببینه یا…. پس میتونم بگم خب اگه لابلای ویدئو ها یا بخشی از صفحه تبلیغات خوبی برم میتونم این هدف رو بزنم)
کاربران یوتیوب و آپارات هم فقط بخاطر تماشای ویدئو هایی که دنبالشون هستن میان.(پس هدف کاربرها اینجا تماشای ویدئو هست.پس منم باید یک پخش کننده ویدئو با کنترلر های خوب و اپشن هایی که به دیدن لذت بخش ویدئو کمک میکند و همچنین یه سیستم جستجوی ساده تا پیشرفته به همراه sorting خوب قرار بدم تا کاربر بتونه لحظه های ویدئویی خوبی داشته باشه.میدونم اگه تند تند و بیجا تبلیغ بزارم یا بد بزارم یا استراتژی ارائه تبلیغم بد باشه،ممکنه آزار دهنده باشه و خب کاربر میره که دیگه برنمیگرده).
در مثال بالا که بخشی از اهداف و مساله و راه حل رو گفتم سعی کردم هم به اهداف بیزینس یعنی ارائه تبلیغ فکر کنم و اون رو درکنار اهداف کاربر که دیدن ویدئو لذت بخشه قرار بدم و ترکیبی از یک ویدئوی با تبلیغ لذت بخش بذارم.کنترلر هایی برای رد کردن یا دیدن بعدا تبلیغات میزارم و بعد میتونم فقط برای ویدئو هایی که تایم یا قالوور یا بیبنده زیادی دارن تبلیغ بزارم یا از طرفی از کاربر کمی مختصر شارژ ماهیانه بگیرم که براش تبلیغ نره.
من با این مثال ساده تونستم بگم که چطوری دارم" اهداف بیزینسم" رو به "نیاز کاربرم " و "اهداف و نیاز کاربرم " رو به "kpi بیزینسم" تبدیل می کنم.
نکته:بخش بزرگی از این استراتژی و نحوهخ درامد رو ممکنه بیزینس یا بخش مارکتینگ بهتون بگه کار منه طراح از بخش یوزر بیشتر شروع میشه
سازماندهی درست و دقیق
اگه سازماندهی و تدوین و تعیین "اهداف" رو درست انجام ندیم ممکنه فاجعه بزرگی رخ بده.
1.زیادی به کاربرها و نیاز هاشون فکر میکنم و بها میدیم:
در این مورد،کاربر با اینکه خوشحاله و به اهدافش رسیده،اما بیزینس سرش بیکلاه میمونه و تا چند وقته دیگه به فنا میره و تبدیل میشه به محصولی پر کاربر ولی بدون موفقیت.
2.کاربران اهدافی که دنبالش هستن رو یا بدست نمیارن یا به بسختی میرسن.که در این حالت هم بیزینس ضرر میکنه هم کاربرو بیزینس تبدیل میشه به یه محصول بدون کاربر و بدون موفقیت.
در مثالی که زدم اگه بیام و کاربر رو مجبور کنم که برای دیدن ویدئو حتما حتما 30 ثانیه منتظر بمونه،یا نتونه رد کنه یا حتما باید روی تبلیغ کلیک کنه، یا تند تند براش وسط ویدئو،اول و اخر ویدئو تبلیغ بزارم قطعا کاربر بار آخریه که از سیستم من استفاده میکنه.
تهیه الزامات محصول
ازطرفی این کار باعث میشه که بتونم به بیزینس یا پروداکت منیجر کمک کنم تا بتونه الزامات و فیچر های محصولش رو از روی یوزر استوری که من مینویسم هم پیدا کنه و برای سیستم هایی که مدیریت تسک دارن و بر اساس یوزر استوری و بکلاگ طوری میرن جلومثل اسکرام و اجایل استفاده کنه.
مثلا هدف بیزینس جذب و نگه داشتن کاربر و اطلاعاتش هست.هدف و نیاز کاربر هم داشتن مثلا یک فایل دانلودی هست.
من به عنوان طراح میگم ( یوزر استوری ، یوزر سناریو و یوزر فلو )خب میبرمش توی یه فلوی ساده لاگین و رجیستر،براش یه پروفایل درست میکنم و بعد اون فایل رو میزارم داخل پروفایلش تا بره و دانلود کنه.اینطوری هم کاربر میتونه فایلی که دنبالشه رو دانلود میکنه و به هدفش میرشه،هم یه پروفایل داریم که اطلاعات کاربر توش هست و بیزینس هم به خواستش رسیده.بدون جنگ و دعوا و درد و خونریزی.:)
پس الزامات و فیچر ما اینجا میشه:(لاگین/رجیستر > پروفایل > اضافه کردن فایل در پروفایل > دانلود)
اگه بخوام حرفام رو جمع بندی کنم،باید بگم هرچیزی که کاربرا میگن میخواییم درست نیست و باید به خواسته ای بیزینس هم توجه کنیم، و هر آنچه که بیزینس میگه باید بشه باید بگم که اونم خیلی درست نیست چون اونم باید کاربر رو توش لحاظ کنیم.
پس فعلا بریم "اهداف کاربر " و "اهداف بیزینسمون" رو درست و دقیق پیدا کنیم.
حوصلم بیاد و تنبلی نکنم میریم سراغ اینکه چطوری اینکار رو بکنیم.یعنی بریم یه لیستی از نیاز کاربراو نحوه استفاده از اونا و از طرفی هم اهداف بیزینس رو چطوری بیرون بکشیم.
ممنون که تا اینجا مطالب باهام بودین.منتظرم که در موردش بیشتر باهم گپ بزنیم.
قمست دوم - بالانس اهداف بیزینس و نیاز کاربر (قسمت دوم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
۲- مدیریت محصول را از کجا آغاز کنیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
اگه باب راس (لذت نقاشی) UX دیزاینر بود...
مطلبی دیگر از این انتشارات
قدرت فضای خالی در UI