پژوهشگر تجربه کاربری دیوار
استدلالهای دیزاین
من پژوهشگر تجربهی کاربر دیوارم و همیشه برای توضیح اساس استدلالهای پژوهش دیزاین (و بهطور کل دیزاین) به افراد تیم چالش داشتم.
برای اینکه بتوانم این مفهوم را درست بفهمم و انتقال دهم، انواع استدلالها را مطالعه کردم و به نتایج خوبی رسیدم که امیدوارم ارائهی آن به دیزاینرها و همهی افرادی که به هر شکل با دیزاین در ارتباطند، کمک کند.
در این مقاله به شرح کلی این مبحث میپردازم که شامل این موضوعات میشود: تعریف استدلال، استدلال استقرایی، تعریف استدلال استنتاجی، تعریف استدلال بهترین تبیین و تفکر طراحی.
استدلال (Reasoning)
استدلال به معنای فرآیند فکر کردن دربارهی هر چیز و درک آن به روشی منطقیست.
به تفاوت تفکر و استدلال دقت کنید. تفکر فرآیندی ذهنی است که میتواند آگاهانه یا ناخودآگاه انجام شود. استدلال فرآیندی ذهنیست که از منطق استفاده میکند و همیشه آگاهانه است. منطق بخش مهمی از استدلال است.
استدلال استقرایی (Inductive Reasoning)
تاریخچهی استقراء به زمان سقراط برمیگردد اما با اینحال ارسطو، استدلال استقرایی را تدوین و صورتبندی کرد.
استقراء از جزء به کل
از مشاهده یک جزء و تکرار این مشاهدات به یک نتیجهی کلی میرسیم. برای مثال آب را حرارت میدهیم و میبینیم که در ۱۰۰ درجه میجوشد و از این نتیجه میگیریم که هر آبی در ۱۰۰ درجه میجوشد. روزانه ما بسیاری از تصمیمهای خود را با اتکا به استقرا میگیریم. مبحث احتمالات کاملا براساس استقراست و وقتی ما روندی در آینده را با توجه به مشاهداتِ گذشته پیشبینی میکنیم در واقع از استدلال استقرایی استفاده کردهایم.
نکتهی مهم اینجاست که چون در استقرا یکبهیک جامعهی آماری را بررسی نمیکنیم و تنها نمونههایی از آن را مشاهده میکنیم، پایهی استقرا براساس گمانهزنیست و نتیجه تنها احتمال دارد که صحت داشته باشد و هیچ قطعیتی در کار نیست. تنها در حالتی که بتوانیم تمام موارد یک جامعهی آماری را بررسی کنیم، مثلا برای میزان هوش دانشآموزان یک مدرسه وقتی میزان هوش تمام دانشآموزان آن مدرسه را اندازهگیری کنیم؛ نتیجه یقینیست که به آن استقرای تام گفته میشود.
اگر استدلال استقرایی را بهدرستی بهکار نگیرید، ممکن است دچار تعمیم شتابزده شوید پس در نمونهگیریهای خود به این دو نکته توجه کنید:
۱. نمونهها باید تصادفی، گوناگون و بیانگر همهی طیفهای جامعه باشند.
۲. تعداد نمونهها باید متناسب با اندازهی جامعهی آماری باشد.
وقتی دلیل و نتیجهی یک رویداد را میدانیم، با تکرار آن رویداد میتوانیم یک قاعدهی کلی برای آنها بیان کنیم. در واقع ما از مشاهدهی یک جزء به یک قاعدهی کلی رسیدهایم که ممکن است درست باشد. برای مثال اگر اطلاعات جمعیتی یک شهر را در ۲۰ سال گذشته مرور کنید، ممکن است مشاهده کنید که هر سال جمعیت ۲۰٪ افزایش یافته است. پس نتیجه میگیرید رشد جمعیت در این شهر ۲۰٪ است. با این قاعدهی کلی بهدست آمده میتوانید پیشبینی کنید طی ۵ سال آینده جمعیت احتمالا چقدر خواهد شد.
استدلال استقرایی در بخشهای وسیعی از حوزههای علوم تجربی، علوم روانشناختی، علوم انسانی و ... استفاده میشود. پژوهشگر و یا دیزاینر با مشاهدهی یک پدیده و تکرار آن سعی میکند الگویی برای این پدیده ترسیم کند همانطور که در تئوری زمینهای (Grounded Theory) هم در بین دادهها به دنبال مشابهتها میگردد تا آنها را به صورت یک کل (گروه) تعریف کند.
استدلال قیاسی یا استنتاجی (Deductive Reasoning)
ارسطو قیاس یا استدلال استنتاجی را برای اولینبار مطرح کرد.
استنتاج یا قیاس از کل به جزء
نتیجهگیری قطعی و حتمی بر پایهی قوانین و حقایق موجود را استدلال قیاسی میگویند. در واقع ما یک قانون یا مفهوم کلی داریم و مشاهداتِ جزء را با کل قیاس میکنیم و چون آن کل درست و پذیرفته شدهاست، استنباط میکنیم که برای جزئی از آن نیز پذیرفتهشده است. برخلاف استقرا، نتیجهگیری قطعی و حتمیست چون از یک قانون یا حکم پذیرفتهشده استفاده کردهایم.
آشناترین مثال استدلال قیاسی که در دوران مدرسه با آن مواجه شدهایم:
آ بزرگتر از ب است.
ب بزرگتر از س است.
پس آ بزرگتر از س است.
در استدلال قیاسی قاعدهی کلی و دلیل یا داده را میدانیم، پس حتما نتیجه به دست میآید. برای مثال افراد بالای ۱۸ سال میتوانند گواهینامه بگیرند. رضا گواهینامه گرفته است. پس سن رضا بالای ۱۸ سال است.
سفر به سال ۱۹۰۰
چشمهایتان را ببندید تا ۳ بشمارید و بعد باز کنید؛ حالا در سال ۱۹۰۰ هستید. تصویر زیر نقشهی راهنمای شماست. شما پزشکید و برای دیدن بیماری بدحال باید به شهر دیگری بروید، از کدام یک از وسایل حملونقل موجود استفاده میکنید؟ چرا؟
طبق استدلال قیاسی، مدت زمان رفتن از نقطهی ۱ به ۲ با کمک قانونِ سرعت مساوی با مسافت تقسیم بر زمان محاسبه میشود. بر همین مبنا، مدت زمان رسیدن به مقصد در روشی کمتر است که سرعت آن بیشتر باشد. اگر میخواهید سریعتر به مقصد برسید، وسیلهای را که سرعت بیشتری دارد انتخاب کنید. پس اگر قطار سریعتر است، قطار زودتر به مقصد میرسد.
حالا تصور کنید به ایستگاه قطار مقصد رسیدهاید ولی تا منزل فرد بیمار باید مسافتی را طی کنید. براساس مشاهدات قبلیتان، در این ایستگاه از یک زمان به بعد در روز، دیگر درشکهای در ایستگاه نیست. طبق استدلال استقرایی شما نتیجه میگیرید که در آن زمان از روز احتمالا درشکهای در ایستگاه نیست در حالی که این فقط یک گمان است. بعد از رفتن به بیرون ایستگاه اگر درشکهای وجود داشته باشد، صحت این فرضیهی شما رد خواهد شد.
در شرایط سختی هستید و میخواهید زودتر به داد بیمار بدحال برسید؛ پس تصور میکنید چه میشد اگر وسیلهای بود که با آن تا خانهی آن فرد پرواز میکردید. این تصور در مورد چیزیست که میتواند باشد یا میتواند سالها بعد اختراع شود؛ همینطور که در نقشهی راهنما میبینید درآینده وسایل حملونقل زیاد دیگری هم اختراع میشوند.
این نوع استدلال، استدلال بهترین تبیین (Abductive) است.
استدلال بهترین تبیین (Abductive Reasoning)
چارلز سندرس پرس Charles Sanders Peirce فیلسوف، منطقدان، ریاضیدان، دانشمند و نشانهشناس آمریکایی است که برتراند راسل او را قاطعانه «بزرگترین متفکر آمریکایی» معرفی کرده است. همچنین او از بنیانگذاران مکتب پراگماتیسم (عملگرایی) است. پراگماتیسم انقلابی علیه ایدهآلیسم (آرمانگرایی) و کاوشهای عقلی محض است. فلسفهی پراگماتیسم روشی درحل مسائل عقلی است که میتواند مسیر ترقی انسان را هموار کند. به نظر من همین نوع نگاه عملی به فلسفه باعث شد تا پرس استدلال سومی را تعریف کند.
پرس معتقد بود که الگوی استدلال سومی نیز وجود دارد که آنچه «می تواند باشد» را مشخص میکند.
استدلال قیاسی: قاعده و داده ← نتیجه
استدلال استقرایی: تکرار داده و نتیجه ← قاعده
استدلال بهترین تبیین: قاعده و نتیجه ← داده
در اینجا همانند استدلال استقرایی با قطعیت به دادهی صحیح نمیرسیم بلکه بهترین تبیینِ در دسترس را (inference to the best explanation) صادق میدانیم.
از نظر پرس انسان از نقطهای که هیچ نمیداند (شروع تولد) کم کم رشد میکند تا به آگاهی برسد. به طور مثال کودک از روز اول مفهومی به عنوان مادر در ذهنش وجود ندارد اما از بدو تولد کم کم چند ماجرا رخ میدهد و او از مجموعهی آن ماجراها و ارتباط آنها به دلیل آنها پی میبرد یعنی بوى مادرش را میشنود، بعد صورت او را میبیند و بعد شیر میخورد. کودک در ذهن خود کم کم تبیینى میسازد که چرا این چیزها به هم وابستهاند. بهترین تبیینى که او میسازد این است که چیزى به عنوان مادر وجود دارد. پس مفهوم مادر در ذهن کودک ساخته میشود، بعد مفهوم شیر مادر و ... و همینطور کودک کم کم از ناآگاهی به سمت آگاهی و شناخت میرود.
پرس بر همین اساس اصطلاح ابداکسیون را برای این نوع استدلال مطرح کرد که به معناى وابسته بودن نشانهها به یکدیگر است.
لیونل مارچ معتقد است که این استدلال همان چیزی است که در ساختن و تولید رخ میدهد. وی نشان داد که هنگام طراحی هر چیز یا محصولی از ابتدا نتیجهی مطلوب (کارکرد) را میدانیم و قاعدهی (روش) کار آن را هم داریم، اما خود آن محصول (داده یا دلیل) را نداریم. در این حالت باید محصول یا «آن چیز» را شکل دهیم. پس منطقی است که فرآیند براساس این استدلال، تنها فرآیندی است که میتواند واقعاً چیز جدیدی خلق کند.
در فارسی ترجمهی واحد و جامعی برای واژهی Abductive در دسترس نیست و اگر در متون فارسی به یکی از موارد زیر برخوردید، منظور همان واژهی Abductive است: استنتاج بهترین تبیین، فرضیهای، فرضیهیابی، حدسی، ربایشی، موجهنما، استنتاج گمانهزنانه، قیاس محتمل، استدلال سازنده، جهشخلاق، تفکر خلاق.
در هر یک از دو استدلال قبلی نتیجه و یا قاعده نامشخص بود، در حالی که در استدلال «بهترین تبیین» دلیل یا همان داده نامشخص است و ما بر اساس قاعدهی کلی و نتیجهی به دست آمده، دلیل یا داده را تعریف میکنیم در واقع ما حدس میزنیم که دلیل چه میتواند باشد؟ برای مثال وقتی یک کارآگاه با یک صحنهی جرم مواجه میشود، نتیجه که جنازهی فردی است را میبیند ولی دلیل آن را نمیداند و براساس قواعد، بهترین تبیین را میسازد. مثلا اگه چاقو از پشت به کمر فرد خورده بود، بهترین تبیین میتواند این باشد که فرد به قتل رسیده است. همینطور اگر تعداد زیادی قرص و آثار خوردن قرص ببیند، بهترین تبیین خودکشی است. هرچه شواهد بیشتری از نتیجه کشف شود، حدس و گمان به (چه چیز بودن دلیل) نزدیکتر است.
استدلال بهترین تبیین در حوزه علوم تجربی، علوم انسانی، دیزاین، علوم جنایی، علوم کامپیوتری و هوش مصنوعی و به خصوص روششناسی پژوهش مورد استفاده قرار میگیرد.
پژوهشگر و دیزاینر در همهی بخشهایی که خلاقانه به اینکه چه چیزی میتواند باشد میپردازند در واقع از این استدلال استفاده میکنند.
تفکر طراحی (Design Thinking)
با توجه به توضیحاتی که در ارتباط با استدلال بهترین تبیین ارائه شد، در روند تفکر طراحی که در دیزاین و ایجاد یک محصول طی میشود ما همواره از این استدلال استفاده میکنیم.
در فرآیند ایجاد یک محصول ما نتیجهی مطلوب و قواعد حاکم بر محصول و کاربر را میدانیم، پس میتوانیم محصول یا همان دلیلی را که منجر به نتیجه میشود ایجاد کنیم.
برای رسیدن به محصول در ابتدا تصمیمهایی برای ارائهی راهحلی موقت میگیریم که منجر به یک نمونه اولیه (prototype) میشود.
چون در تفکر طراحی همواره از کاربر و محصول اطلاعات بیشتری کسب میکنیم، پس در فرآیند تکرار شوندهای بهترین تبیین شکل میگیرد. در واقع بهترین تبیین همان محصول نهایی است که همواره درحال بهبود است.
به این نکته توجه کنید که پژوهش کاربر شامل دادههای نگرشی و رفتاری کاربر، بر اساس استدلالهای استقرایی و قیاسی تایید میشوند.
به طور مثال ما دریافتهایم که افرادی در جامعه نیازمند خرید و فروش لوازم دست دوم هستند و همچنین میدانیم نتیجهی مطلوب این است که یک محصول به این نیاز مردم پاسخ دهد پس باید با استفاده از این استدلال به محصول برسیم. این محصول دقیقا چیست؟ چه ویژگیهایی دارد؟ چه امکاناتی ایجاد میکند؟ چه تجربهی کاربری دارد؟ این دقیقا آن چیزی است که ما در دیوار همیشه در حال پاسخ به آن هستیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کاربرپژوهی مستمر - کاربرپژوهی دموکراتیک
مطلبی دیگر از این انتشارات
شفافسازی سؤال پژوهش: سؤالِ خوب چه سؤالیست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربهٔ مهاجرت تیمی به فیگما