در ستایش گاسیپ!

بلوایی دیگر از آناهیتا آقایی
بلوایی دیگر از آناهیتا آقایی


گاسیپ ترجمه‌های متفاوتی توی زبان فارسی داره، از خبرچینی و سخن‌چینی بگیر تا شایعه‌پراکنی و کلا وجه مشترکشون اینه که همگی افعال مذموم و مسمومی به حساب می‌آن که قاعدتا باید ازشون جلوگیری کرد، مخصوصا توی محیط کار ... یا شایدم ... نه! اووو، جالب شد.

توی مطلبی که پیش رومونه سعیم این بوده که یه خورده عمیق‌تر به داستان گاسیپ توی محیط کار بپردازم. بذارید همینجا بگم که من برای نوشتن این مطلب فقط و فقط دارم به تجربه خودم ارجاع می‌دم. شاید یه روزی و یه جایی چیزی در این باره خونده باشم و شایدم خیلی روم تاثیر گذاشته باشه ولی چون یادم نمیاد دوست دارم فکر کنم که حاصل خلاقیت خودم بوده و امیدوارم شما هم این قصر پوشالی توهم خردمندی رو رو سرم خراب نکنید.

دیگه خیلی دور نشیم از هدفمون و بریم سر اصل مطلب.

چرا گاسیپ می‌تونه بد نباشه؟

گاسیپ کردن از هر نوعش نشونه یه اصطکاکیه که توی تعامل آدم‌ها با هم ایجاد شده. می‌تونیم مثل همیشه این رفتار رو ناپسند بدونیم و افرادی که به این رفتار روی می‌آرن رو سرزنش کنیم و اینجوری آدم‌های اخلاق‌مداری به نظر بیایم یا می‌تونیم این رفتار رو معلول یه سری اتفاق بدونیم که اتفاقا فرصتی برامون فراهم می‌کنه تا مشکلات ریشه‌ای‌تر رو پیدا کنیم و برای حلشون اقدام کنیم.

بذارید با یه مثال براتون بگم. فرض کنید دوستتون بیاد پیش شما و از همکارش بد بگه. شما می‌تونید با تذکر بهش صحبتش رو متوقف کنید و خودتون رو در معرض این بی‌اخلاقی قرار ندید؛ ولی بذارید بهتون اطمینان بدم که نه تنها ذهنیت دوستتون نسبت به همکارش تغییری نکرده و از اون فرد دلخوره،‌ بلکه الان حس طرد شدن از طرف یه دوست رو هم به اون فرد منتقل کردید و بار احساسات منفی رو روی دوشش سنگین‌تر کردید.

گاسیپ همونطوری که گفتم نشونه اصطکاک‌های تعاملیه و غالبا در مورد مسائلی رخ می‌ده که اینقدر کوچیک به نظر می‌آن که هزینه پیگیریشون به آورده‌شون نمی‌صرفه (مثلا من باید بین پذیرش ریسک این که برچسب حساس بودن یا غرغرو بودن بهم بخوره و مطرح کردن ناراحتیم از شوخی یه هم‌تیمی انتخاب کنم و شاید هزینه اون برچسب برام زیاد باشه). تو این موارد معمولا سکوت می‌کنیم و تو خودمون می‌ریزیم ولی به دنبال یه نفری می‌گردیم که اینقدر بهش اعتماد داشته باشیم که بتونیم این رنج کوچیک رو باهاش به اشتراک بذاریم. حالا هرچقدر فضایی که توش هستیم فضای بسته‌تری باشه که آدم‌ها نتونن به هم راحت اعتماد کنن این رفتار برجسته‌تر می‌شه.

تلخی این داستان وقتی معلوم می‌شه که آدم‌ها تبدیل می‌شن به کوهی از این رنجش‌های کوچیک تلنبار شده و بعد یه جایی از مرز تحملشون عبور می‌کنن و واکنش احساسی شدید بروز می‌دن. از اونجایی که هیچ کس از مسیری که این آدم تا به امروز طی کرده خبر نداره، انگشت اتهام به سمت اون فرد نشونه می‌ره و از هرچی که می‌ترسیده چندین برابرش در یک آن به سرش میاد. احتمالا دیدیم که یه جایی یه دوست یا همکاری یهو از کوره در می‌ره و همون کسی که تا دیروز داشته لبخند می‌زده بهمون، با یه شوخی به ظاهر نه چندان آسیب‌رسان یه واکنش شدید نشون می‌ده. همه‌مون شاید در اون لحظه داریم بی‌جنبگی اون فرد رو شماتت می‌کنیم.

نکته مهم توی همه روابط اینه که هیچ وقت نذاریم رنجش‌هامون تلنبار بشن. اگه سوپاپ اطمینانی برای رهاسازی تنش‌های تجمعی روی آدم‌ها نداشته باشیم، دیگ تحملشون بالاخره یه جایی منفجر می‌شه. ایده‌آل‌ترین حالت اینه که فضا برای بازخورددهی و بازخوردگیری اونقدر باز باشه که آدم‌ها بتونن سریع و کم هزینه حتی ریزترین دغدغه‌هاشونو حل کنن. ولی وقتی توی ساختاری هستی که آدم‌ها به هر دلیلی احساس راحتی برای فیدبک دادن نمی‌کنن، شاید ایجاد فضای گاسیپ بتونه به منفجر نشدن آدم‌ها کمک کنه.

خب تا اینجا که تونستیم یه رذیلت اخلاقی رو تطهیر کنیم :))) ولی یه سوال دیگه‌ای پیش میاد. پس دیگه اوکیه که باب غیبت و شایعه‌پراکنی و خبرچینی آدما از هم رو باز کنیم و بذاریم آدما از هم بد بگن؟ اینجوری که به نظر اوضاع خراب‌تر می‌شه. مخصوصا وقتی یه شایعه‌ای رو در مورد همکارمون با آدم‌های زیاد در میون بذاریم اتفاقا فضا رو داریم مسموم‌تر می‌کنیم. جواب این سوال رو توی بخش بعدی می‌دم.

چطور گاسیپ رو مدیریت کنیم؟

همونطوری که اشاره شد یه نگرانی به‌جایی وجود داره که از اونجایی که گاسیپ کردن ساده‌تر از فیدبک دادنه، فضا رو به سمتی ببره که روابط اتفاقا مسموم‌تر بشن. اینجا دقت به چندتا نکته مهمه:

۱) گاسیپ تنها در صورتی مفیده که با آدمی صورت بگیره که کاری از دستش بر می‌آد.

۲) خییییلی مهمه طرف شنونده بلد باشه که همزمان هم دغدغه فرد رو به رسمیت بشناسه و هم از تشدید این تنش توی ذهن فردِ رنجیده جلوگیری کنه.

این‌ها همون نکات ظریفی‌ان که از مسموم شدن فضا جلوگیری می‌کنن. وقتی من با دوستم در مورد فرد دیگه‌ای گاسیپ می‌کنم، اولا کاری از دست طرف بر نمی‌آد و تنها دستاورد این قضیه خراب شدن ذهنیت دوستم نسبت به طرف مقابل و ایجاد یه پیش‌داوری منفی نسبت به اون شخصه. ثانیا، احتمال این هست که دوست من هم یه مشکلی که خودش با طرفِ مورد بحث داشته رو مطرح کنه و ذهنیت منفی همدیگه رو تشدید کنیم. اینجوری من با یه رنجش وارد صحبت شدم و الان با دوتا دارم ازش خارج می‌شم. به اشتراک‌گذاری تجارب منفی از تعامل با یه نفر باعث می‌شه آدم‌ها فکر کنن که حق با اون‌هاست چون آدم‌های دیگه هم با اون فرد مشکل دارن.

پس با کی صحبت کنیم؟ بهترین فرد برای انتقال این صحبت‌ها بهش باید لیدرتون یا منتورتون یا همون کسی باشه که به صورت مستقیم بهش گزارش می‌دید، مگر این که مشکلتون با خود اون آدم باشه، در این صورت باید یه سطح برید بالاتر. چون این فرد احتمالا ویژگی اول رو داره. یعنی «کاری از دستش بر میاد». منظورم چیه؟ منظورم اینه که این فرد احتمالا می‌تونه توی ساختار مجموعه، دغدغه ما رو پیگیری کنه و برای رفعش اقدام کنه و تنها نقش گوش شنوا رو ایفا نکنه. ولی ویژگی مهم دوم اون چیزیه که باید به لیدرهای مجموعه‌مون یاد بدیم. یه نفر برای این که شنونده مناسبی برای این نوع گاسیپ‌ها باشه (از اینجا به بعد بهش می‌گیم گله) باید چندتا ویژگی رو در خودش رشد داده باشه:

۱) قضاوت نکنه: سخت‌ترین و به نظرم مهم‌ترین ویژگی یه لیدر همینه. توی چنین شرایطی،‌ لیدر باید فقط سعی کنه دقیق‌تر بشنوه و بدونه که هر کسی توی دنیای خودش حق رو به خودش می‌ده. سعی کنه فکت‌ها رو از احساسات جدا کنه و بدونه که یه سمتی از داستان رو هنوز نشنیده.

۲) همدلی کنه...: یعنی احساسات کسی که داره گله می‌کنه رو به رسمیت بشناسه و نشون بده که ناراحتی شخص براش مهمه و رفع این ناراحتی در درجه اول اهمیته. اینجا شاید منطقی بودن گزینه زیاد مناسبی نباشه. یعنی درسته که «تو باید با طرف صحبت کنی» عبارت منطقی‌ای به نظر میاد ولی منطق توی این مواقع غالبا رنگ و بوی نقد می‌گیره.

۳) ... ولی هم‌افزایی نکنه: یعنی سعی نکنه صرفا برای نشون دادن همدلی به مشکلات خودش با شخص ثالث اشاره کنه. بیشتر سعی کنه که اتفاقا دلایل احتمالی و انسانی‌ای که شاید موجب این رفتار شده رو شرح بده و کمک کنه که آدم‌ها ابعاد انسانی طرف مقابلشون رو ببینن.

۴) تعامل رو تشویق کنه: مهم‌ترین قسمت این داستان اینه که آدم‌ها رو تشویق کنیم تا با هم صحبت کنن و موانع این تعامل رو بشناسیم. خوبه که بتونیم کسی که داره پیش ما گله می‌کنه رو حمایت کنیم تا جلو بره و سر صحبت رو توی یه صحبت یک به یک با کسی که باهاش به مشکل خورده باز کنه. یک به یک بودن این جلسه خیییلی مهمه. وقتی اصطکاکی پیش میاد همیشه باید آدم‌ها با هم یک به یک صحبت کنن. بزرگ شدن فضای تعاملی (مثل جلسه) موجب می‌شه که آدم‌ها در مواجهه با فیدبک گارد بگیرن. حواسمون به این باشه.

۵) پیگیری کنه: اگه می‌خوایم به طرف مقابلمون نشون بدیم که دغدغه‌هاش برامون مهمه راه درست اینه که پیگیر رفع اون دغدغه باشیم. اگه به توافق رسیدیدم که خود فرد گامی برداره، پیگیری کنیم که آیا اون مشکل رفع شده یا نه و اگه قرار بوده که ما کاری انجام بدیم، اون شخص رو از اقداماتمون و نتایجش مطلع کنیم. حواسمون باز باید باشه که اگه مسئله حل نشده احتمالا هنوز برخی زوایای مسئله از چشممون پنهون مونده و باز حواسمون باشه که تو شرایطی که بخشی از حل مسئله رو به خود فرد سپردیم، پیگیری اینقدری زیاد نشه که اتفاقا بار فکری برای طرف ایجاد کنه و فرد گله‌مند فکر کنه باید به شما هم جواب پس بده. مهم اینه که شرایطی رو برای آدم‌ها فراهم کنیم که صحبت کردن با ما هزینه‌اش کم باشه.

مخلص کلام این که گله، گاسیپ یا هرچیز دیگه‌ای که اسمش رو بذاریم صرفا نشونه‌ای از مشکل بین افراده، نه خود مشکل. بد نیست که از مواجهه باهاش درس بگیریم.