روایت‌گری با داده - قسمت پایانی

تصویرسازی از آناهیتا آقایی
تصویرسازی از آناهیتا آقایی


همانطور که پیشتر در این مطلب توضیح داده‌ایم، برای ارائه موفق داده‌ها، نویسنده کتاب «Storytelling With Data» شش نکته اساسی زیر را، به عنوان مهم‌ترین عناصری معرفی می‌کند که باید برای ارائه و بصری‌سازی داده‌ها مدنظر داشت:

۱. بستر(context) را درک کنید.

۲. شیوه بصری‌سازی مناسب را پیدا کنید.

۳. شلوغی‌ و به‌هم‌ریختگی‌ها را حذف کنید.

۴. توجه را به آن نقطه‌ای که می‌خواهید جلب کنید.

۵. مثل یک طراح فکر کنید.

۶. داستان روایت کنید.

۱. بستر (context) را درک کنید

اهمیت بستر (context) را در مطلب گذشته شرح دادیم و در این مطلب نکات مهم بصری‌سازی داده‌ها را بررسی خواهیم کرد. به خاطر داشته باشید، این مجموعه مطلب خلاصه کامل کتاب نیستند و تنها نکات کاربردی آن را منعکس می‌کنند.

۲: انتخاب نمودار مناسب

برای انتخاب نمودار مناسب همیشه گزینه‌های زیادی وجود دارد. به همین دلیل انتخاب بهترین نمودار، وابسته به ماهیت داده‌ها است.

در این قسمت به بررسی چند نمودار پرمصرف و شرایط مطلوب برای استفاده از آنها خواهیم پرداخت.

۱. متن‌های ساده: زمانی که تنها یک یا دو عدد برای نمایش داریم، بهتر است از این نمودار استفاده کنیم تا اعداد بر مخاطبان تأثیر بگذارند. البته باید برای جلوگیری از برداشت اشتباه، کاهش و افزایش اعداد را در مقایسه با قبل زیرنویس کنیم.

۲. جدول‌ها: زمانی که مخاطبانی با نیازهای متفاوت داشته باشیم، از جدول‌ها استفاده می‌کنیم. جدول علاوه بر ارتباط بصری، به کلام نیز احتیاج دارد؛ چرا که باید برای افراد مختلف ترجمه شود و به همین دلیل در ارائه‌های حضوری کمتر از آنها استفاده می‌شود. بهتر است سعی کنیم در ترسیم جداول، از خطوط کمرنگ‌تری استفاده کنیم تا داده‌ها خود را بهتر نشان دهند.

۳. جداول نقشه حرارتی (heatmap table) : زمانی که بخواهیم ویژگی‌های بصری به جدول اضافه کنیم،‌ می‌توانیم از این نمودار استفاده کنیم. این نمودار به ما کمک می‌کند با استفاده از رنگ‌ها و در صورت لزوم، روی بعضی از داده‌ها تأکید بیشتری کنیم و از جزئیات کم‌اهمیت بگذریم.

همه مثال‌های بالا با گفتار ما در ارتباط بودند. اما نمودارهایی که در ادامه می‌آیند برای انتقال اطلاعات، بینایی ما را درگیر می‌کنند.

۴. نمودارهای پراکندگی: برای بررسی رابطه بین دو عامل کاربردی هستند. با دنبال کردن داده‌ها در محورهای افقی و عمودی، به راحتی می‌توان به وجود رابطه احتمالی میان داده‌ها پی برد. این نمودار‌ها بیشتر در مطالعات علمی و کمتر در کسب‌وکارها استفاده می‌شوند.

۵. نمودارهای خطی: بیشتر برای نشان دادن پیوستگی داده‌ها در طول زمان استفاده می‌شوند. از این نمودارها عمدتاً به دو شکل نمودار خطی ساده و نمودار خطی شیب‌دار (slopegraph) استفاده می‌شود.

نمودار خطی ساده می‌تواند یک، دو یا چند سری از داده‌ها را در محور زمان نشان دهد. دقت کنید برای جلوگیری از اشتباه، بازه‌های محور افقی (زمان) باید یکسان باشند و نمی‌توانند برای مثال، ابتدا ماهیانه و سپس فصلی تغییر کنند.

نمودارهای شیب‌دار مشابه نمودارهای بالا هستند ولی برای نشان دادن تغییرات، رابطه یا مقایسه یک یا چند چیز در بازه‌های زمانی متفاوت استفاده می‌شوند. همچنین این نمودارها کاهش یا افزایش مقادیر را به سادگی نشان می‌دهند و برای یافتن رابطه، نیازی به بررسی اعداد نیست.

۶. نمودارهای میله‌ای: این نمودارها به دلیل سادگی و کاربردی بودن، بهترین شیوه ارائه اطلاعات هستند. در استفاده از آنها باید دقت داشته باشیم که حتماً نقطه صفر نمودار را مشخص کنیم تا از کژتابی جلوگیری شود. مثال زیر اهمیت قرار دادن نقطه صفر را نشان می‌دهد:

نمودارهای میله‌ای ساده، مشابه نمودارهای خطی می‌توانند یک یا چند سری داده را نمایش دهند ولی دقت داشته باشید که نمایش دسته‌های زیاد در یک نمودار، فهم آن را سخت می‌کند. بهتر است برای ساده‌تر شدن، ترتیب کم یا زیاد شدن داده‌ها را در دسته‌بندی رعایت کنیم.

نمودار انباشتی نوع دیگری از نمودارهای میله‌ای است. از این نمودارها برای مقایسه مقدار کل در دسته‌بندی‌های مختلف و نمایش اجزای کل هر دسته استفاده می‌شود.

دسته دیگر نمودارهای میله‌ای، نمودار آبشاری است. از این نمودار برای نشان دادن بخش‌های جداگانه‌ای از نمودار انباشتی استفاده می‌شود تا بتوان تغییرات را همزمان نشان داد. همچنین از این نمودار برای نمایش نقطه شروع، کاهش یا افزایش، و نقطه پایان داده‌ها استفاده می‌شود.

دسته آخر نمودارهای میله‌ای، نمودارهای افقی هستند. این نمودارها مشابه نسخه عمودی و برای مقایسه میان دسته‌های مختلف استفاده می‌شوند.افقی بودن این نمودار خواندن آن را راحت‌تر کرده و برای نام‌گذاری فضای بیشتری در اختیارمان قرار می‌دهد. در نتیجه زمانی به اعداد هر دسته می‌رسیم که توضیحات کامل آن را خوانده‌ایم.

برای نمودارهای میله‌ای افقی، مشابه نسخه عمودی آن، می‌توان نمودارهایی انباشتی ساخت که بیشتر برای مقایسه داده در طیف‌های مثبت و منفی به کار می‌رود.

۷. نمودارهای محیطی (Area): برای نشان دادن بخش خاصی از اعداد در مقیاس بزرگ استفاده می‌شوند. عموماً چشم انسان نمی‌تواند اعداد را در محیط‌های دو بعدی به راحتی درک کند ولی با این روش می‌توان تأثیر بخش مشخصی از داده را از یک مقیاس بزرگ نشان داد.

** البته نمودارهای متعدد دیگری نیز وجود دارند، ولی نمودارهای بالا از پرمصرف‌ترین آنها هستند که مخاطبان نیز به راحتی می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند.

نکاتی که باید از آنها اجتناب کرد:

۱. از نمودار دایره‌ای و دوناتی برای نمایش داده‌هایی که مقادیر نزدیک دارند استفاده نکنیم. در این حالات تشخیص درست اندازه مقادیر سخت و گاهی ناممکن خواهد شد.

۲. چشم انسان نمی‌تواند با دقت زیادی مقادیر را در نمودارهای سه‌بعدی تشخیص دهد. از نمایش سه‌بعدی داده‌ها نیز پرهیز کنیم.

۳. از ترسیم نمودارهایی با دو محور افقی پرهیز کنیم. در حالت کلی درک این نمودارها سخت و پیچیده است. به مثال زیر دقت کنید:

برای حل این پیچیدگی دو روش وجود دارد که در تصویر زیر نشان داده شده:

‍۱. مقادیر هر دسته را روی خودش نشان دهیم.

۲. از دو محور افقی متفاوت استفاده کنیم و داده‌ها را به صورت عمودی تقسیم کنیم. در این حالت محور عمودی دست نخورده باقی خواهد ماند.

۳: شلوغی (به‌هم‌ریختگی) دشمن ما است

یک صفحه خالی را تصور کنید. تک‌تک عناصری که به صفحه اضافه می‌کنیم، برای مخاطب بار شناختی دارد. به بیان دیگر برای فهم آن نیاز دارند که از قدرت تحلیل مغزشان استفاده کنند. به همین دلیل هنگام بصری‌سازی داده‌ها باید تلاش کنیم از شلوغی بپرهیزیم تا مخاطب به سادگی متوجه منظور شده و برای درک تصاویر تلاش زیادی نکند. نمودارهای ما باید به مقدار کافی داده داشته باشند و هر چیز دیگری که وجودش برای درک داده‌ها ضرورت ندارد، از ارائه حذف شود. هر عنصری که فضا بگیرد ولی به درک داده‌ها کمک نکند، شلوغی بصری ایجاد می‌کند. این شلوغی درکِ نمودارها را بیش از حد پیچیده و مخاطبان را گیج می‌کند.

چه چیزهایی می‌تواند نمودار ما را شلوغ کند؟

۱. نمایش داده‌ها بدون ترتیب: بهتر است داده‌ها از کم به زیاد یا برعکس مرتب شود تا مخاطب منطق آن را در نگاه اول درک کند.

۲. همراستایی: همراستا نبودن نوشته‌ها، متن را بهم می‌ریزد و دنبال کردن برچسب‌ داده‌ها و توضیحات آن‌ها را سخت می‌کند.

۳. نبودن فضای خالی: تصور کنید در یک سخنرانی شرکت کرده‌اید و سخنران بدون وقفه‌ صحبت می‌کند. به نظر شما نهایتاً چند دقیقه می‌توانید حرف‌های سخنران را دنبال کنید؟ فضاهای خالی در نمودار، نقش همین وقفه‌ها در سخنرانی را ایفا می‌کنند، نبود آن‌ها صفحه را شلوغ کرده و درک داده‌ها را دشوار می‌سازد.

۴. استفاده بی‌هدف از کنتراست: زمانی از کنتراست استفاده می‌کنیم که بخواهیم وجهی از کار را برجسته کنیم. اگر بدون دلیلی مشخص از کنتراست استفاده کنیم، تمرکز را از نکاتی که لازم است برجسته باشند برمی‌داریم.

نمودار زیر، مثالی است که با توجه به نکات بالا می‌خواهیم آن را بهبود ببخشیم:

۱. استفاده زیاد از خطوط پررنگ: پررنگ کردن خطوط نمودار عموماً ضرورتی ندارد و بهتر است با استفاده از رنگ‌های خنثی آن را ترسیم کنیم.

۲. استفاده از خطوط شطرنجی: خطوط شطرنجی یا راهنما (gridlines) تنها زمانی ضرورت دارند که بخواهیم مقدار دسته‌ها را در نقاط مختلف متوجه شویم. در این صورت نیز بهتر است از خطوط پهن و کم‌رنگ استفاده کنیم تا از شلوغی بصری جلوگیری شود. اگر مانند مثال بالا نمایش خطوط راهنما ضرورتی ندارد، بهتر است به کلی حذف شوند.

۳. راهنمای داده‌ها: راهنمای داده‌ها بهتر است با هدفی مشخص و تنها برای نمودارهای پیچیده استفاده شود. بهتر است در صورت امکان آنها را نیز حذف کنیم تا تصویری ساده‌تر داشته باشیم.

۴. مرتب کردن محورهای افقی و عمو دی: بهتر است برای ساده‌تر شدن نمودار و درک سریع‌تر آن، توضیحات محورهای افقی و عمودی را کوتاه بنویسیم. به طور مثال ماه‌ها را مخفف بنویسیم و اگر لزومی ندارد برای داده‌ها از اعشار استفاده نکنیم.

۵. مقدار یا شرح خطوط نمودار را روی خود خطوط نشان دهید: از آنجایی که مخاطبان برای درک نمودار و خواندن خطوط نیاز دارند که بین توضیحات و نمودار اصلی حرکت رفت و برگشتی داشته باشند، بهتر است خطوط نمودار را مستقیماً برچسب بزنیم و نام آنها را با رنگ مشابه خطوط هر کدام بنویسیم.

نتیجه نهایی نمودار پس از تغییرات مشابه تصویر سمت راست خواهد بود:

۴: توجه مخاطب را به جای درست جلب کنیم

هر چیزی که مشاهده می‌کنیم، در حقیقت توسط مغزمان دیده می‌شود. درست است که چشم‌ها ما را قادر می‌سازند تا چیزها را ببینیم، اما این مغز ماست که دیده‌ها را تحلیل می‌کند. در نتیجه درک بصری ما تحت تأثیر فرآیندهای مغزی است و به همین دلیل در بصری‌سازی مهم است که پیش از پرداختن به داده‌ها، کمی در مورد حافظه صحبت کنیم:

انسان ۳ نوع حافظه دارد:

الف) حافظه حسی که بخش دیداری آن iconic memory نام دارد. بخشی که به صورت ناخودآگاه ذخیره می‌شود و جنبه تکاملی دارد. اتفاقات در کسری از ثانیه از حافظه حسی به حافظه کوتاه‌مدت منتقل می‌شوند.

ب) حافظه کوتاه‌مدت که ظرفیت محدودی دارد و افراد فقط می‌توانند ۴ المان را در لحظه در حافظه خود نگه‌ دارند. به همین دلیل بهتر است نمودارها تا حد امکان ساده باشند و مقادیر محورهای نمودار را روی خودش بنویسید تا مخاطب مجبور به استفاده بیش از حد از حافظه نباشد.

ج) حافظه بلندمدت که خاطرات از حافظه کوتاه‌مدت به آن منتقل می‌شود. این حافظه با ترکیب تصویر و گفتار به بهترین شکل تحریک می‌شود و به همین دلیل است که در ارائه‌ها توصیه می‌شود از ترکیب تصاویر و متون استفاده کنیم.

حافظه حسی ما اولین مواجهه با اطلاعات را دارد. استفاده از عوامل متمایزکننده باعث می‌شود مخاطب پیغام ما را در سریع‌تر زمان ممکن و بدون آگاهی مستقیم درک کند. به مثال زیر دقت کنید:

این تمایز را در متن نیز می‌توان با استفاده از پررنگ کردن/ مورب کردن/ تغییر فونت/ رنگ/ ایجاد فاصله و ... ایجاد کرد.

در نمودارها نیز می‌توان با استفاده از رنگ‌های مختلف، رعایت ترتیب قرار دادن دسته‌ها، برچسب زدن مستقیم داده‌ها و ... این تمایز را ایجاد کرد. نمونه‌ای از این تغییرات را می‌توان در مثال زیر مشاهده کرد:

* نکته‌ای که در استفاده از رنگ‌ها اهمیت دارد، توجه به معنای آن‌ها (مثلاً سبز و قرمز)، در نظر گرفتن مشکل کور رنگیِ احتمالی برخی از مخاطبان و رنگ‌های برندی است که داده‌ها را برای آنها ارائه می‌دهیم.

** هرگز ارائه‌ها را بیش از حد پیچیده نکنیم و به خاطر داشته باشیم که هرآنچه خواندنش سخت باشد، انجام دادنش نیز سخت است.

*** فراموش نکنید متن‌ دوست ما است و متنِ‌ نتیجه‌گیری‌ها و نکات مهم را می‌توانیم به نمودارها اضافه کنیم.

۵: مثالی برای پایان‌بندی

با توجه به همه چیزهایی که با هم مرور کردیم، مثالی پایانی برای بهبود بصری‌سازی داده‌ها را مرور می‌کنیم:

تصور کنید نمودار زیر برای بررسی تأثیر برنامه تابستانی علوم طراحی شده تا به وسیله آن بتوان کمیته بودجه را برای برگزاری دوباره آن قانع کرد:

با چه روش‌های دیگری می‌توان تأثیر این برنامه را در نمودارهای بصری برجسته کرد؟ نمودارهای زیر پیشنهادهایی برای بهتر نشان دادن تأثیر این برنامه هستند:

۶: و مهم‌تر از همه؛ روایت

پس از مرور همه روش‌هایی که با آن می‌توانیم به بهترین شکل داده‌ها را بصری کنیم، به ابتدای بحث برمی‌گردیم، اینکه چگونه به بهترین شکل داستان داده‌ها را روایت کنیم.

برای لحظاتی به داستان‌هایی فکر کنید که از کودکی شنیده‌اید، شنل قرمزی، شنگول و منگول، حسنی و ...

همه این داستان‌ها به دو دلیل مهم در ذهن ما ماندگار شده‌اند؛ تکرار شدن آنها در طول زمان که باعث شده به حافظه بلندمدت ما منتقل شوند و مهم‌تر از آن ترکیب جادویی داستان‌ها که از سه بخش مهم تشکیل شده: شروع (زمینه‌ یا طرح اصلی که داستان در آن اتفاق می‌افتد)

چرخش داستان (لحظه‌ای که چالش یا گره داستان رخ می‌دهد)

و پایان (باز شدن گره داستان)

این تقسیم‌بندی در تمام آثاری که روایت در آن نقش دارند دیده می‌شوند. از همین المان‌ها می‌توان برای روایت داده‌ها نیز بهره‌مند شد:

۱. شروع داستان همان بستری است که اتفاقات در آن رخ می‌دهند و پاسخ سوالاتی که در بخش اول پرسیده شد، به فراهم کردن این بستر کمک می‌کند. در این بخش مهم است بدانیم نقش اصلی چه کسی‌ است، اتفاقات در چه شرایطی رخ داده‌اند و مشکل اصلی کجاست.

۲. در مرحله دوم باید شرایطی را ترسیم کنیم که با حل شدن مشکل اتفاق می‌افتند، همچنین ایده‌هایی که با توجه به داده‌ها به دست آورده‌ایم را بسط دهیم. مثال‌هایی از وضع موجود بزنیم و به مخاطبان نشان دهیم اگر تغییری رخ ندهد، شرایط چگونه پیش خواهد رفت. شناخت مخاطبان و انگیزه‌های آنها نقشی کلیدی در ترسیم بهتر وضع موجود و ایده‌آل دارد. استفاده بهینه از نمودارها، همین نقش را برای ما ایفا می‌کنند.

۳. مرحله آخر روایت نیز تشویق به واکنش نشان دادن است. گاهی این واکنش می‌تواند شبیه به شروع بحثی باشد که منجر به تغییراتی در آینده می‌شود یا مستقیماً ایجاد تغییری در شرایط فعلی. اگر ندانیم در انتهای داستان چه کاری باید انجام شود، لازم است در علت روایت این داستان بازنگری کنیم.

فراموش نکنید که حتی زیباترین نمودارها، بدون یک داستان جذاب، تأثیرگذار نخواهند بود. اما این داستان باید ساختار مشخصی داشته باشد تا مخاطب بتواند آن را درک کند. می‌توانیم داستان را به ترتیبی که رخ داده تعریف کنیم یا ابتدا از پایان‌بندی شروع کنیم و سپس به عقب بازگردیم و مخاطب را از روند داستان آگاه کنیم.

اگر قرار است داستان را حضوری روایت کنیم، خودمان را برای واکنش‌های پیش‌بینی نشده مخاطبان آماده کنیم. پیشاپیش آنها را در جریان مسیری که قرار است در داستان طی شود (مثلاً شروع از نتیجه‌گیری) قرار دهیم تا همراهی آنها را جلب کنیم.

اما در ارائه‌های نوشتاری، باید بیشتر دقت کنیم تا جزئیات را از قلم نیندازیم و ساختار شفافی را جلو ببریم که برای مخاطب قابل درک باشد، زیرا خودمان برای شفاف کردن ارائه‌ حضور نداریم.

اگر به داستان‌های کودکی برگردیم، درباره تکرار شدن آنها صحبت کردیم. در ارائه‌ها نیز خوب است از این روش استفاده کنیم تا با تکرار کردن رئوس مطالبی که می‌خواهیم بررسی کنیم، آنها را در ذهن مخاطب تکرار و جای‌گیر کنیم. به عبارت دیگر بهتر است ابتدا خلاصه‌ای از همه یافته‌هایی بگوییم که می‌خواهیم به آنها بپردازیم، سپس به تفصیل در مورد هر یک از آنها صحبت کنیم و در انتها دوباره نکات مهمی که توضیح داده‌ایم را یادآوری کنیم.

فراموش نکنید که این داستان درباره شما یا فقط داده‌ها نیست. در این داستان، مخاطب نقش اول را برعهده دارد. داستان درباره آنها است و داده‌ها باید به داستان آنها مرتبط شود تا در ذهن‌شان ماندگار شده و آنها را قانع کند.