ثبت‌نام برای دوره‌ی دوم درنابالاتر

«درنابالاتر» یه برنامه‌ی اشتراکیه که به هم کمک کنیم از هر جا هستیم یک پله بالاتر بریم.. من، مریم‌صفا، مسؤول هماهنگی این برنامه هستم، اما «درنابالاتر» رو همه با هم می‌سازیم.

دوره‌ی دوم «درنابالاتر» از اوایل تابستون با یک تیم حدود دوازده نفره شروع می‌شه و سه ماه ادامه داره. توی این سه ماه تلاش می‌کنیم روال زندگی‌مون رو بهتر کنیم به نحوی که از نظر جسمی، روانی، احساسی و اجتماعی انسان‌های سالم‌تری باشیم. غذای سالم، ورزش، کتاب، فیلم، پادکست، مدیتیشن، ارتباط عاری از خشونت، خلاقیت، نوشتن، همه بخشی از این برنامه هستن. من با تک‌تک شما مستقیم در تماس خواهم بود، ولی همه‌ی اعضای گروه هم در یکی از ابزارهای ارتباطی آنلاین با هم مرتبط خواهند بود.

 همه‌ی ما قراره برای این برنامه وقت و انرژی صرف کنیم. به این وقت و انرژی همگانی احترام بگذاریم و همراه گروه پیش بریم و ارزش افزوده ایجاد کنیم. کارهایی که قراره انجام بدیم بعضی ساده‌ن و بعضی احتیاج به صرف وقت بیشتر یا انعطاف‌پذیری دارن که توی زندگی‌های شلوغ‌مون جا بگیرن. اگر می‌خوایم در این برنامه شرکت کنیم، می‌پذیریم که کمی هم به خودمون فشار بیاریم و برای فعالیت‌های جدیدمون جا باز کنیم.

برای درخواست عضویت در دوره‌ی «درنابالاتر» لطفن این پرسش‌نامه رو پر کنید. مهلت ارسال پرسش‌نامه 20 خرداد 98، 10 جون 2019 است. بعد از این تاریخ با کسانی که پذیرفته شدند تماس می‌گیرم و جزئیات تکمیل ثبت‌نام رو توضیح می‌دم.

لینک پرسش‌نامه: https://survey.porsline.ir/s/8yidSxS

شرکت‌کنندگان دوره‌ی اول «درنابالاتر» راجع به دوره گفته‌اند:

– آدمایی که از این طریق شناختم یکی از بهترین جنبه‌های این مدت بود. من روزی که گفتم من آرزو دارم از انزلی تا ترکمن هایکینگ کنم اصلا انتظار نداشتم یکی بیاد بگه منم میام، با هم بریم.

-شرکت و عضویت در درنابالاتر، نه یک پله بلکه چندین پله کیفیت زندگی منو بهتر کرد. یاد گرفتم که بدون ترس از قضاوت، از احساساتم بگم و اونا رو به اشتراک بذارم. یاد گرفتم به احساسات بقیه‌ی دوستانم گوش بدم و همدلی رو تمرین کنم. درنابالاتر عاداتی رو وارد روزمره‌ی زندگیم کرد که بارها اینور و اونور خونده یا شنیده بودم اما لازم داشتم یک دوست بهم بگه ‌بیا باهم انجامش بدیم.

-توی این همراهی، چندباری که بچه‌ها از فکرها و دغدعه‌ها و تلاطمات روحیشون گفتند، خب خیلی همه شبیه به اینها رو تجربه کرده‌ایم و حس همذات پنداری رو برمی‌انگیخت. حس اینکه چقدر همه شبیه هم احساس می‌کنیم، از محیط و اطرافیان متاثر می‌شیم و واکنشهای شبیه به این تاثیرها می‌دیم و درگیری‌های ذهنی شبیه داریم.

-درنا بالاتر برای من فرصتی بود برای بهتر کردن زندگیم، اندازه‌ی یک قدم. انگیزه بود برای اضافه کردن یک سری روتین که سال‌ها به خاطر تنبلی یا هزار و یک دلیل دیگه انجامشون نمی‌دادم. من در درنا بالاتر یاد گرفتم احساساتم رو بهتر بشناسم و طبق این شناسایی واکنش مناسب نشون بدم. بهترین قسمت درنا بالاتر برای من این بود که قضاوت نمی‌شم، نه به خاطر حال خوشم و نه بابت حال بدم. و اینکه یاد گرفتم چقدر راحت میشه با چند دقیقه وقت گذاشتن در روز روتین‌های جدید به زندگیم اضافه کنم. اینکه در طول این دوره آزاد بودم کدوم روتین‌ها رو انجام بدم و برای چه کارهایی بیشتر وقت بذارم ترس و استرس اضافه کردن این روتین‌ها رو به زندگیم کم کرد و انگیزه‌ی بیشتری برای ادامه بهم داد.

-درنابالاتر، اول برای من یه کنجکاوی صرف بود، که ببینم چکار قراره بکنه، و در ادامه، از این که عضوش بودم، بسیار خوشحال شدم. در درنابالاتر، یاد گرفتم که آدمها، در‌هرکجای جهان که زندگی می‌کنند، دغدغه‌های نسبتا مشابهی دارند، و زندگی برای همه به نوعی، شبیه هم می‌گذرد. این ماییم که تعیین می‌کنیم، آن جایی که ایستادیم، چه‌جور جایی باشد. یاد گرفتم برای تغییر و یا ایجاد یک عادت، استمرار، مهمترین حرف را می‌زند و می‌توان آرام آرام، بسیاری از هدف‌های بزرگی که هیچ‌وقت محقق نشده‌اند را در برنامه‌ی زندگی گنجاند و نتیجه‌ی متفاوتی گرفت. درنابالاتر، خیلی آرام و‌ظریف، گوشه‌ی ذهنم نشست و کمک کرد بعد از مدتها دوباره کتاب بخوانم، ویدیوهای انگیزشی صحیح ببینم، و به یاد بیاورم که می‌توانم. و مهمترین ویژگی آن، آشنا شدن با بچه‌هایی هم‌فکر و هم‌تیپ خودم بود، و برای من که همیشه از آشنا شدن با آدمهای جدید استقبال می‌کنم، بسیار خوب و خوشایند بود.

-راستش اولین موضوعی که من وقتی اسم درنابالاتر میاد به ذهنم خطور میکنه استقبال و پذیرش گرم دوستام تو گروه بود وقتی خودمو معرفی کردم ، اینو هم بگم که این افراد اونموقع کاملا برام غریبه بودن اما الان جز دوستای صمیمی زندگیم شدن.

کار رو شروع کردیم و جلوتر میرفتیم ، روتین ها معرفی میشدن و بچه ها سعی میکردن از تجربیات خودشون بگن تا اینکه رسیدیم به قسمتی که من میخوام راجع به اون حرف بزنم: بله تمرین شناسایی احساسات *_*

وقتی مریم صفا این تمرین و کلیاتش رو معرفی کرد من یه نگاه به لیست احساسات انداختم و با خودم گفتم اووووه چه لیست بالا بلندی کی میخواد رو این کار کنه و با خودم گفتم بذار جهت تست چند تاش رو بخاطر بسپرم و تو روز بهشون فکر کنم و بعععله دیدم که چه خوب دارم کانکت میشم باهاش. برای من نقطه عطف درنابالاتر همین قسمت بود، همین تمرین و اشتراک گذاری حس های من و تجربه های بچه ها کلا باعث شد من بیشتر و بیشتر غرق این موضوع بشم و ببینم نگرش خودم چقدر میتونه متفاوت باشه به دنیای اطراف. اگر بخوام صادقانه صحبت کنم من قبلا فکر میکردم باید خیلی تودار باشم کسی از احساساتی که درونم میگذره خبردار نشه فکر میکردم این قضیه نقاط ضعف ام رو لو میده، احساس میکردم ضعیفم و اینطوری همه میفهمن که چقدر ضعیفم ، روزها وشب هام همه اش کلنجار بود که خودمو مخفی کنم ، خودم که شامل مجموعه ای عظیم از احساس میشه رو منظورمه. اینطوری بخش زیادی از انرژی روزانه ام صرف همین کار میشد که ای داد بر من که چه بیهوده و عبث بود. میگن ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است ، درنا بالاتر بهم فرصت داد این ماهی رو بگیرم از آب. الان من دیگه همینی هستم که هستم برعکس گذشته فکر میکنم اگه بذارم بقیه خوب و صحیح من رو بشناسن چقدر قدرت دارم ، خیلی از اختلافات و بد خلقی هام با اطرافیانم رو میتونم حل کنم با همین تمرینی که به شدت ساده بنظر میاد اما بهتون این نوید رو میدم که اگه غرقش بشین به دنیای موازی دیگه ای سفر میکند که فکرشم هم نمیکنید.

-از جمله مهمترین فوائد این برنامه برای من تمرین قدم قدم جلو رفتن و به تدریج اضافه کردن روتینها و عادات جدید و از طرف دیگه آروم آروم ترک کردن عادات قدیمی و به درد نخور بود. اثر مهم دیگه تمرین جهت آگاه شدن به احساسات و عواطف و کلن تمرین آگاهی و مایندفولنس در تمام ابعاد زندگی بود. یاد گرفتیم و تمرین کردیم که چطور بدون قضاوت احساساتمون رو از بیرون ببینیم، به جزئیاتشون آگاه بشیم و بسته به شرایط باهاشون کنار بیایم به جای اینکه سرکوبشون کنیم یا اجازه بدیم عنان اختیارمون رو به دست بگیرن.این دو تمرین در بستر تعامل با افراد دیگه گروه خیلی آسون‌تر و اثربخش‌تر انجام شدن و به طور عملی بهم نشون دادن که چطور به اشتراک گذاشتن قصه‌ها، دردها و رنجها و مهمتر از همه خوشحالیامون به همه‌مون کمک می‌کنه که مسیر درست رو بشناسیم، تو مسیر درست بمونیم و هر‌از‌گاهی دست همو بگیریم یا همدیگه رو هل بدیم. توی درنابالاتر دوستهای خوبی پیدا کردم که می‌خوام از این به بعد بیشتر بشناسمشون، باهاشون بیشتر حرف بزنم و اگر فرصتش پیش اومد باهاشون کار مشترک انجام بدم.

در آخر در مورد مجری و طراح گروه مریم صفا باید بگم تمام تلاشش رو کرد تا یک آئینه تمام قد از خود واقعیمون رو بهمون نشون بده و کمکمون کرد و می کنه تا بهترین نسخه از این خود واقعی رو بشناسیم و بهش دسترسی پیدا کنیم. ازش از صمیم قلب تشکر می‌کنم بابت راه‌اندازی این دوره، دقت و تلاشش برای طراحی برنامه و تک تک روتینها، توجهش به جزئیات، زمانبندی و دیسیپلین لازم برای راه‌انداختن، عملی کردن و توی خط نگه داشتن یک همچین دوره ای برای بار اول و در نهایت محبت خالصانه‌اش برای گوش جان دادن به قصه‌های ما!

از هر جا هستیم یک پله بالاتر بریم :)