من پیمان بشردوست هستم. در مورد کنجکاویهام تحقیق میکنم و یافته هام رو در پادکست داکس براتون تعریف میکنم. فیلم مستند زیاد میبینم و خیلی اوقات مستندهای جذابی که دیدم بهانه ساخت اپیزودهام بوده.
قسمت دهم - جنگ های آووکادو
سلام من پیمان بشردوست هستم. یه آدم علاقهمند به فیلمهای مستند و اینجا در پادکست داکس، فیلمهای مستندی که میبینم رو براتون تعریف میکنم.
تا چند سال پیش خیلیامون اصلا نمیشناختیمش و نمیدونستیم چه شکلیه. اما الان یا در سبد مصرفمون قرار گرفته یا حداقل میدونیم که چیه و چه شکلیه. انقدر هم فروش داره که دوازده ماه سال تو فروشگاهها هست. میشه خریدش. به خاطر همینم که به جای یه فصل خاص، میتونیم تمام سال بخریم. فروشش این چند سال خیلی زیاد شده.
الان یه چیزی حدود پنج میلیون تن آووکادو «Avocado» در دنیا تولید و مصرف میشه. فقط مکزیک «Mexico» که بزرگترین تولیدکننده آووکادو در دنیاست، داره ۲/۵ میلیارد دلار پول از صنعت آب و کادو به جیب میزنه.
اون قدیما آووکادو به عنوان یک محصول پرچرب شناخته میشد. اما الان برعکس شده. شده سمبل یه میوه مغذی و سالم. قیمت آووکادو هم با این تفاسیر، رشد خیلی خوبی داشته. مثلا در مکزیک یه زمانی یه کیلو آووکادو رو ۲/۵ پزو میفروختن. یک کیلوش الان فقط یه دونه آووکادو رو ۸۰ پزو میفروشن. تفاوت میبینید؟ پس یه محصولی بوده گمنام. یه خورده هم بدنام. چون معروف بوده به میوهای پر چرب، قیمتش ارزون و یه دور از سال و اونم فقط در مکزیک به عمل میومده.
اما الان تبدیل شده به یه میوه معروف در کل دنیا. دیگه همه میشناسنش. قیمتشم نسبتا بالاست و کشورهای مختلف هم دارن تولیدش میکنن. یعنی روندی که این محصول داشته، هر طور حساب کنید این یک داستان موفقیته. یک موفقیت خیره کنندهای داشته. اما این فقط یه طرف ماجراست. طرف دیگه قضیه، اتفاقی هستش که در کشورهای تولیدکننده آووکادو رخ داده. پولی که تولیدکنندهها از آب و کادو به دست آوردن، پول خیلی زیادی بوده. این پول زیاد هم باعث خوشحالی و مسرت این کشورها و تولیدکنندهها شده و هم باعث شده که یه دردسرهایی براشون به وجود بیاره. مثلا در مکزیک، پولی که صنعت آووکادو وارد کشور کرده، باعث شده که مثل آهنربا گروههای تبهکار رو به خودش جذب بکنه.
مثال دیگش شیلی «Chile» است که یکی از تولیدکنندههای بزرگ آووکادو در دنیاست. در شیلی هم کارتل «Cartel» آووکادو هست و هم کارتل آب. در شیلی به آووکادو میگن طلای سبز و این یعنی هر کاری میکنن که بتونن بهش دست پیدا کنن. بیشتر آووکادویی که در شیلی تولید میشه، تو یه استانی هست به اسم پتورکا «Petorca » که این استان چندین ساله که درگیر خشکسالی هست و رو به خشکهی. مثل خیلی جاهای دیگه دنیا.
اما انقدر پولی که از فروش آووکادو به دست میاد، به دهن دولت شیرین مزه کرده که اولویت اول شیلی اینه که آب محدودی که تو اون منطقه هست رو بدن به باغات آووکادو. اون وقت مردم اون منطقه دارن با بحران بیآبی و خشکسالی دست و پنجه نرم میکنن.
آب با تانکر میبرن به روستاهای مناطق مختلف و مردم برای نوشیدن و پخت و پز و شستوشو باید صبر کنن که هفتهای یه بار تانکر آب بیاد و آب مخزن رو براشون پر کنه و اگه نیاد میدونید دیگه چی میشه؟ یعنی مردم منطقه آب ندارند و منطقه رو به خشکیه؛ اما در وسط همون منطقه کوهستانی و خشک، یه دشت سرسبز هست که پر از باغ آووکادوعه و درختاش خیلی خوب دارن آبیاری میشن. عجیبه نه؟ این همه دردسر برای اینکه مردم بقیه کشورهای دنیا آووکادوی بیشتری بخورن.
رونق آووکادو یا آووکادو بوم «Avocado boom» شده بلای جون مردم این کشورهای تولید کننده آووکادو. اما چطور اینطور شد؟ چطور آووکادو انقدر مهم و قوی شد که ارزشش از جون آدما بیشتر شد؟ قرار بوده که یه چیزی باشه که برای سلامتی آدمها برای جون آدما مفید باشه. اما میبینیم که از اون طرف برای خود تولیدکنندهها انگار مضر بوده. مشکل از یه جای خیلی دوری شروع شد. در یه جایی که اقتصاد پنجم دنیاست؛ در ایالت کالیفرنیای آمریکا.
کالیفرنیا، جاییه که بیشترین این آووکادوی تولیدی در آمریکا اونجا تولید میشه. یعنی یه چیزی حدود ۹۵ درصد از آووکادویی که در آمریکا تولید میشه، تولید کالیفرنیاست.
اما چرا اونجا؟ میدونیم که ایالتهای دیگه آمریکا هم هستند که از نظر کشاورزی بسیار پیشرفته هستند و حرف دارن برای گفتن. چرا کالیفرنیا؟ پاسخش هوای خوب و آفتابی کالیفرنیاست. آووکادو یه محصول نازک نارنجیه و دمای ۲۲ درجه، ۲۳ درجه براش عالیه. بیشتر و کمتر از این براش بد میشه. اگه مثلا دما برسه به صفر، آووکادو در عرض چهار ساعت از بین میره.
در کالیفرنیا باغات آووکادو رو اومدن روی تپهها ساختن. دلیلشم اینه که میگن که هوای سرد میره به سمت دره. میره پایین و اون پایین چون که سرد میشه، جای مناسبی برای آووکادو نیست. برای همین اومدن باغات رو روی تپهها و مناطق کوهپایهای ساختن.
خیلی بافت گیاهی مناظری که از باغات آووکادوی کالیفرنیا و شیلی در فیلم نشون میده، شبیه به باغات زیتون در اطراف منجیل و رودبار ماست. یعنی یه حالت کوهپایهای نیمه خشک، نیمه مرطوب که کوهها خیلی پوشش گیاهی انبوه ندارن. اما در نقاطی، سرسبزی میبینید. باغ میبینید. مزرعه میبینید. به این صورته. کسبوکار آووکادو تا قرن بیستم خیلی آروم آروم رشد کرد. وقتی که آگاهی عمومی در رابطه با غذای سالم که رفت بالا، آووکادو معروف شد به یک ماده مغذی که موادی مثل پتاسیم «Potassium» و فیبر «fiber» و چربی اشباع نشده رو در خودش داره.
در اوایل دهه ،۱۹۷۰ تولید آووکادو شروع به رشد کرد. کشاورزای آمریکایی شروع کردن به درست کردن هکتار هکتار باغ آووکادو. یکی از کشاورزهای کالیفرنیایی که هنوز خودش در کار تولید آووکادو هست که پدرم افتاد دنبال درست کردن مزرعه که ما همهفت تا بچه بودیم که همراه بقیه کارگرا، کارمون این بود که درخت آووکادو قلمه میزدیم و بعدشم میبردیم روی تپهها میکاشتیم. مثل این خونواده هم زیاد بودن. این تولیدکنندههای کالیفرنیایی، در کمپینهای تبلیغاتی خودشون این محصول یک محصول تجملاتی و لوکس معرفی کردن.
در دهه ۱۹۸۰، در آمریکا انجام ورزش و فعالیتهای فیزیکی و کارهای مربوط به سلامت، یه دفعه برای یه قشری از مردم خیلی مهم شد. مردم به یوگا روی آوردن. اینکه شما عضو یک باشگاه ورزشی باشی، دیگه عادی شد برای مردم. میزان کالری یا غذایی که میخوردند رو حساب میکردن و از این کارها. از نظر اینها آووکادو یه میوه مشکوک بود و میگفتن که این میوه پرچربه.
اون طرف این باغدارها و تولیدکنندههای آووکادو بیشتر و بیشتر بودن. یعنی همون روشی که تجار آمریکایی توش خیلی ماهرن. البته تجار آمریکایی یا ا یا اساسا هر جای دیگهای که در اون تفکر سرمایهداری و مصرفگرایی رایج باشه. اینطور که هدف ما سود بیشتره. یعنی باید فروش بیشتر داشته باشیم. پس باید تولید بیشتری هم داشته باشیم. اما سوال اینه که تا چه حد مجاز به تولید هستیم؟ هر چقدر که بتونیم بفروشیم.
این باغدارای کالیفرنیایی، اومدن یه اتحادیهای درست کردن برای خودشون. اسمشم گذاشتن «کمیسیون آووکادو». یه درصدی از درآمدشون رو میدادن به کمیسیون. کمیسیون هم افتاد دنبال اینکه تصویر عمومی خوبی رو از آووکادو در جامعه آمریکایی درست کنه. این کمیسیون، بودجهای در اختیار گروههای تحقیقاتی قرار داد که در مورد خواص آووکادو تحقیق کنن. پر واضح هم هست که دنبال این بودن که نتیجه این تحقیقات این باشه که این میوه خیلی مفیده و البته همینطورم شد. اون تحقیقاتی که تولیدکنندهها پولشو داده بودن، نشون میداد که آووکادو غذای سالمیه. چربیش چربی سالم و مفیدیه.
خب، جامعه که گفتیم در طب ورزش و غذای سالم افتاده بود. برای همین بعد از اون دیگه مدام آووکادو به عنوان یک غذای سالم میومد تو آگهیهای تبلیغاتی که از تلویزیون پخش میشد.
مثلا یه آگهی میگفت آره ایرلاین «Airline» ما، هم پروازاش خوبه و هم غذاهای حین پروازمونم سالمه. ما سالاد آووکادو سرو میکنیم و تبلیغاتهای مختلف، مستقیم و غیرمستقیم آووکادو رو داشت به عنوان یک غذای سالم تبلیغ و پروموت «Promote» میکرد.
با این تبلیغات، تقاضا برای آووکادو هر روز زیادتر شد و تولیدکنندهها هم افتادن دنبال تولید بیشتر. برای همین بین سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۵ تعداد تولیدکنندههای آووکادو ۴ برابر شد. حالا این محصول که یک میوه لوکس و با کلاس به حساب میومد. بازدهی مالیشم که خیلی خوب بود. برای همین خیلی از آدمای دیگه از خارج از این صنعت هم کمکم پاشون به صنعت آووکادو کشیده شد.
مثلا طرف پزشک بود یا وکیل بود و یا کارش اصلا چیز دیگهای بود. اما با قصد سرمایهگذاری، رفتن در دهات و روستاها و باغ آووکادو میخریدن. اینام که هجوم آوردن، تقاضا برای ملکم افزایش پیدا کرد و قیمت ملکم رشد قابل ملاحظهای پیدا کرد. میبینید کل روند رو؟ یه تعداد تولیدکننده دور هم جمع شدن. یه تحقیقات علمی رو اومدن تامین مالی کردند و به جامعه قبولاندن که آووکادو یه ماده مغذی و سالمه. البته پر بیراهم نبوده حرفشون درست هم هست.
و بعد جامعه به طور خیلی شدید و افراطی رو آورد به مصرف این محصول و سال به سال هم مردم آووکادوی بیشتری خریدن. داخل پرانتز بگم این تغییرات خیلی من رو یاد اتفاقی که در شمال ایران پیش اومد میندازه. در اواخر دهه شصت شمسی، باغدارای منطقه شمال، یه دفعه رو آوردن به این که باغات پرتقال خودشون رو از بین ببرند و به جاش کیوی بکارن که اون موقع یه محصول لوکس و گرون به حساب میومد.
اول از تنکابن یا همون شهسوار که قطب پرتقال کشوره شروع شد و بعد شهرهای دیگه. هم پی گرفتن این موضوع رو با اینکه عمل آوردن کیوی نسبت به پرتقال خیلی سختتره؛ اما چون قیمت کیوی در اون سالها خیلی بیشتر از پرتغال بود، خیلیا این کارو کردن. بعد نه که کیوی یه محصول لوکس بود و پول خیلی خوبیم میشد ازش درآورد، آدمای غیر باغدار هم رو آوردن به این کار و این خودش باعث شد قیمت املاک منطقه رو هم تحتالشعاع قرار بده و خب تنها چند سال بعد از اون بود که حباب قیمت کیوی هم ترکید و هم قیمت پرتقال شد. البته در نهایت شاید بدم نشد و الان میوه کیوی کاملا در ایران رایجه.
بگذریم. البته در ادامه این اپیزود، چند مثال جالب از کشاورزی در ایران هم میگیم و نظر یه کارشناس خیلی خبره رو هم جویا میشیم. خب. برگردیم به کالیفرنیا. همه این رشدهایی که در صنعت آووکادوی آمریکا اتفاق افتاده بود، در سایه حمایت دولت آمریکا از باغداران بوده.
مکزیک، محل تولد آووکادو هست و هواش هم برای پرورش آووکادو عالیه. برای همینم تولید آووکادوی مکزیک، ده پونزده برابر بیشتر از آمریکاست.
دولت آمریکا اما مرزهاش رو برای دههها به روی آووکادوی مکزیک این همسایه جنوبیش، بسته نگه داشته بود تا اینکه در سال ۱۹۹۳ قرارداد تجارت آزاد نفتا «NAFTA»، بین آمریکا و مکزیک و کانادا بسته شد. آمریکا و همسایه شمالیش کانادا و همسایه جنوبیش مکزیک، سه تایی اومدن مرزهاشون به روی همدیگه باز کردن. این وسط هم به طبع باغدارای کالیفرنیایی احساس خطر میکردند از این قرارداد. چون میدونستن مرز که باز بشه، از مکزیک آووکادوی ارزونتر میاد. دیگه کی میخواد بیاد از اینا جنس بخره؟ اما آمریکا بازار آووکادوی خودش رو آروم آروم به روی مکزیک باز کرد و ۱۹۹۳ که قرارداد نفتا بسته شد، تازه در سال ۲۰۰۷ مکزیک تونست وارد بازار آمریکا بشه.
وقتی که وارد بازار آمریکا شد، نیومد یه دفعه تمام بازارو ببلعه و قبضه کنه. باغداری کالیفرنیایی نمیتونستن محصول رو تمام سال تولید کنند؛ اما مکزیک گرمتره و تمام سال تولید داشتن اونا. برای همین اولش که اینا وارد آمریکا شدند، آمریکا فقط به اندازه نیاز فصل زمستون خودش از مکزیک آووکادو وارد میکرد؛ اما بعدش کم کم آووکادوی مکزیک بیشتر بازار آمریکا رو آروم آروم تسخیر کرد تا جایی که الان نزدیک به یک میلیون تن آووکادو در سال در آمریکا مصرف میشه، فقط ۱۴ درصدش تولید کالیفرنیاست. یعنی ۸۶ درصد اون نیاز عظیم آمریکا داره از مکزیک وارد میشه.
اما حالا بریم ببینیم در مکزیک چه اتفاقی افتاد؟ وقتی که قرارداد نفتا اجرایی شد، فقط یه ایالت مکزیک بود که الزامات بهداشتی دولت آمریکا رو میتونست تامین کنه. این یعنی محصول بقیه ایالتها از نظر آمریکا بهداشتی نبود. در نتیجه تمام تقاضا از آمریکا میرفت به استان میچو آکان «Michoacán». خوش به حالشون شده بود دیگه. مسائله کمی هم نبود و چیزی بود که اون ایالت رو کلا تغییر داد. الان از هر پنج شغلی که در ایالت میچوآکان مکزیک هست، یه شغلش به صورت مستقیم مربوطه به آووکادو و یک سوم آووکادوی مورد نیاز دنیا داره در همین ایالت میچوآکان مکزیک داره تولید میشه.
طبیعیه که هزینه تولید در کشوری مثل مکزیک خیلی پایینتر از آمریکا باشه و این باعث میشه که آووکادویی که تولید میشه، خیلی پر سود باشه برای کشاورزان و باغداران و خیلی از اونا ثروتمند شدن. ثروتمند که میگیم یعنی تونستن درآمد میلیون دلاری کسب کنند و این پول قلمبه مثل یک آهنربا، پای جرم و جنایت رو به این منطقه بیشتر از پیش باز کرد. چون قبلا جرم و جنایت بوده اونجا. کلا مکزیک کشور خیلی قانونمندی نیست. از این طرفم که پول زیاد اومده بود دست یه تعدادی باغدار، بوی گوشت که بپیچه، سر و کله گربهها هم پیدا میشه.
حالا میگیم چی بوده داستان؟ شهر تانسی تارو، قلب صنعت آب و کادوی مکزیک است. این شهر الان شبیه به یک اردوگاه نظامیه. شهری که توش دو تا چیز خیلی زیاد میبینید آووکادو و سلاحهای اتوماتیک. البته تو این شهر نسبت، به بقیه مکزیک سطح جرم و جنایت خیلی کمتره. اما چیزی که خیلی به چشم میاد حضور گروههای نظامی هست توی این شهر کشاورزی و صنعتی.
دلیل اینکه جرم جنایت کمه هم همین حضور سنگین نیروهای نظامی هست وگرنه که کل ایالت برده بودن تا حالا. اما از بد حادثه این قرارداد نفتا، در یه زمان خیلی خاصی منعقد شد. همون موقع کارتلهای قدیمی مواد مخدر که از قدیم در منطقه حضور داشتند، اینها داشتن از بین میرفتن دولت داشت با این مبارزه میکرد. همونطور که اونا داشتن متلاشی میشدن، آووکادو به عنوان یک منبع درآمد جدید، جای مواد رو برای اونا داشت پر میکرد.
در دهه ۱۹۹۰ یکی از قویترین کارتلای استان میچواکان، کارتل گلف «Golf cartel» بود که اینا از طریق قاچاق مواد پول به دست میاوردن. غیر از اون اسلحه دستشون بود. با نیروهای مسلحشون از بقیه باندهای مواد مخدر هم مراقبت میکردند و به جاش از اونا پول میگرفتن. اینا خلافکار بودند؛ اما یه قاعدهای داشتن برای خودشون که ما با مردم محلی درگیر نمیشیم. هر کی کار خودشو میکرد. مردم کار خودشون رو میکردن. اینا خلاف خودشون میکردن. اما کم کم یه گروه تبهکار دیگهای به اسم زداها اومدن و قضیه کلا تغییر کرد.
این زداها کلا روال کاری متفاوتی داشتند و اومدن مردم عادی رو هم مورد حمله قرار دادن. زدها اولش گروه تبهکار نبودن. یک گروه کوماندویی مخصوص بودن که خیلیاشون توسط فرانسه و اسرائیل و آمریکا آموزش نظامی دیده بودند. نظامی بودن. تا اینکه روسای باندهای مواد مخدر مثل همون کارتل گلف، تصمیم گرفتن که بیان از نیروهای نظامی زبده برای خودشون در تیمهای خودشون استفاده کنن. رفتن دنبال استخدام آدمای نظامی.
این زداها هم که قبلا به عنوان سرباز حرفهای برای ارتش کار میکردند، از نظر مالی به نفعشون بود که بیان توی باندهای خلافکار کار کنن. در مقایسه با محیط نظامی و ارتشی، در باندهای تبهکاری کارشون کمخطرتر بود. حقوقشون ده پونزده برابر بیشتر بود و اگرم جونشون از دست میدادند کارتلها از خونوادشون خوب حمایت میکردند. با این شرایط زداهام و در استخدام کارتل گلف قرار گرفتن.
اما بعدش در اواخر دهه نود، زداها خودشون اومدن گفتن آقا ما میایم خودمون کارتل خودمون رو درست میکنیم. بعد از اون، تازه این بزرگوارا شروع کردن بیزینس مدلهای دیگه رو هم امتحان کردن. مثلا اخاذی و آدمربایی. مثل بعضی از پدر مادرا که میگن درست و بخون در کنارش هم موسیقی یاد بگیر. اینا قاچاقشون میکردن. در کنارش آدمربایی رو هم داشتن. یه نسل جدیدی از خلافکارای مکزیکی که فقط نمیخواستن از قاچاق مواد پول دربیارن؛ بلکه از هر چیزی که میتونستن، میخواستن پول دربیارن.از تمام ظرفیتشون میخواستن استفاده کنن.
میگفتن آدم و اسلحه که داریم. امروز که به فرض مواد جابهجا نمیکنیم. پس بیایم آدمو بفرستیم، از فلانی اخاذی کنه. خب اون موقع بهترین منبع برای اخاذی و پول درآوردن هم تو اون منطقه صنعت آووکادو شده بود. فروش آووکادو با آمریکا شروع شده بود. یه دفعه توی همون منطقه یه تعداد باغدار بودند که در مجموع سالی صدها میلیون دلار از صادرات به آمریکا پول در میاوردن. بوی پول توی هوا پیچیده بود. بدجور.
در یه کشوری مثل مکزیک که دست گنگسترها خیلی بازه. چیکار کردن؟ رفتن به مقامات محلی استانشون، رشوه دادن و یه لیستی از نام و نشانی اون پردرآمدترین تولیدکنندههای آووکادو رو به دست آوردن. مانوئل «Manuel» یکی از هزاران تولیدکننده آووکادو در میچو آکان هست که خونوادش دهها سال که آووکادو تولید میکنن. مانوئل و همسرش و نه تا دخترش و یه پسرش، روی باغاتش کار میکنند. تعداد بچههای بالا توی خونواده کشاورز یعنی نیروی کار مجانی برای خونواده. ایران و آمریکا و مکزیک هم نداره. اون آمریکایی هم گفتیم هفت تا بچه بودن.
کاری نداریم. مانوئل در سال ۱۹۹۸ برای یه تولیدکننده بزرگ آووکادو کار میکرده. یعنی اون موقع خیلی روی زمین خودش کار نمیکرد. برای یکی دیگه کار میکرد. یه روزی با صاحب کارش سوار ماشین شدن و داشتن میرفتن به شهر که یه دفعه دیدن دو نفر مسلح، تفنگاشونو به طرفشون نشونه گرفتن. بعدش اینا سعی میکنن که از دست اون دو نفر فرار کنن. گازشون میگیرن و از اونجا فرار میکنن. تبهکارها هم میندازن دنبالشون. بعد از نیم ساعت تعقیب و گریز، آخرش اینا رو میگیرن. میگن از ماشیناتون بیاید بیرون. این یه آدمرباییه.
اون موقع وقتی بود که آوازه این قاچاقچیها تو منطقه پیچیده بود که انگشت قطع میکنن. گوش میبرن. اذیت میکنن. مانوئل میگه همون اول گفتم کارم دیگه تمومه و واقعا هم اذیتشون کردن. میگه یه بار برداشتن اسلحه رو گذاشتن پشتم و شلیک کردن. اما اسلحه فشنگ نداشت و بعدشم خودشون قاه قاه کردن خندیدن. قصدشون این بود که اینا رو بترسونن. نه روز اینا توی اسارت بودن. آخرش سر یه مبلغ باج به توافق رسیدن و این دو تا رو نگه داشتن تا پول پرداخت بشه و بعدشم توی یه جنگل خیلی دور ولشون کردن.
مانوئل میگه این حادثه چنان تاثیر بدی بر روح و روان داشته که دو سال طول کشیده تا دوباره تعادل روانیشو به دست بیاره. میگه تا مدتها اگه یه ماشین داشت میومد سمت من، من خشکم میزد. نمیدونستم باید تکون بخورم؟ چیکار کنم؟ انقدم حال و روزش بد بود که نمیتونست کار کنه و مجبور شد یه بخشی از زمیناشو بفروشه تا بتونه از پس هزینهها بربیاد.
اوضاع همینطوری بود تا اینکه در سال ۲۰۰۶ فیلیپه کالدرون «Felipe Calderón»، رییس جمهور وقت مکزیک تصمیم گرفت که جلوی کارتلا رو بگیره. یه حمله نظامی داخلی رو ترتیب داد. بیست هزار نیروی نظامی فرستاد به این استان. پایتخت آووکادو رو تسخیر کردن. ارتشیا ریختن روسای کارتر دستگیر میکردند یا میکشتند.
اما این کار خیلی موثر نبود. چون کارتلها از بین نرفتن. اونا اومدن به دستههای خلافکار کوچیکتر تغییر شکل دادن. بعدشم شروع کردن به جنگ بین خودشون. دولت که داشت جلوی مواد مخدر میگرفت .خب، این باندها وقتی میدیدن سفرشون کوچیکتر و محدودتر میشه، هی به همدیگه میپریدند. بعد یک گروه بزرگ دیگهای به اسم لا فامیلیانا میچو آکان «La Familiana Micho Akan» درست شد که مقابل زداها بایسته.
جنگشون حالت دعوای ملی و قومی هم پیدا کرد. گروه جدید، لا فامیلیا میگفتن ما مکزیکیهای واقعی هستیم. اما این زداها یه مشت آدمکش هستند. مثلا ما خون پاک مکزیکی در رگهامون. اما نه اینا فقط تبهکاران. خلاصه دوباره در سال ۲۰۰۹، این باند لا فامیلیا هم پوست انداخت و یک گروه جدیدی به اسم «شوالیههای معبد» درست شد. اینا دیگه باز یه لول بالاتر رفته بودن. فقط دنبال اخاذی کردن و پول درآوردن از کشاورزا نبودن. اینا دیگه قشنگ میخواستن کنترل بازار آووکادوی دنیا بیفته دستشون.
فکر کن محصول کشاورزیه. منتهی اون آدم تخصصش اینه که بگیره و بکشه و کنترل در دست بگیره و کارتل داشته باشه و فرقی نداره براش اونها مواد مخدره یا یه محصول کشاورزی با آووکادوئه اومدن برای هر باغدار یه مبلغی به عنوان باج، شیتیل مقرر کردند و شروع کردن ازشون به زور گرفتن. شروع کردن به سوزوندن انبارها، کامیونهای باغدارها که رعب و وحشت درست کنن و مردم راحتتر بهشون پول بدن و اون دوره اتفاقا زمانی بود که تولیدکنندهها دنبال افزایش تولید بودن.
اما این تبهکاران میخواستن که همه چیز رو محدود کنن. تولید کم بشه که قیمتها بره بالا. شبیه به سازمان اوپک «OPEC» عرضه رو کم و زیاد میکنه تا قیمت بازار و تحت کنترل خودش داشته باشه. اینا هم دیگه شدن اوپک آووکادو .مردم میترسیدند. منتظر بودن ببینن نفر بعدی که اینا میخوان خفت کنن کیه؟
در سال ۲۰۰۸ صادرات آووکادو از استان میچوآکان، به مبلغ ۸۰۰ میلیون دلار در سال رسید. دیگه کارتلا شروع کردن به دزدیدن بستگان کشاورزان موفق. اون مانوئل که گفتیم خودش و رئیسش گرفته بودند و بعد از نه روز رهاشون کرده بودن. اون الان دیگه چند سال گذشته بود و زمینهای خودشون اومده بود خوب توسعه داده بود، تبدیل به باغ کرده بود و خودش شده بود یه کشاورز موفق.
یه روز ظهر یه نفر باهاش تماس میگیره و میگه پدرت و برادرت رو ما پیشمون داریم. بعدم گوشی رو میده به اون پدر و برادرش میگن که آره راست میگه. اگه ده میلیون پزو بهشون ندی، ما رو میکشه. ده میلیون میشه نیم میلیون دلار. مانوئل میگه پلیس منطقهمون هم فاسد بود و دستشون با شوالیههای معبد تو یه کاسه بود. خب به پلیس که نمیتونست بگه. باز مجبور میشه یه تیکه دیگه از زمینش میفروشه و قرض میگیره تا بتونه پول رو بده. میگه خدا رو شکر که ولشون کردن کشتشون؛ اما هنوز من ۱/۵ میلیون پزو به خاطر همون مسائله هنوز بدهکارم.
شوالیههای معبد کنترل زیادی روی تمام ایالت داشتند و مردم عادی رو مورد خشونت و حتی آزار جنسی قرار میدادن؛ اما یه روزی دیگه مردم خسته شدن از وضعیت و تصمیم گرفتن خودشون دست به کار بشن و اوضاع رو تغییر بدن و به این کار به این جنبش دفاع از خود درست کردن. مانوئل و بیشتر مردم با هم متحد شدند. در جاهای مختلف شهر تانسس تارو و جادههای اطرافش، اومدن موانع و ایست بازرسی گذاشتن و هرکی که رد میشد و بازرسی و بازجویی میکردن و به اصطلاح برنامه آزادسازی شهر رو اومدن عملیاتی کردن.
الان بعد از گذشت سالها، تانسی تارو آروم و بی سر و صدا به نظر میاد؛ اما در واقع اینطور نیست. نبرد هنوز در جریانه. الان قدرت واقعی نه در دست دولته، نه در دست کارتلا، نه در دست پلیس. قدرت الان دست تولیدکنندههای بزرگ آووکادوعه. الان یه محموله آووکادو اگه داره از این شهر میره به سمت آمریکا، میبینی که یه تریلی آووکادو توسط چند ماشین نظامی با اسلحه و مهمات نظامی دارن اسکورت میشن. تو اون ماشینای نظامی هم چندین سرباز با اسلحه و کلاه خود و یونیفرم نظامی هستند. آووکادو داره میره ها ولی با یه همچین تشریفات نظامی خاصی. انگار که دارن شمش طلا جابهجا میکنن.
الان تانسی تارو، جزیره ثبات و امنیت به ظاهر اما فقط به شرطی که اون همه نیروی مسلح در شهر حضور داشته باشن و معلوم نیست اگه این حضور سنگین نظامی یه روزی از منطقه برداشته بشه، آیا دوباره اخاذی آدمربایی برمیگرده یا نه؟
اما چالش فعلیای که تولیدکنندههای آووکادوی مکزیک دارن، همون معضل جهانی هست که بیشتر کشورهای دنیا هم باهاش دست به گریبان هستند. یعنی مشکل کم آبی. البته معضلشون هنوز در مکزیک خیلی وخیم نیست و در اون منطقه مکزیک بارندگی نسبتا خوبی دارن و سعی میکنند که آب بارون رو جمعآوری کنند و خوب مدیریتش کنن. میان یه نقاطی از تپهها رو حفاری میکنن. مثلا یه چالهای بزرگ چهل متر در چهل متر میکنند با عمق مثلا ده متر. آب بارون رو اونجا ذخیره میکنند و بعدشم با لوله، آب رو به نقاط مختلف باغ میکشن.
جالبه بدونید که برای تولید یک دونه آووکادو، ۶۸ لیتر آب مورد نیازه و برای همین که در جنگهای آووکادو، منازعه بعدی بر سر آبه.
خب. الان میخوام یه دستور غذا بهتون بگم. الان این بزرگوار لو داد چی رو میخوام بگم. گواکامولی «Guacamole». گواکاکولی رو عده به عنوان سالاد میشناسن. بعضیام به عنوان دیپ. یعنی از این مدل مزههای که توی کاسه میریزند و چیپس یا نون توش فرو میکنن و بعدش میخورن درست کردنش خیلی راحته. پوست و هستهای آووکادو در میاریم و خود گوشت آووکادو رو توی کاسه میریزیم و با قاشق یا هر وسیله دیگهای لهش میکنیم. بعد گوجه خرد شده، پیاز ریز شده ریز شده ، سیر تازه له شده، آب لیموترش تازه و کمی نمک توش میریزیم و به همین راحتی در عرض پنج دقیقه حاضره تا با نون یا چیپس میل کنید.
ترکیب سیر و لیمو حتی آووکادوی کم مزه رو تبدیل به یه خوردنی خوشمزه میکنه. دهنم آب افتاد. انقدر گواکامولی در تبلیغات تلویزیون آمریکا اومده که دیگه این شده پای ثابت خیلی از مهمونیا. خصوصا جشنهایی که بعد از فینال مسابقه فوتبال برگزار میشه. شیش درصد از آووکادویی که در سال به آمریکا وارد میشه، فقط در همون شب مسابقه فینال فوتبال آمریکا خریده میشه و تبدیل به گواکامولی میشه.
شاید برای خیلی از ما آووکادو فقط یه مدل داره. همه رو میگیم آووکادو دیگه. اما نه اینطور نیست. آووکادو گونههای مختلفی داره. بعضیاشون ظاهر کروی دارن. بعضیا بیضی شکل هستند و بعضیام شبیه گلابی. این گونههای مختلف، تاب و تحملشون در برابر سرما هم متفاوت. مزه و ارزش غذاییشونم کمی متفاوته. اصلا در کالیفرنیا در دهههای ۱۹۶۰ و ۷۰ باغدارها یه گونهای به اسم فورتی «Fuerte» رو اومدن پرورش دادن. به خاطر رنگ و بافت پوستش که شبیه پوست تمساح بود، به این مدل آووکادو میگفتن گلابی تمساحی.
اما مدل دیگهای که الان خیلی رایجه، مدلی هست به اسم هس «Hass» و به احتمال زیاد آووکادویی که شما میل میکنید هم از همین مدله. مدل هس حدودا صد سال پیش در باغ پشت خونه یه پستچی کالیفرنیایی به اسم رادولف هس «Rudolph Hass» در اومده. یعنی از این آقایی هس خوششانستر نداریم. نه اختراع کرده. نه اکتشاف خاصی کرده. نه جایی رو فتح کرده. فقط یه میوه خیلی خوب در حیاط منزلش در اومده و اونم از فرصت استفاده کرده و اسم خودشو موندگار کرده. بگذریم.
این گونه هس پوستش کلفتترi از اون مدل فوریتی که گفتیم. واسه همینم این پوست ضخیمتر، باعث میشه که میوه رو حین حمل و نقل به نقاط مختلف دنیا که داره میره، میوه رو خوب حفظ میکنه. غیر از اون فصل برداشتش طولانیتره. مدت بیشتری از سالم میشه به عملش آورد. اندازهاش هم کوچکتر و برای مصرفکنندهها خوبه. چون آووکادو اگه خیلی بزرگ باشه، اونوقت من و شمای مصرفکننده مجبور میشیم میوه رو نصف کنیم. نصفش میزنیم به زخم زندگی و سالامون. نصف دیگشم میذاریم تو یخچال واسه روزهای بعد که اینجوری ممکنه میوه خراب بشه. سیاه بشه.
بنابراین آووکادویی که اندازه کوچکتری داشته باشه، برای خیلیها مناسبتره و این مدل هست هم که اندازه کوچیکی هم داشت. پس خیلی خوب بود دیگه. برای تولید کننده خوب بود. برای مصرفکننده هم خوب بود. قلمههای درخت آقای رادولف یعنی همون درختی که پشت حیاط خونهاش بود و بهش میگفتن درخت مادر، اون قلمهها صنعت آووکادو رو شارژ کرد. الان هشتاد درصد آووکادوهای دنیا از این مدل هستن.
استان پتورکا جایی هستش که عمده آووکادوی شیلی در اونجا تولید میشه. اما این استان کمبود آب بسیار شدیدی داره و رودخانههاش آبی ندارن و خشکشدن. دسترسی به آب در شیلی از بقیهی جاهای دنیا متفاوته و برای همین که آووکادوها از این دره، آب مورد نیازشون میگیرن. اما آدما نمیتونن بگیرن. اتفاقا هم خود آووکادو چیزی که از آمریکا رفته به شیلی و هم این سیستم حقوق آب شیلی هم چیزیه که از آمریکا اومده در دهه ۱۹۷۰ یک گروه اقتصاددان اهل شیلی میرن به دانشگاه شیکاگوی آمریکا و همراه با میلتون فریدمن «Milton Friedman» پیشوای تئوری بازار آزاد، مطالعاتی رو انجام میده.
این اقتصاددانان بعدشم ایدهشون رو با خودشون به شیلی میارن و تونستن آگوستو پینوشه «Augusto Pinochet» که زمامدار دیکتاتور اون موقع شیلی بود رو متقاعد کنن که این روش جواب میده. در نتیجه اون ایدهها، در سال ۱۹۸۱ آب و خیلی دیگه از منابع طبیعی خصوصی شد. در شیلی هدفم این بود که کارایی رو ببرن بالا. اما قاعدتا باید دولت یه مکانیزمهای نظارتی ایجاد میکرد. اما این کار رو خوب انجام ندادن و نتیجه فاجعهبار بود.
در شیلی هرکسی میتونه برای دسترسی به آب درخواست بده. از شهروندان عادی بگیر تا شرکتا. یه همچین شرایطی هم هست که رانت ایجاد میکنه. فساد ایجاد میکنه. یه نفری در یه ادارهای نشسته و میتونه حق رو از شهروندان بگیره، بده به یه شرکت ثروتمند. بدون اینکه کسی خبردار باشه. رانت همینه دیگه.
آووکادو میوهای بومی شیلی نیست. کشور شیلی در آمریکای جنوبی واقع شده و مکزیک سرزمین آووکادو هست، در آمریکای شمالی هست. اما شیلی از نظر جغرافیایی ایزوله است و محصولات کشاورزی شیلی، بیماری و آلودگی ندارن. برای همین قانونگذارای آمریکایی اجازه داده بودند که از شیلی ما میتونیم آووکادو وارد بکنیم. کی؟ ده سال قبل از قرارداد نفتا یعنی هنوز مکزیک وارد بازار آمریکا نشده بود اصلا و شیلی فرصت طلایی داشت که به آمریکا صادرات کند.
در اواسط دهه نود میلادی، شیلی شروع کرد به افزایش تولیدش. برای همینم به آب نیاز داشتند و دولت یه دفعه صدها درخواست برای استفاده از منابع آبیش دریافت کرد که با بیشتر این تقاضاها هم موافقت شد.
رودویکو مانداکا «Rudyko Mandaka» یکی از فعالانی هستش که در زمینه حقوق آب فعالیت میکنه در شیلی. میگه که در دهه ۱۹۹۰، یک گروهی از سیاستمداران و تجار مهم اومدن به استان ما. یعنی استان پتورکا و کلی زمین و تپه خریداری کردند و شروع کردن به درست کردن باغ آووکادو و اگرم باغدارها آب بیشتر از اون چیزی که حقشون بود رو هم میخواستن، بهشون میدادن.
تازه این باغدارا غیر از اونم کلی کانال آب غیر مجاز به صورت پنهانی و یواشکی، از رودخونه به باغات خودشون کشیدن. یعنی هم از دولت آب میگرفتن. دزدکی هم از رودخونه انشعاب گرفته بودن. آب میاوردن تو باغشون. خلاصه در نتیجه همه این کارا، شیلی تونست رشد خوبی در تولید آووکادو و صادرات داشته باشه؛ اما مشکل اینه که منابع آبی منطقه غارت شد و نیاز حیاتی که مردم فقیر اون منطقه با آب دارن کلا نادیده گرفته شد.
در استان پتورکا، دو رودخونه مهم وجود داشته. یکی لیگوآ «Ligua» و دیگری هم رودخونهی پتورکا «Petorca» که هر دوشون این چند سالی به خاطر تغییرات اقلیمی و کم شدن بارندگی، خشک شدن. در این مستند جنگهای آووکادو، میرن به یه منطقه کوهستانی و خشک و میگن که اینجایی که الان هستیم یه زمانی بستر رودخونه لیگوآ بوده. مردم میاومدن توی رودخونه شنا میکردند؛ اما الان رودخونه کاملا خشک شده و عوضش روی تپهها پر شده از درختان آووکادو.
رودریگو، بخاطر فعالیتهایی که داشته که جلوی سو برداشت آب رو بگیره، حتی تهدید به مرگ شده. بیزینس اونام جدیه دیگه. طرف داره میلیونها دلار پول در میاره. حالا یه نفری پا شده میگه که چرا داری آب زیاد استفاده میکنی؟ اون حاضره هر کاری بکنه که جلوی آدمایی مثل رودریگو بگیره. رودریگو میگه ما در شیلی، خیلی دیر شروع به این مبارزات کردیم. وقتی شروع کردیم که دیگه رودخونه خشک شده بود. در حالی که خیلی قبلتر از اون باید جلوی پیشرفت این باغات تو منطقمون میایستادیم.
این به نظر من خیلی نکته کلیدی و درس آموخته بزرگی هست که میشه از این داستان گرفت. منظورم همین مسائله آیندهنگری و حساسیت مردم به مسائل زیست محیطی است. مثالهای خوب زیادی هم میشه زد در این رابطه. مثلا در جوامع توسعهیافتهتر میخوان برق تولید کنن، میرن توربین بادی نصب میکنن که تازه یک انرژی پاک است و میگن که از انرژی باد برق تولید بکنیم.
اما تعداد توربینها که از یه جایی زیادتر میشه، میبینید مردم و سازمانهای زیستمحیطی خودشون میفتن دنبال اینکه جلوی نصب توربینهای بیشتر رو بگیرن. چرا؟ چون میگن اینا پرندهها و حیوونای دیگه رو میکشه. به محیط زیست آسیب میزنه. بحثهاشون برای خیلیا شاید انتزاعی یا فرعی به نظر بیاد؛ اما اگه بلند مدت به قضیه نگاه کنیم، میبینیم حرفشون کاملا درسته و خیلی هم حساس هستن. میان تجمع میکنند. تحصن میکنند. جلوی کار اجرایی رو میگیرن. جلوی قطار حمل زبالههای اتمی وایمیستن. انقدرم روی سیاستمدارها تاثیر میذارن و قدرتمند هستند که در خیلی از کشورها خودشون شدن یک حزب سیاسی و در قدرت حضور دارن.این نکته کلیدی رو هم دلم نیومد که نگم. بگذریم.
تاثیر آووکادو بر خشکی منطقه پتورکا بسیار زیاد بوده. با این حال به خاطر اهمیت صادراتشون، اولویت آب دادن به آووکادو. به جای اینکه بدن به آدمای ساکن اون منطقه. اما مسائله مهم اینه که همه تولیدکنندهها هم در اولویت نیستند. یعنی اینطور نیستش که همه تولیدکنندهها با آن برابر باشند. بعضیا برابرترن.
در مستند با پدرو «Pedro»، یکی از کشاورزی اون منطقه مصاحبه میشه. پدرو حق استفاده از آب رودخانه لیگوآ رو داشته؛ اما وقتی که رودخانه خشک شد\۷ پدرو شروع کرد به حفر چاه. پدرو یکی از چهار. توی مستند نشون میده که چالهاش چهارده متر عمق داشته. میگه این چاه رو میبینید؟ بیست روز دیگه آبش تموم میشه. دیگه آبی برامون نمیمونه. میگه قبلا اصلا نیازی به چاه نبود. چون رودخونه به اندازه کافی آب داشت؛ اما از وقتی شروع کردن روی تپهها آووکادو کاشتن، آب رودخونه رو بردن روی تپهها و باغات که تو دره بودنم مجبور شدند که چاه بکنن.
پدرو دیگه که نمیتونه از پس هزینههای حفاری چاه بیشتر بر بیاد. برای همینم باغش خشک میشه و خودش هم اینو میدونه. این برای یه کشاورزی که باغش با دست خودش درست کرده و دونه دونه اون قلمهها رو خودش کاشته، خیلی سخته که ببینه باغش داره خشک میشه و درختای عزیزش دارن میمیرن.
در همین طور که اشک میریزه، شاخه یکی از درختاشو میشکنه و میگه میبینید خشکشده. من این درخت با عشق کاشتم. این تمام زندگی من بود. به زمین خشک زیر پاش دست میزنه و میگه این زندگی من بود. این زمینو نگاه کن. خشک شده. هیچ آیندهای نداره. مثل من. منم هیچ آیندهای ندارم. باغدارای کوچیک مثل پرو که از پس هزینه آب برنمیان، فقط یک گزینه دارن. اینه که زمینشون رو به تولیدکنندههای بزرگتر بفروشن.
انریکه «Enrique» یکی از تولیدکنندههای بزرگ در اون منطقه شیلی است که مالک ۱۲۰۰ هکتار باغ آووکادو هست. انریکه که میگه در هر صنعتی، در فضای مدل اقتصادی سرمایهداری، همین مسائله حاکمه. بزرگترا میان کوچیکترا رو میخرن و خیلی طبیعیه به نظرش. انریکه میگه شرایط طبیعی در شیلی، برای به عمل آوردن آووکادو خوب نیست و ما مجبوریم آووکادو روی تپه بکاریم و بعدم آب رو بیاریم بالای تپه.
اما انریکه میگه ما از یک سیستم پیشرفته آبیاری استفاده میکنیم که آب رو به هیچ وجه هدر نمیده. ضمنا ما داریم این کار میکنیم که نون بیاد سر سفره مردم. اگر من این کار نکنم، یه نفر دیگه میاد این کار میکنه.
جنگ برای آب، فقط محدود به شیلی نیست. کالیفرنیا هم همینطوره. همون کشاورزانی که در دهه ۱۹۷۰ این محصول به بازار آمریکا معرفی کردن و بعدشم انقدر تبلیغش کردن و جهانیش کردن، الان دیگه به اندازه کافی آب ندارن تا اندازه سهمشون در بازار تولید کنند.
کشاورز آمریکاییه میگه اون تپهها رو میبینید؟ اونجا پونصد هکتار باغ داشتیم. اما دیگه نمیتونیم اونجا تولید داشته باشیم و مجبور شدم که شیر آب اون طرف رو ببندم. همشم به خاطر تغییرات اقلیمی است که باعث شده در این چهارده سال گذشته، بارون کمتری بیاد تو کالیفرنیا. میگه ما در باغاتمون چاه داریم؛ ولی چاهها به خاطر کم آبی رمق ندارن. میگه زمان پدرم چاهی که حفر میکردند هر دقیقه پونصد لیتر آب میداد. الان ما که چاه میزنیم، هر دقیقه ۱۱۵ لیتر آب میده. یعنی کمتر از یک چهارم شده. میگه خیلی تصمیم سختی برام بود که باغات که خودم همراه با برادر خواهرام درستشون کردیم رو بخوام دیگه بهشون آب ندم و بذارم که از بین برن.
با گریه میگه این باغ دیگه اون باغی نیست که ما ساختیمش و میدونم که وقتی که این باغ به دخترام برسه اون موقع احتمالا از این بدتره؛ اما فکر کنم کشورمون بتونه آووکادوی خوبی رو از کشورهای دیگه وارد کنه و میدونید این واقعیت تلخ و مهمیه که باید شجاعانه پذیرفتش. آب نداریم که کشاورزی کنیم خیلی بده. ولی چارهای نداریم جز اینکه آب رو برای کارهای مهمتر نگه داریم و محصولات کشاورزی که نیاز به آب زیاد دارن رو وارد کنیم. پذیرفتن این واقعیت هم بصیرت و شهامت زیادی میخواد.
راستش گریه اون باغدار شیلیایی و این باغدار کالیفرنیایی، من رو یاد ناله و زاری کشاورز هندوانه کار ایرانی انداخت.
البته ناله ایشون از این بود که هندوانههایی که با زحمت زیاد و با مصرف آب زیاد تولید کرده بود، به فروش نرفته بود و جلوی چشمش درحال خراب شدن بودن و اینجا این سوال بزرگ مطرح میشه که چرا در شرایطی که کشورمون درگیر بی آبی هست، محصولی مثل هندوانه رو در جاسک یک که یک منطقه کم آبه، تولید میکنیم؟
«الان هستیم در منطقه جاسک. بخش مرکزی. در مناطق کشاورزی هستیم در روستای سلیچ. هندوانه کاشتیم. اما اینجا خیلی کمآبی داریم. آبهای زیرزمینی خیلی کمه الان. بارندگی کمه. در جند سال اخیر خیلی آبهای زیر زمینی کم شده.»
و یا اینه چرا باید در خراسان آب گرانبهامون رو صرف هندوانه تخم آجیلی کنیم تا تخم هندوانه داشته باشیم؟ این یک کالای ضروری نیست.
«هندوانه تخم آجیلی در منطقه خوشاب تولید میشه. شهرستان خوشاب یکی از قطبهای این محصول است. هندوانه تخم آجیلی به دو صورت دیم و آبی کشت میشه که در مجموع ۳۵۰۰ هکتار زمین زیر کشته هندوانمون هست در شهرستان. عملکرد تخمه در مزارع آبیمون ۸۰۰ کیلوگرم هست و در مزارع دیممون ۳۵۰ کیلوگرم. در مجموع ما پیش بینی میکنیم ۱۲۰۰ تن تخمه آجیلی رو در مزارع هندوانه در شهرستان خوشاب برداشت کنیم.»
از دکتر ناصر کرمی اقلیم شناس و استاد دانشگاه ان تی ان یو «UTNU» نروژ، پرسیدم تا در مورد کشاورزی در فلات ایران که یک منطقه خشک بوده و هست توضیح بده.
«ببینید کشاورزی به ظاهر یک دانش خیلی ساده است. شما زمین رو میکنی یا دانه میذاری، آب میذارید، رشد میکنه و محصولش رو میچینی و اینها. اما واقعیت این که یک دانش خیلی فشرده است و یک خردیه که در طول هزاران سال شکل گرفته. من میتونم کلی مثال بزنم در موردش. مثلا ما در ایران، هفت هزار سال سابقه کشاورزی داریم. یکی از اولین جاهایی در دنیا که توش کشاورزی شده کشور ایران است. خیلی از تکنیکها و روشهای کشاورزی و آبیاری در فلات ایران شروع شده. مثلا خیلی جالبه که توی این فلات ایران که یه سرزمین خشک و نیمه خشک بوده این، ما خیلی کم چاه میزدیم.
یعنی منتهی به سال ۵۶ در کل این فلات ایران در کل کشور ایران دقیقتر بگم ۴۰ هزار تا بودن یه ذره کمتر. چاه وجود داشته. الان حدود ۱ میلیون چاه۸. یعنی ببینید در یه فاصله ۴۰ ساله چند برابر شده؛ اما چرا اینجوری این کار کردن؟ دوتا دلیل داشته. یک دلیل این بوده که اقلیم ایران یک تناسبی بوده بین خشکسالی و ترسالی. مثلا چرا میومدن قنات میزدن؟ قنات در سالهای ترسالی، خب اون حداکثر مقدار آبی که در دسترس بوده، به خوبی به شما میداده؛ اما زمانی که خشکسالی میشده، خشکسالی به چه معناست؟
در فصل بارش که از نیمه آبان شروع میشه تا نیمه اردیبهشت، توی اون فصل بارش دیگه از اردیبهشت و بعد میومد همونجوری میتونسته دیگه. همچنان اون یک متر مکعب بده. شروع میکرد به نیم متر مکعب آب دادن. نصف شده. گرچه هنوز تازه بهار بوده. نیمه بهار بوده. به نظر میرسید همینجا سرسبزه؛ ولی از همون موقع شروع میکرد به کمتر آبداشتن؛ اما چی میشه شما تا مهر تا آبان که دوباره با شروع بشه آب داشتید؟ اما اگه چاه میزدی چی میشد؟ اگه چاه میزدید، نتیجه این میشد که شما همچنان در اردیبهشت در خرداد و حتی در تیرماه چاه مثل قبل به شما آب میداد؛ ولی در مرداد آب منمیداد. یعنی در مرداد یه دفعه دیگه چاه آب نمیداد. مرداد آب نداشت. بارشها از آبان شروع میشه.
و شما اگه سه ماه فکر کنید یه روستایی آب نداشته باشه اصلا خوب نابود میشه. به خاک سیاه مینشستم. باید مهاجرت میکردند. به همین خاطر ما توی فلات ایران به این نتیجه رسیدند که چاه چیز بدیه. بد عادت میکنه درسته. تو رو به ترسالی عادت میده؛ ولی بعد نمیتونه به خشکسالی درست سازگار کنه؛ اما قناتی با خشکسالی سازگار میکرد. مثلا یک تکنیکی بود توی آبیاری.»
در واقع دیدگاه دکتر کرمی اینه که کشور ایران، درسته که همیشه درگیر بحران کم آبی بوده، اما در طول هزاران سال مردم این منطقه مثل هر منطقهیدیگهای تکنیکهای خاص خودشون رو برای کشاورزی در همچین شرایطی درست کرده بودند که مهمترین تکنیکشون استفاده از قنات به جای چاه بوده.
غیر از تکنیک آبیاری دکتر کرمی، یک عامل دیگه رو هم بسیار مهم میدونه. اون هم الگوی کشت غلط هست. مثلا همین مثالی که پیشتر گفتم، کشت هندوانه در مناطق کمآب. دکتر کرمی در ادامه صحبتش مثال بسیار شنیدنی از منطقه اطراف دریاچه ارومیه میزنه و حتی یکی از دلایل اصلی خشک شدن دریاچه رو انتخاب الگوی کشت غلط میدونه.
«یا مثلا تو یک الگوی کشت یکی از قدیمیترین جاهای دنیا که توش کشاورزی میشده، حالا سابق تاریخیشو ببینی. حوزه دریاچه ارومیهاس، کشاورزی پایداری بوده. بر اساس اون کشاورزی پایدار، مدنیت پایداری شکل گرفته بوده. آدمهایی که زندگی میکردن در رفاه و در صلح. اونجا ارمنی بوده. مسلمان بوده. یهودی بوده. ترک بوده. کرد بوده. فارس بوده. با هم داشتن زندگی میکردند. همه چیز خوب بوده.
یکی از دلایلش که اونجا مدنیت پایدار داشته، این بوده که یک الگوی پایدار زیستی داشته. مثلا اونجا ۱۵۰ هزار هکتار سطح زیر کشت بوده و از ابتدای تاریخ تا منتهی به انقلاب اسلامی سال .۵۷ بعد از انقلاب این ۴ برابر میشه حداقل. یعنی حداقل میشه ۶۰۰ هزار و هکتار. اما خب حالا میگن عکسهای هوایی ۸۰۰ هزار هکتار و نشون میده. ولی به هر حال ۴ برابر میشه. اما این بخشی از مشکله.
بخش دیگه میان الگوی کشت رو تغییر میدن. یعنی الگوی کشت و اینجا بوده که بیشتر به کشت انگور. مثلا وابسته بودن. با شکل دیم وابسته بودن اینها. بعد از انقلاب میان میگن خب انگور و شراب و کافر و حرام و فلان و اینها، اینو عوض میکنن. میان سطح سیب رو توسعه میدن. اینقدر این سیبستانها عدد و رقم دارم چقدر انگور بوده؟ چقدر سیب بوده؟ قبل از انقلاب؟ بعد از انقلاب شده چقدر انگور. چقدر این نسبت تغییر میکنه؟ سیب محصولی بوده ۱۲ برابر انگور آب میخواسته.
نتیجه این میشه که هی سد ساختهاند. ۷۰ تا ۱۰۰ ساختن و رودخانههای منتهی به اون حوزه دریا، اون دریاچه ارومیه. خب این رودخانهها، این سدها و اون مزارع سیب کل آب رو برداشتن. نتیجه این که اون دریاچه حداقل دیگه برای همیشه خشکیده. یعنی حتی الان که ما دو سه ساله داری میگن دریاچه خوب شده. اما اون نیمه شمالیشه.
این دو مثاله از یک الگوی کشاورزی و آبیاری مبتنی بر به اصطلاح سازگار با محیط که بعدا روی چی میگن؟ حرص و آز انسان از بین رفته. در عین حال من این بگم این نیست که ما اگر کشاورزی پایدار میخوایم باید برگردیم به هر آنچه که سنتی و قدیمی بوده. اتفاقا کشاورزی پایدار کشاورزی مکانیزه است؛ کشاورزی مدرن.
مدرن بودن به معنای لزوما لودر و نمیدونم ابزار و اینها نیست. مدرن بودن به معنی اندیشه مدرنه. یعنی گاهی در اندیشه مدرن ما میگیم همون قنات بهتره گرفت. شاید نباید قنات بزنیم. چاه با مدرنیسم اومده. یعنی مثلا فکر کنم ۲۰۰، ۳۰۰ متر چاه میزنه. میزنه. الان میزنن. اینو با ماشین مدرن زدن. درسته؟ چاه با مدرنیسم اومده و خب ما مدرنیستی بخشش بدهی بخشیش خوبه. به هرحال کشاورزی یک دانش خیلی پیچیدهاست. این خلاصه عرض من هست و هر آنچه که به صورت سنتی کشت میشه، برداشت میشه. آبیاری میشه. اینها حاصل هزاران سال آزمون و خطاست.
هر جا که بشر اومده این آزمون و خطا رو دست بزنه، حتی با روشهای علمی و مثل اینی شرکتهای بزرگ بینالمللی کشت و صنعتی که موز رفتن کاشتن، آووکادو بردن کاشتن، کیوی بردن کاشتن. اغلب عوارض و اون سدهای خیلی ویران کننده روی سرزمین داشته.»
خب در فیلم مستند جنگهای آووکادو، در مورد مشکلات مربوط به تولید آووکادو در زادگاه این محصوله. یعنی مکزیک و همینطور در آمریکا و در شیلی صحبت کردیم. مشکلات آووکادو راهحلهای آسونی ندارن. شهر تانسی تارو، تونسته اون آشوب و بینظمی رو از بین ببره و یه نظم زورکی رو با کمک اسلحه بیاره. اما این نظم، خیلی شکننده است و میتونه هر لحظه که اون گروههای نظامی برن دوباره بینظمی برگرده.
آووکادوی کالیفرنیا، مشکلی با کارتل نداره. اما مشکلشون تامین آب هست و در شیلی هم مشکل کم آبی هست و اینکه روی توزیع آب هم کنترل درستی ندارن. چرا دنیا به اینجا رسیده؟ خب یه دلیلش حتما مغذی بودن خود این محصول است. اما دلیل دیگرش تبی بوده که با هدف فروش بیشتر و سود بیشتر دنیا را فرا گرفت. آووکادو نخریدن هم یه راه حل درست نیست. اما شاید درست و به اندازه مصرف کردن یک راه حل بهتر باشه.
خب این بود اپیزود دهم پادکست داکس که من در اون فیلم مستند جنگهای آووکادو، از مجموعه مستند راتن رو براتون روایت کردم و در حین هم در مورد موضوعات مرتبط صحبت کردم. سریال مستند راتن، راتن به معنی پوسیده، در هر قسمت در مورد یک ماده غذایی و مشکلاتش صحبت میکنه و مجموعه مستند جالبیه.
این فیلم به نظرم فیلم خیلی خوبی بود و جاهاییش واقعا اطلاعات غیرمنتظرهای رو به آدم میداد. مثلا این که در مکزیک محموله آووکادو با اسکورت نظامی صادر میشه یا نکات جالب دیگهای در مورد شیلی گفت و غیر از اون هم اطلاعات خوبی رو راجع به چگونگی ظهور این محصول در بازارهای بینالمللی و همینطور چالشهایی که تولیدکنندههاش دارن میدن.
این فیلم امتیاز ۷/۶ از ۱۰ رو در سایت آی ام دی بی «IMDb» گرفته. من لازمه تشکر ویژه داشته باشم از اقلیمشناس برجسته کشورمون دکتر ناصر کرمی که با بزرگواری، دعوت من رو برای شرکت در این پادکست پذیرفتند و توضیحات ارزشمندی رو در مورد کشاورزی در ایران دادن. امیدوارم که از شنیدن این اپیزود لذت برده باشید. اگه لذت بردید، یادتون نره که سابسکرایب کنید و اگه نکاتی براتون جالب بود با دوستاتون هم اونها رو در میون بذارید.
تا اپیزود بعدی و فیلم مستند بعدی سپاس و بدرود.
بقیه قسمتهای پادکست داکس را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت هفتم- درون مغز بیل گیتس
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت سوم- شیاد
مطلبی دیگر از این انتشارات
اپیزود هفدهم: قاچاق کوکایین