یه نوجوون دغدغهمند و سمپادی که دوست داره هر لحظه به خودش و دیگران کمک کنه?!sepanta.sh1386@gmail.com?
دوام نیاوردن نویسنده راهنمای دوام آوردن در مدرسه.
موقع انتخاب رشته کلاس نهم میدونستم هیچکدوم از رشتههای مزخرف مدارس قرار نیست برام جذاب باشه.
اوردن اسم هنرستان و فنیحرفهای که اصلا فحشه. فحش هم نبود خودم نمیرفتم سمتشون.
میموند ریاضی، انسانی و تجربی.توی دوران متوسطه اول، زیست جزو درسای قویم محسوب میشد. تا کلاس هفتم رویام دندونپزشک شدن بود. اما دیدم که اونطوری نمیتونم. دندونپزشک شدن رویای خود من نبود. رویای ساخته شده توی ذهن من توسط دیگران بود.
ساعت ها پشت یه کتاب نشستن و مطالعه اونجور مطالب اصلا برام جذاب نیست. اصلا دغدغه، علاقه و رویای من اون سمتی نیست.
بین ریاضی و انسانی، ریاضی رو انتخاب کردم. اولش شک داشتم اما مطمئنم بین تمام گزینههای بد، بهترینشونو انتخاب کردم. اما فقط به این امید که زودتر بگذره تا برم دانشگاه.
در تمام طول عمرم مشغول برنامه چیدن برای بعد از کنکور بودم. اینکه دانشگاه چطوریه، کار کردن و همهی اینجور چیزا.
به خودم گفتم مجبورم برای رسیدن به مقصد دلخواهم، سختیهای این مسیر رو تحمل کنم. اما این مسیر انگار طولانیتر و بیربطتر از این حرفاست.
المپیادمون سختیهای خاص خودشو داشت. استرس کشیدن داشت. ساعتها مطالعه داشت. اما مسیرش با تمام سختیهاش قشنگ بود و مرتبط.
با چند نفر دیگه از مدارس و شهرهای مختلف که توی این المپیاد بودن صحبت کردم. انگار هممون دچار یه پوچی شدیم. دو ماه برای یه چیزی جنگیدیم اما بعدش یهو غیب شد. دوباره همه چیز از اول.
همهی این حرفارو که میزنم میدونم حداقل فعلا کاری از دستم برنمیاد. به جای اینکه بشینم اکسل و پاورپوینت آماده کنم، پروژههای مختلف با رفقای همفاز خودم انجام بدم و...، باید برگردم بشینم این چیزارو بخونم.
برای همینه که میگم خوب میشم. یعنی مجبورم که خوب بشم. فقط امیدوارم حتی اگه توی این مسیر زجر کشیدم حداقل به اون تهش، به اون مقصدی که میخوام برسم تا شاید بعد از اون وارد مسیر قشنگتری بشم. برای همین باید دَووم بیارم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
روحِ شب
مطلبی دیگر از این انتشارات
مردی که میترسید از خیابان رد شود
مطلبی دیگر از این انتشارات
جوانِ ایرانی.