دوست سایه‌نویس من

سایه‌ها همیشه کلیتی هستند که جزئیات در آن‌ها مشخص نیست. هستند و نیستند.
سایه‌ها همیشه کلیتی هستند که جزئیات در آن‌ها مشخص نیست. هستند و نیستند.

دوستی داشتم که سایه‌نویس بود. پس عجیب نیست اگر نامش را نبرم. قبل از اینکه از دوستم بگویم، بهتر است مختصری درباره‌ی «سایه‌نویسی» و «نویسنده‌ی در سایه» بنویسم.

همانطور که از عنوان پیداست، نویسنده‌ای را سایه‌نویس می‌گویند که هم هست و هم نیست. سفارش می‌گیرد و برای دیگران و به‌جای دیگران می‌نویسد (پس هست) ولی هیچ نامی از او برده نمی‌شود (پس نیست). «رازداری» مهم‌ترین شاخصه‌ی آن‌هاست.

دوست سایه‌نویس من هم همینجور بود. دوازده عنوان زندگی‌نامه و خاطرات خودنوشت برای اشخاص معروف و نیمه‌معروف نوشته بود و سه تا مجموعه‌ی داستان کوتاه به نام نویسنده‌ای قلم‌زده بود که وقتی اسمش را شنیدم، مغزم سوت کشید (نویسنده‌ی معروف، دچار «ننوشتن» که بیماری ناجوری است شده بود و به‌اصطلاحْ ذهنش قفل کرده بود).

دوستم می‌گفت: «خاطرات یه کشیش رو جوری نوشتم که طرف اومد زد روی شونه‌ام و ازم تعریف و تمجید کرد و گفت تو از خودمم بهتر و قشنگ‌تر تصویرسازی کردی. بعد یه صلیب کشید و از پدر و پسر و روح‌‎القدس خواست که مراقب قلم آسمانی من باشن.» خلاصه که در کارش خبره بود. وقتی دیدمش، داشت روی یک رمان بلند کار می‌کرد. البته شدیدا ناراضی بود. می‌گفت رمان به اندازه‌ی چهارتا کتاب وقتش را می‌گیرد.

از او پرسیدم که ناراحت نمی‌شود وقتی می‌‌بیند قلمش به نام کس دیگری چرخیده و برایش شهرت به‌هم زده است؟ فقط نگاهم کرد و هیچ نگفت؛ اما در اعماق چشمانش چیزی بود که قلبم را به‌درد آورد...

پ‌.ن: سایه‌نویسی شغلی است مثل همه‌ی شغل‌ها. مبادا فکرکنید نوعی کلاشی است؛ خیر! ماجرا از این قرار است که صاحب خاطرات یا نویسنده‌ای که دیگر توان نوشتن ندارد، دستنوشته‌ها یا شفاهیاتی را در اختیار سایه‌نویس قرار می‌دهد، او هم مانند یک متخصص امر، سفارش را می‌پذیرد و اثر را تولید می‌کند. من به‌شخصه بسیار موافق این شغلم –حتی انواع سفارشات پذیرفته می‌شود!-؛ تنها چیزی که در این صنف ناراحتم می‌کند، نویسنده‌های پایان‌نامه‌ها و مقالات دانشگاهی هستند.