ادبیاتچی (دانشجوی زبان و ادبیات فارسی) * علاقهمند به قصه و شعر | ناداستاننویس
عادتهای عجیب؛ نویسندههای عجیبتر (3)
همهی ما دربارهی اتاق کثیف نویسندهها زیاد شنیدهایم، اما امروز میخواهم دربارهی نویسندهای بگویم که اتاقش بسیار تمیز بود. در یکی از سفرهایم بود که با او آَشنا شدم. توی اتوبوس نشسته بودیم که وقت ناهار شد. اتوبوس کنار رستورانی بین راهی ایستاد تا مسافران غذا بخورند. خواستم پیاده شوم که اجازه نداد. گفت معلوم نیست توی این غذاها چی ریختهاند. گفت غذا آورده و کفاف دونفر را میدهد. بدم نمیآمد با او غذا بخورم تا با این بهانه بیشتر با هم باشیم و یادداشتهایم را تکمیلتر کنم. القصه دست کرد توی کیفش و یک رول سفرهی یکبارمصرف بیرون آورد. با آداب خاصی شبیه یک مرمتگر نسخههای خطی، با دقت هرچه تمام، سفره را تا حد نیاز از محل خطچین جدا کرد. بعد کیفش را گذاشت روی پایمان بهگونهای که نیمی روی پای من قرار بگیرد و نیمی روی پای خودش، بعد سفره را روی آن پهن کرد و چندباری رویش دست کشید تا صافِ صاف شود. از حوصلهتان خارج است که بگویم چگونه لقمه را از وسط نصف کرد، سهم من را داد و قمست خودش را آرامآرام شروع به جویدن نمود!
در کل آدم تمیزی بود. خودش میگفت: «باور غلطیه که آرتیستا شلختهن. من خودم یه مثال نقضم!». حق هم همین بود. او بهشدّت مرتب بود. وارد خانهاش که میشدی، اتاقکی داشت که آن را «آرامگاه» مینامید. دیوارش پوشیده بود از قفسههای کتاب که بر اساس رنگ جلد مرتب شده بودند؛ شبیه جعبه مدادرنگی. میز تمیزی کنار اتاق بود که رویش یک جامدادی و چنددسته کاغذ مرتب و یک لپتاپ خودنمایی میکرد.
این دوست ما البته یکجور بیماری هم داشت که میان عموم به «وسواس تقارن» مشهور است. اگر سمت راست اتاقش یک گلدان بود، امکان نداشت که یک گلدان با همان شکلوشمایل طرف چپ اتاقش پیدا نکنی. میگفت: «بس که از هرچیزی دوتا میخرم، فروشندههای محلی خیال میکنن بچهی دوقلو دارم». خودش هم خوب میدانست وسواسش بیمارگونهاست اما از روانشناس و روانپزشک بیزار بود. کلا از دکترها خوشش نمیآمد و میترسید اگر دارو مصرف کند، قلعهی مرتب ذهنیاش –که در آن تمام اطلاعات را به گفتهی خودْ دقیـــق دستهبندی کرده بود- دستخورده و بههمریخته شود.
نکتهی دیگری که شاید جالب باشد این است که هیچ کتاب یا داستانی از او چاپ نشده و علتش هم همین وسواس عجیب است.
شاید ادامه داشته باشد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
نوبت به مرتضی که رسید...
مطلبی دیگر از این انتشارات
زاویه دیدِ تَرَک دیوار
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک تجمعِ کوچک از امواج نور